به گزارش پایگاه 598، پدر رومینا اشرفی در گفتگویی، نکاتی درباره به قتل رساندن دخترش را بیان کرده، در ادامه مشروح گفت وگوی رضا اشرفی، را میخوانید.
_ در ابتدا خود را معرفی کنید.
پدر رومینا: من، رضا اشرفی، متولد اول شهریورماه ۶۲ و کارگر مزرعه هستم. ۱۵ سال است که ازدواج کردهام.
_ رومینا چه زمانی به دنیا آمد و به چه دلیل نام او را رومینا گذاشتید؟
پدر رومینا: یک سال پس از ازدواج من و همسرم، رومینا به دنیا آمد.
_ اولین بار چه زمانی متوجه رابطه دخترت با بهمن خاوری شدی؟
پدر رومینا: یک نفر به من گفت ظرف ۲ تا ۳ روز دیگر دخترت فرار میکند؛ به
خانه آمدم و گوشی دخترم را چک کردم متوجه شدم پیامی در این رابطه رد و بدل
نشده است.
_ چه هنگام متوجه شدید رومینا فرار کرده است و بعد از آن چه کردید؟
پدر رومینا: یک هفته از شنیدن اینکه میخواهد فرار کند میگذشت؛ خرید کرده
بودم، همسرم مریض احوال بود؛ شام گذاشتم و چهار نفری سر سفره نشستیم و شام
خوردیم. بعد از آن هوس چای کردم؛ رومینا چای را حاضر کرد؛ در هنگام خوردن
چای متوجه شدم ماده سفید رنگی ته استکان است؛ شک کردم؛ چای دوم را که خوردم
گفتم بی مزه است؛ بعد از خوردن چای سوم؛ در همان وضعیت خوابم برد و از
ساعت ۱۰ و نیم تا سه صبح خوابیدم. خانمم بیدارم کرد و گفت رومینا کجاست؟
رومینا در خانه نیست. متوجه شدم رومینا در چای مواد خواب آور ریخته بود و
از خانه رفته بود. تا ساعت هشت صبح گیج بودم که برادرم آمد و گفت آن پسر
(بهمن خاوری) در اینستاگرام گفته است که ساعت ۱۲ شب با رومینا فرار
کردهاند.
_ بعد از آن چه کردید؟
پدر رومینا: قبل از ظهر به پاسگاه رفتم و در زمینه آدم ربایی شکایت کردم.
دوباره بعد از ظهر برای پیگیری به پاسگاه رفتم، با آن پسر (بهمن خاوری)
تماس گرفتم و گفتم دخترم را به تو میدهم؛ مقدمات کار را فراهم کن. آدرس
خانه خواهرش را داد. به آنجا رفتم و دخترم را که دیدم تپش قلب داشتم؛ به
اتاقی رفتیم و از او پرسیدم چند سال است با این پسر رابطه داری؟ گفت یک
ماهی میشود با او تلفنی صحبت میکنم.
_ در این مدت مادر رومینا کجا بود؟
پدر رومینا: بعد از آن، به آنها (خانواده خاوری) گفتم مادرش بی تابی
میکند و میخواهد رومینا را ببیند؛ با مادر رومینا قبلا هماهنگ کرده بودم و
گفتم وقتی تماس گرفتم با مامور بیاید. ماموران آمدند و آن پسر را دستگیر
کردند.
_ در خصوص این ادعا که در برخی رسانهها گفته شد رومینا در بازپرسی و یا آگاهی گفته است که نزد خانوادهاش امنیت ندارد توضیح دهید.
پدر رومینا: من اصلا چیزی از جانب رومینا در این خصوص نشنیدم. انجا فضا
خیلی احساسی و عاطفی شد برعکس این حرفها را هم زد، زمانی که به خانه
باجناقم رفتیم خیلی صمیمیتر شده بودیم زمانی که همدیگر را دیدیم.
_ یعنی بعد از اینکه رومینا را پیدا کردید به خانه باجناق خود رفتید؟
پدر رومینا: بله رفتیم خانه باجناقم بعد از آگاهی تماس گرفتند که بیایید
اینجا. در بازپرسی گفتم وسایل و شناسنامه دخترم در خانه آن پسر (بهمن
خاوری) است. بعد از آن وسایل را تحویل گرفتیم و به منزل باجناقم برگشتیم.
_ در خانه چه گذشت؟
پدر رومینا: بعد از ناهار از خانه باجناقم به سمت خانه حرکت کردیم. در مسیر
خیلی مهربان بودیم و خودش هم تشکر کرد، هنگامی که رسیدیم کمی بعد، رومینا و
برادرش خوابیدند؛ با خودم گفتم کاش نمیخوابید و با هم صحبت میکردیم.
_ رابطهات با دخترت چطور بود؟
پدر رومینا: رابطهام خوب بود. معمولا با او درد دل نمیکردم، اما با هم شوخی میکردیم.
_ بهمن خاوری را میشناختی؟ مشکلت با او چه بود؟
پدر رومینا: پارسال قبل از عید برای نزدیکانش بنایی کرده بودم. از همان اول
از این پسر بدم میآمد؛ اصلا ادم خوبی نبود شما میتوانید از همه محل
بپرسید به چه نامهایی مشهور بود اگر هم برای رومینا خواستگاری میآمد،
مخالفت میکردم، اما بهمن اصلا خواستگاری نیامد.
