جامعه منصوف
حضور حاج ناصف ها و جای خالی حاج قاسم
عجب حکایتی شده، نصف شده ایم یا بهتر است بگوییم خودمان، خودمان رو نصف کرده ایم. حتی نصف به هم چسبیده هم نیستیم و انگار روز به روز هم فاصله مان بیشتر می شود. بدبختی اینجاست که یک بار هم نصف نشده ایم، چندین بار و از جهات گوناگون نصف شده ایم.
اینقدر نصف شده ایم و سر و ته مان را زده اند که شاید هیج نصف مشترکی در آینده از شدت نصف شدگی نتوانیم برای خودمان پیدا کنیم. می شویم جامعه ای متشکل از نصف ها. حالا اگر این نصف شدن ها ادامه پیدا کند جامعه نصف شده ای که گفتم تبدیل می شود به یک جامعه نصف و نیمه و پرخاشگر و عصبی و آماده نصف کردن مجدد.
شکایتی هم نمی شود کرد چون هم نصف شده ایم هم نصف کرده ایم. تقریبا همه حریف هم می شویم و از پس هم برمی آییم. بله درست است، بعضی خیلی بیشتر مشغول نصف کردن هستند و دست به نصف کردنشان خوب است.
ناصف یا نَصّاف یا نصف کننده ها در هر حالتی به نصف کردن و پاره پاره کردن جامعه مان مشغولند و کم نمی آورند و عین خیالشان که چه عرض کنم به هیچ جایشان نیست. شمشیرشان هم متاسفانه علی الدوام در حال تیز تر شدن و بُرنده تر شدن است. امان از تیغ تیز شمشیر حاج ناصف ها و تصنیف چکاچک شمشیرشان.
بیچاره جماعتی که میخواهند در مقابل این نصف شدن بایستند و مقابله کنند، آنها وقت نصف شدن دقیقا در منصف یا محل نصف شدن ایستاده اند، لذا نصفشان این طرف و نصفشان در طرف دیگر است و از هر دو طرف می افتند و از آن نصف رانده و از این نصف مانده می شوند.
حکایت این جامعه منصوف یا نصف شده حکایت جامعه مذهبی و دینی این روز های ماست که هر کسی را به جرمی و اتهامی از خودمان می بُریم و در حقیقت خودمان را هی نصف می کنیم.
انگار نه انگار که بسیاری مان این هم اشتراک نظر و عمل داریم، دیگر انصاف نداریم و کافی است فقط در مساله ای به تفاهم نرسیم تا شمشیر از نیام بیرون برآریم و بینمان رو ببُریم و خودمان را نصف کنیم.
مثال که زیاد است ولی از همین مورد نصف شدگی آخر شروع میکنم و شما خودتان هرچقدر ذهنتان یاری می دهد به عقب برگردید و نصف های گمشده تان را پیدا کنید و ببینید که چقدر نصف های خوب و دوست داشتنی و درجه یک همین چندسال قبل داشتیم و حالا بینمان چقدر فاصله افتاده است.
به تصمیم دولت و ستاد ملی کرونا درب حرم های شریف بسته می شود. به نظر حقیر تصمیمی که بیرون از جامعه دینی، مذهبی، ایمانی و هیاتی است و در حقیقت بر اساس دستورات و پروتکل های جهانی بر کشور تحمیل شده و عده ای علاقه مند و معتقد به غرب در داخل آن را اجرایی کردند.
خوب شمشیر جدید و بران برای نصف کردن در جامعه دینی آماده و در حال صیقل دادن است.
از یک طرف
شما به بستن درب مخالفی و اعتراض کردی و این خروج علیه نظام است، نصف
شما مخالف بسته شدن بودی اما اعتراض نکردی ولی خوب دفاع و بصیرت افزایی نکردی، نصف
این ایام گفتند تجمع نکنید اما شما چند بار هیات رفتی، نصف
از طرف دیگر
شما موافق بودی و خب اعتقاد نداری و از ولایت اهل بیت خارج شدی، نصف
شما مخالف بودی اما خب اعتراض نکردی و سکوت کردی و این سکوت تایید بسته شدن است، نصف
هیات خود را تعطیل کردید و مجازی برگزار کردید پس عقیده تان ضعیف است، نصف
هر دو طرف هم را لعن و نفرین می کنند و نفهم می خوانند و هیچ ابایی هم ندارند.
فاطمیه سال گذشته کنار همین رفیقت در حال سینه زدن و گریه کردن بودی ولی الان دو نصف از هم جدا هستید.
مثال ها به قدری واضح و مبتلا به همه دوستان است که فکر نکنم نیاز تعدد مثال و تفصیل باشد.
می دانید چرا این سیف حاج ناصف ها هر روز تیز تر می شود؟ جامعه ای که حاج قاسم نداشته باشد نتیجه اش این است. وصیت نامه اش را خوانده اید؟ نگاه همه گیر و همه شمولش را یادتان هست؟ دختران و پسران امروزی را که امثال ماها مثل اجنبی نگاه می کنیم مانند فرزند خود دوست داشت و احترام می کرد. همه سعی اش اتحاد و همدلی جامعه ایرانی و حتی منطقه برای یک هدف واحد بود . اتحاد جامعه مذهبی و دینی که جای خود دارد.
خود حاجی تصدقش بروم هم گاهی زخمی تیغ همین شیخ ناصف ها و حاج ناصف ها و سردار ناصف ها شده بود اما از بس مَرد و حلیم و با گذشت بود و آن نصف شدن ها و بُریدن ها را تلافی نکرد.
عزیز ایران بود و هست و خواهد بود چون رحماء بینمهم بود و اشداء علی الکفار . شمشیرش صهیونیست و وهابی و سلفی و ناصبی را نصف کرد نه خودی و گریه کن هیات فلان و بهمان را به بهانه های سیاسی.
اشدالناس عداوة للذین آمنوا را یهود می دانست و زیرپای دولت صهیون را خالی می کرد نه به ادنی بهانه ای زیرآب تنها حکومت شیعی دنیا را بزند و جامعه ای نصف نصف درست کند.
آخ که غش می رود دلم وقتی سخن تو می شود حبیب دلم، خیلی جایت خالی است. این جامعه منصوف مرام و مسلک و انصاف تو را می طلبد. و گوشهایمان لک زده برای تصنیف صدایت: الا یا اهل عالم من حسین رو دوست دارم.