_ بهمن خاوری را چند بار دیدهای؟
پدر رومینا: سلام علیک داشتیم. برای من تعریف کرده بود و گفته بود چه کاره بوده است.
_ واضح بگو که چرا از بهمن خاوری خوشت نمیآمد.
پدر رومینا: از بهمن حرکاتی دیده بودم که تا به حال از کسی ندیده بودم.
میدانستم با افرادی بد نام در ارتباط بوده است خودش هم شما بپرسید از
همسایهها که چه کاره است.
_ بهمن خاوری به شما گفته بود از کسی عکس یا فیلم تهیه کرده است؟
پدر رومینا: دختری را میشناسم که قبل از ازدواج با او ارتباط داشت؛ اما من عکس یا فیلمی ندیدم. اینها را خاوری به من میگفت.
_ چه زمانی متوجه شدی بهمن خاوری با دخترت در ارتباط است؟
پدر رومینا: بعد از اینکه با دخترم فرار کردند متوجه شدم با دخترم در ارتباط است.
_ علت عصبانیت شما چه بود؟
پدر رومینا: من در آیینه میدیدم که یا باید در خانه این خانواده میماند و
او را میفروختند یا اینکه یک ماهه فرار میکرد به بیابان.
_ شما از مذهب خانواده خاوری اطلاع داشتید؟
پدر رومینا: بله اطلاع داشتم که اهل سنت هستند، اما برای من مهم نبود.
_ بهمن خاوری مدعی شده است که به علت اهل سنت بودن اجازه ندادی با رومینا ازدواج کند.
پدر رومینا: خواهر من حدود ۱۶ سال پیش با یک اهل سنت ازدواج کرد و الان
پسرش کلاس نهم است. اصلا مشکلی با این موضوع نداریم خوشبخت هم هست.
_ بهمن خاوری خانواده شما را تهدید کرده بود؟
پدر رومینا: گفته بود اگر این دختر (رومینا) با من نرود، آبرویت را میبرم و
پدر و مادرت را میکشم. این موضوع را رومینا به همسرم گفته بود.
_ چرا رومینا باید از بهمن بترسد؟
پدر رومینا: نمیدانم؛ باید گوشی موبایل بررسی شود. من به بهمن گفتم اگر
میخواهی دخترم را خوشبخت کنی چرا چنین تصاویری در اینستاگرام میگذاری؟ از
مادر رومینا بپرسید، رومینا را مجبور میکردند در آن حالت از او عکس
بگیرند.
_ احساس نمیکنی، چون دخترت کوچک بود اغفال شده بود و باید به او فرصت میدادی؟
میخواستم بهشتی کوچک برایش درست کنم.
_ پشیمانی؟ اگر زمان به عقب برمیگشت باز هم همین کار را میکردی؟
پدر رومینا: نه این کار را نمیکردم.
_ اگر مشکلی نداری درباره نحوه قتل توضیح بده؟
پدر رومینا: دو ضربه وارد کردم و بیرون رفتم.
_ رابطه همسرت و دخترت (رومینا) چگونه بود؟
پدر رومینا: رابطه بدی داشتند و مدام در حال دعوا بودند. مادرشان با بچهها مدام در حال زد و خورد بود.
_ روزی که تصویر دخترت را اینستاگرام، چه حالی شدی؟
پدر رومینا: آن صحنه را که دیدم، اذیت شدم.
_ بهمن را چقدر مقصر میدانی؟
پدر رومینا: دخترم را فریب داد. با ابروی خانواده ما در اینستاگرام بازی کرد آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمیکند.
_ چه کسی مقصر است؟
پدر رومینا: مقصر اصلی خودم هستم، چون من قتل را انجام دادم.
_ تا به حال مشکلی در زمینه روانی نداشتهای که به روانشناس مراجعه کنی؟
پدر رومینا: نه مشکلی نداشتم.
_ نگرانی شما در حال حاضر چیست؟
پدر رومینا: فرزندم امیر و زنم.
_ پس از قتل، در حال خودت بودی؟
پدر رومینا: بله و تمام جزییات را به یاد دارم.
_ به صورت شفاف بگو که علت قتل چه بود؟
پدر رومینا:، چون رومینا با یک آدم ... فرار کرده بود از این موضوع ان موقع
گذشتم، ولی بدتر این اقدام ان عکسها را در اینستاگرام گذاشته بودند.
_ بهمن خاوری گفته چند روز پیش از این اتفاق، کسی را برای خواستگاری فرستاده بود.
پدر رومینا: نه؛ کسی نبود و اگر هم کسی را فرستاده باشد، کسی نزد من نیامد و با من صحبت نکرد.
_ رومینا خواستگار داشت؟
پدر رومینا: رومینا خواستگارهای زیادی داشت.
_ به عنوان حرف آخر چه چیزی برای گفتن داری؟
پدر رومینا: من نمیخواستم رومینا را تحت فشار بگذارم و میخواستم او آزاد
باشد؛ من با حجابش مشکلی نداشتم اصراری نداشتم لباس خاصی بپوشد. هر لباسی
میگفت دوست دارم همان را برایش میخریدم من رومینا را دوست داشتم، ولی
عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست.