کد خبر: ۴۷۱۰۳۱
زمان انتشار: ۰۸:۴۹     ۰۶ خرداد ۱۳۹۹
روایت ۷۰ روز حسرت و ماندن پشت درهای بسته از زبان خادمان حرم امام‌رضا(ع)؛
70 روز دلتنگی. 70 روز ایستادن پشت درهای بسته‌ای كه قبلا باز بوده برای آنها كه در نزدیكی حرمند، عالمی است، برای آنها كه دورند هم حتی ... همین كه درها باز است، همین كه هر وقت بطلبد و بخواهی، حال خوب و ناخوبت را برمی‌داری و می‌بری گوشه حرم، آن‌قدر آرامش بزرگی است كه از فرسخ‌ها دورتر هم بتوانی احساسش كنی.
پایگاه 598: 70 روز دلتنگی. 70 روز ایستادن پشت درهای بسته‌ای كه قبلا باز بوده برای آنها كه در نزدیكی حرمند، عالمی است، برای آنها كه دورند هم حتی ... همین كه درها باز است، همین كه هر وقت بطلبد و بخواهی، حال خوب و ناخوبت را برمی‌داری و می‌بری گوشه حرم، آن‌قدر آرامش بزرگی است كه از فرسخ‌ها دورتر هم بتوانی احساسش كنی. حالا بعد از حدود 70 روز درها باز شده‌اند، تصاویر و فیلم‌های منتشرشده شور و شوق مردمی را در خود دارند كه تلاش می‌كنند در عین رعایت نكات بهداشتی، در هوای حرم نفس بكشند. انگار رسیده باشند به همان حالی كه حافظ می‌گوید ... تا نیست غیبتی نبود لذت حضور ... آنها كه درهای بسته را دیده بودند حالا با شعف بیشتر و حضور قلب پررنگ‌تر و چشمان تری كه شوق دیدار را در خود دارد، درهای بازشده را به سمت حرم پشت سر می‌گذارند. حالا حرم‌ها دوباره زائر دارند و خادمان هم آن‌طور كه خودشان می‌گویند روزگار خوش‌تری دارند، هرچند درهای حرم به رویشان بسته نبوده اما حالا كه فرصت خدمت به زائران را دارند احساس بهتری را تجربه می‌كنند. رفته‌ایم سراغ خادمان حرم حضرت امام‌رضا(ع) تا برایمان از یك عمر همجواری حرم بگویند، از درهای بسته تا درهای باز حرم، از لحظه‌های عشق و آرامش و حضور.

70 روز نه 700 سال
وحید متقیان هم خادم الرضاست. مرد بسیار خوش‌اخلاق و مهربانی كه در كفشداری حرم هفته‌ای یك روز خدمت می‌كند. او می‌گوید: می‌گویند 70 روز حرم بسته بوده، اما من می‌گویم هفتاد سال هم نه كه هفتصد سال حرم تعطیل بود. هفتاد روز تعطیلی حرم برای ما تعطیلی زندگی مان بود، غمبارترین روزهایی كه می‌شود پشت سر گذاشت... رابطه ما با حرم آنقدر عمیق بود كه خودمان هم نمی‌دانستیم درها كه بسته شد انگار از دریایی دور شدیم و تازه متوجه شدیم چه نعمتی را از دست داده‌ایم. 

او می‌افزاید: از طفولیت همراه با خانواده، در جوانی به تنهایی و از زمانی كه افتخار خادم الرضایی را پیدا كردیم بارها برای زیارت به حرم رفته بودم و حالا هم چند سالی است كه صبح اول وقت می‌رفتم حرم و بعد از سلام دادن به آقا كار و زندگی‌ام را شروع می‌كردم، اما در همین روزهایی كه درها بسته بود، حال بسیار بدی داشتم و هیچ چیزی از كارهایم نمی‌فهمیدم.  این خادم الرضا اظهار می‌كند: واقعا خدا را شاكرم كه درهای حرم به روی ما دوباره باز شده و از خدا می‌خواهم دیگر هرگز چنین روزهایی را نبینیم. چرا كه حرم برای ما مثل خانه پدر و مادرمان است، الهی كه در این هر دو خانه به روی آدم همیشه باز باشد.

دستنوشته مادر برای امام رضا(ع):  حسین شادمان خادم الرضاست، فراش كشیك پنجمی كه مداح هم هست. آن‌طور كه وحید متقیان یكی از دوستانش تعریف می‌كند، یكی از روزهایی كه حسین آقا می‌خواهد به سمت حرم برود، مادرش كاغذی را به او می‌دهد. مادر یكی از مدیحه‌های قدیمی‌ای را كه همیشه برای امام رضا(ع) می‌خوانده‌اند روی كاغذ نوشته و از پسرش می‌خواهد از روی همان كاغذ برای مردم نوحه را بخواند. حسین آقا هم همان كار را می‌كند. شعر را از روی دستنوشته مادر كه می‌خواند حس می‌كند حال و هوای خاصی دارد، دیگران هم همین را می‌گویند و از حال معنوی خاصی حرف می‌زنند كه موقع خواندن نوحه برقرار بوده است. بعدتر همین شعر، همین دستنوشته مادر حسین آقا دست به دست می‌گردد و حسابی میان مداحان گل می‌كند. شعری قدیمی كه خادمان موقع جارو كردن حرم و ذكر توسل زیر لب زمزمه‌اش می‌كردند، می‌شود یك شعر همیشگی برای خواندن از جایگاه امام رضا(ع).

ماییم و افتخار نوكری زائران آقا
محمد تقی گرجی‌نیا بیش از 35 سال است خادم الرضاست. 35 سال زیستن در جوار امام رضا(ع) را مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش می‌داند و این 69 روز تعطیلی حرم را روزهایی سخت و دشوار. او دراین‌باره می‌گوید: حرم شكوهمند است، اما با زائر شكوهمندتر می‌شود. اما چاره‌ای نبود جز تعطیلی موقت حرم برای حفظ سلامت و مصلحت جامعه. تصمیمی دشوار كه هر چند لازم بود اما هم حال ما و هم زائران را بد كرده بود. ما توفیق تشرف داشتیم اما می‌خواستیم نوكری زائران آقا امام رضا(ع) را بكنیم و این برایمان از هر افتخاری بالاتر است، اما حرم تعطیل بود. زائران هم آن سوی در به شكلی دیگر ناراحت و غمگین... .  او ادامه می‌دهد: طی 35 سال خدمت من تا به حال چنین اتفاقی رخ نداده بود و حرم را با درهای بسته ندیده بودیم. حالا هم خدا را شاكریم كه درها دوباره باز شده و ماییم و نوكری زائران آقا. نمی‌دانید چه لذتی دارد... این‌كه می‌دانیم هر هشت روز یك بار كشیك داریم حال و هوای خاص خودش را دارد. من روزهایی كه كشیك هستم ناخودآگاه قبل از نماز صبح بیدار می‌شوم و دیگر خواب در كار نیست تا خودم را برسانم به حرم. دلواپسی و شادی همزمان خواب را از چشمانم می‌گیرد، نه تنها من كه همه دوستان همین حال را دارند. كار و زندگی را یك روز رها می‌كنند و دل از خانواده و هر نوع تعلق دنیوی می‌برند تا یك روز در خدمت آقا و زائرانش باشند.

گرجی‌نیا در ادامه اظهار می‌كند: جهان هفت ، هشت میلیارد جمعیت دارد و حدود یك و نیم میلیارد مردمش مسلمانند. از این رقم حدود 600 میلیون نفر شیعه هستند و از میان این افراد هم حدود 80 میلیون نفر در مهد تشیع یعنی ایران زندگی می‌كنند. از این 80 میلیون هم سه و نیم میلیون نفر در مشهد زندگی می‌كنند و در نزدیكی حرمند. اما فقط 6000 نفر این افتخار را پیدا كرده اند كه خادم الرضا باشند. همیشه می‌گویم حضرت از میان جمعیت میلیاردی جهان ما را انتخاب كرده و برای این انتخاب هر قدر سجده شكر به جا بیاوریم كم است.

درها كه بسته بود، امید كم داشتیم
محمدتقی بهنام از سال ۸۲ این افتخار نصیبش شده كه خادم‌الرضا باشد و آن‌طور كه خودش می‌گوید، افتخار خدمت در بخش‌های مختلف در حرم مطهر را داشته است. وقتی از او می‌خواهیم حالش را از حضور در حرم امام‌رضا(ع) بگوید، حرف‌هایش را این‌طور آغاز می‌كند: هر روز از خدمت در حرم مطهر خاطره و لذت معنوی است از حضور در محضر ارباب.

او كه این روزها در بخش آموزش سازمان حرم مطهر به عنوان مدرس در حوزه خانواده حضور دارد، می‌گوید: بعد از ابتلای جامعه به ویروس كرونا، و تصمیم بر تعطیلی حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام، و عدم حضور خادمین در محل كار خود، همه خادمین ازجمله بنده حقیر غصه مضاعف و افزون از بقیه مردم را داشتیم، چراكه ما در طول ایام سال و مناسبت‌های مختلف، دریافت‌كننده پیام‌های زیادی از اقصی‌نقاط كشور هستیم مبنی‌بر این‌كه «در محضر امام رئوف برای ما دعا كنید». مثلا شخصی تماس گرفته و یا پیام می‌دهد كه مریض مرا می‌خواهند به اتاق عمل ببرند، در محضر امام دعایش كنید؛ و بعد از این اتفاق بسته‌شدن حرم مطهر گویی بار تمام این پیام‌ها بر دوش ما سنگینی می‌كرد.

او ادامه می‌دهد: هرچند در بحث زیارت قرب و بعد مكانی شرط نیست و اگر رشته اتصال به ساحت ائمه معصومین صلوات‌ا...‌علیهم‌اجمعین از هر كجای عالم انجام شود كارساز است، اما انگار ته دل آدم در گره‌خوردن دستان و رشته دلش از نزدیك به شبكه‌های ضریح مطهر، اجابت را قطعی و حتمی می‌كند. و شاید شعر حافظ هم شاهد آن باشد كه: دوش در خلوت ما قصه گیسوی تو بود/ تا دل شب سخن از سلسـله موی تو بود.

این خادم‌الرضا در ادامه صحبت‌هایش به بیان حالش در روزهای تعطیلی حرم پرداخته و اظهار می‌كند: می‌گویند بر جبین هر انسانی كلمه «امید» نوشته شده، و شخص با آن زنده است، در این ایام كرونایی ما كه توفیق حضور فیزیكی در بارگاه منور و ملكوتی را نداشتیم، اجازه دهید به زبان عامیانه و راستش را بگویم، گویی «امید» را كم‌رنگ داشتیم! و از این بابت خیلی غصه‌دار بودیم.

او ادامه می‌دهد: خبر بازگشایی حرم مطهر را كه از چند روز قبل مطلع شدیم، جانمان قوت گرفت و روحیه‌ای تازه یافتیم؛ دیشب را با دخترم قرارگذاشتیم بعد از نماز صبح امروز مشرف شویم به محضر ارباب و مولایمان و عرض ادب كنیم. دخترم تا صبح نخوابیده بود و از شوق دیدار پرپر می‌زد. بعد از نماز مشرف شدیم و البته هر چند محدودیت‌هایی وجود دارد، اما عقده دل را گشودیم و... مردم دسته‌دسته مشرف شده و حرم را چون نگینی دربرگرفته بودند و در گوشه‌گوشه صحن‌ها، خانواده‌ها عقده‌گشایی می‌كردند. انگار سال‌ها از عزیزتر از جانشان دور افتاده و فرصتی تازه و مجدد یافته‌اند.

بهنام حرم را نعمتی بزرگ دانسته و می‌گوید: انسان وقتی غرق در نعمت است، قدر آن را نمی‌داند می‌شود مثل ماهی دور افتاده از آب و بعد از این قضیه انگار همه متوجه شدیم در همه مواقع و مخصوصا در بحران‌ها چیزی كم داریم و آن چیزی نیست جز عنایات خداوند متعال و توجه به حضرات معصومین علیهم‌السلام و خاصه مهربانی و رئوفی امام هشتم كه بزرگان ما فرموده‌اند: «رئوفیت امام رضا حسی است»، یعنی با گوشت و پوست و روحت آن را حس می‌كنی و آثار این مهربانی را امروز در اشك و آه و سوز زائرین حرم مطهر می‌شد آشكارا دید.

این خادم الرضا در پایان اظهار می‌كند: اجازه دهید در انتهای عرایضم این مطلب را عرض كنم كه در زمان تعویض كشیك‌های حرم مطهر(تحویل دادن كشیك قبلی به كشیك بعدی) خادمین عزیز شعری را همنوا می‌شوند كه آن را به عنوان حسن ختام عرض كنم: زٍ آستـــان رضـــایم خدا جدا نكند/ من و جدایی از این آستان خدا نكند/ زِ دامن كرَمش دست التجاء نكشم/ گدای، دامن صاحــب كرم رها نكند...

جان مادرت دیگر ما را با دوری امتحان‌نکن
غروب پنجشنبه اول خردادماه 99، تاکسی از فلکه 15 خرداد وارد خیابان تهران می‌شود؛ خیابان امام‌رضا(ع). از روی همان صندلی تاکسی، دست به سینه می‌گذارم و سلام می‌دهم و صلوات خاصه می‌خوانم. 60 و چند روز است که کت‌وشلوار خدمت نپوشیده‌ام. شده‌ام بچه چندساله‌ای که هویتش معلق‌شده. 60 و چند روز است که نتوانسته‌ام بعد از خدمت، پایین پا بایستم و قربان‌صدقه آقایم، مولایم، ولی‌نعمتم بروم. با هر حساب و کتابی که می‌خواستی بسنجی، این فراق طولانی در قاموس هیچ آدم بدبینی جا نمی‌گرفت. پیاده می‌شوم و آرام‌آرام به پیاده‌روهای منتهی به باب‌الرضا(ع) می‌رسم.

جلوی ورودی‌ها، با فنس پوشیده‌شده و روی فنس‌ها با گونی‌های سفیدی که دید را مختل می‌کند.
بغضم بیشتر می‌شود. می‌نشینم یک گوشه روی جدول که عاشقی را یاد بگیرم. خانم و آقای میانسالی آمده‌اند روزه روز بیست‌وهفتم را کنار امام‌رضا(ع) افطار کنند. کمی ‌آن‌طرف‌تر روی صندلی، یک سرباز نشسته؛ نگاه می‌کند و باران می‌بارد. دوتا بچه قدونیم‌قد دارند «دنبال بازی» می‌کنند؛ نزدیک موکت شتری‌رنگ دو‌نفره‌ای که پدر و مادرشان دارند روی آن، «زیارت‌جامعه» می‌خوانند. صدای «امین‌ا...»‌خواندن جوان بیرجندی که با دو سه‌تا از بچه‌محل‌هایش آمده مشهد، موسیقی متن همه این تصاویری است که از جلوی چشمانم رد می‌شود.

یکی از انگشترفروش‌های راسته بازار رضا، آمده سمت حرم؛ لیوان‌های کاغذی را پر از چای کرده و تعارف می‌زند؛ «بفرمایید؛ افطار نزدیکه». روزه‌ام را باز می‌کنم. بعد از نیم‌ساعت، حالا جمعیت زائران پشت درهای بسته بیشتر می‌شود. هرکس به زبان خودش شروع می‌کند به حرف‌زدن.

نقطه اشتراک همه گفت‌وگوها، «یا امام‌رضا»ی اول صحبت است که پشتش هزار کیلو درد روی جگر خوابیده؛ که تا با «آهِ» بعدش مخلوط می‌شود، گلوله‌های داغ اشک، می‌ماسد روی گونه‌های خشک دورافتاده پشت در مانده. می‌روم به سمت محل اقامت. غسل می‌کنم و لباس خدمت می‌پوشم. هیچ راهی باز نیست جز درب خدام؛ درب پارکینگ شماره 2. خبری از ورود آزادانه و شلوغی‌های همیشگی درب خدام نیست. یک لیست پرینت‌شده و دوتا رایانه جلوی در ورودی است. یکی از خادم‌ها، اسم و فامیل و کد ملی را با نوشته‌های روی کارت چک می‌کند و با اطلاعاتی که توی رایانه جلویش هست و نامه‌ای که در ضمیمه‌اش، اسامی ‌حضار آن روز را نوشته‌اند، مطابقت می‌دهد. وارد صحن کوثر می‌شوم. تصویر حیاط خالی از زائر، مثل پتک می‌خورد روی فرق سرم. چند تا خادم توی صحن قدم می‌زنند. هیچ‌وقت هیچ خادمی‌ را این‌همه پرشکسته ندیده‌بودم. یک مسافت چندصدمتری را هی می‌روند و برمی‌گردند و بدون این‌که جیک‌شان دربیاید، نگاه‌شان به کاشی‌های خاکستری‌رنگ همان چندصدمتری است که گز می‌کنند. همه راه‌های دسترسی به حیاط‌ها، جز صحن آزادی، مسدود شده. از گوشه راست صحن، وارد رواق دارالحکمه می‌شوم و می‌رسم به صحن انقلاب و بعد از آنجا، از داخل رواق‌ها، می‌رسم به گوهرشاد. توی این شرایط، ‌لام شدن با خادم‌ها یعنی روضه‌خوانی باز. کنار شبستان نهاوندی گوهرشاد، با دو سه‌تا خادم، هم‌صحبت می‌شوم. هیزم آتش روضه را من مهیا می‌کنم ؛ «حاج‌آقا، چقدر سخته که حرم زائر نداشته باشه» و سیل اشک و توفان هق‌هق، نگاه‌هایمان را برمی‌دارد پرت می‌کند روی ریتم بادخوردن پرچم سبز روی گنبد و بی‌اختیار از همان «یا امام رضا»ها می‌گوییم که باورهای پشت در مانده می‌گفتند و گریه و گریه و گریه و ... .

شب اول و دوم، به همین منوال می‌گذرد. شب عید فطر اما ورق برگشته‌است. از همان در پارکینگ، معلوم است شور و شوق همه بیشتر شده. پیغام رسیده که هر روز بعد از اذان صبح تا پیش از غروب، زائرها می‌توانند بیایند توی صحن‌ها زیارت.  گروه‌گروه دارند کف صحن‌ها را می‌شویند و ضدعفونی‌می‌کنند. در همه اماکن متبرکه، بنرهایی زده‌اند به دیوار که مهم‌ترین مراعات‌های لازم برای حفظ بهداشت درش نوشته‌شده. دور تا دور سقاخانه اسماعیل‌طلا را پوشانده‌اند؛ اما کف صحن را دارند با رنگ لاکی یکدست، فرش می‌کنند تا آماده مراسم شکرانه خدام شود و بعد هم فردای عید، میزبان زائرین حضرت سلطان باشد. یکی گفته بود حرم امام‌رضا بی‌زائر نمانده؛ بلکه ما از زیارت محروم بودیم. راست گفته بود؛ تا دل‌تان بخواهد، کبوترها وسط حیاط‌ها، لابه‌لای زاویه حجره‌ها، لب حوض‌ها، کنار گنبد و بالای گلدسته‌ها می‌آمدند و می‌رفتند. می‌روم گوشه ایوان مقصوره گوهرشاد می‌نشینم. رمضان تمام شده و عید را اعلام کرده‌اند. شب آخر مناجات است. حسین پویانفر دل بیننده‌های دور از مشهد را کف دست گرفته و سوار بر سیگنال‌های پخش زنده تلویزیون، زیارت‌نامه می‌خواند. گریز می‌زند به روضه حضرت‌زهرا(س)؛ «چادرت را بتکان روزی ما را بفرست...». نگاه گنبد می‌کنم و بهانه‌هایم را محکم‌تر مرور می‌کنم؛

آقاجان؛ جان مادرت، جان مادرت، جان مادرت دیگر ما را با دوری امتحان‌نکن.

معـروف‌تــریـن خادم‌الرضاهایی که می‌شناسیم
شهید قاسم سلیمانی
شهید سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سال 1397 همزمان با دهه کرامت و در آستانه سالروز ولادت امام رضا(ع) با حکم حجت‌الاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی مفتخر به خادمی حرم مطهر رضوی شد.

محمدجواد ظریف
دکتر محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه اردیبهشت 1393 عضو خادمان افتخاری بارگاه مطهر علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) شد. این اتفاق دقیقا پیش از سفر وین ظریف و همراهانش رخ داد.

محمدجواد آذری جهرمی
محمدجواد آذرى جهرمى، وزیر ارتباطات نیز حکم خادمی افتخاری امام رضا(ع) را از حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی (تولیت آستان قدس رضوی) دریافت کرد. البته این اتفاق باعث جنجالی مجازی شد و حسن رحیم‌پور ازغدی و حسام‌الدین آشنا بر سر عکس آذری جهرمی مناظره‌ای مجازی کردند.

فرهاد قائمیان
فرهاد قائمیان، بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون دی 1393 در مراسم شام‌غریبان امام رضا(ع) لباس خادمان حرم رضوی را بر تن کرد و به عنوان خادم افتخاری آستان قدس رضوی به زائران امام رضا(ع) خدمت کرد.

سیدمهدی رحمتی
ارادت به اهل بیت علیهم السلام در بین ورزشکاران بسیار ریشه دارد و فوتبالیست‌ها هم از این قاعده مستثنا نیستند. دروازه‌بان سابق استقلال یکی از اولین ورزشکارانی بود که خادم حرم امام رضا (ع) شد و در اکثر گفت‌وگوهایش به این اتفاق می‌بالد.

علیرضا دبیر
علیرضا دبیر قهرمان کشتی در بخشی از خاطراتش می‌گوید  وقتی آقای طبسی گفت
هر کس مدال طلا بگیرد، خادم حرم امام رضا (ع) می‌شودتمام تلاشم را برای این اتفاق به کار گرفتم و در 20 ثانیه نهایی توانستم طلا بگیرم .

معناى زندگى‌بخش زيارت
محمدرضا شرفى‌خبوشان
نویسنده

زيارت يك ادب معنوى است. رفتارى‌است برآمده از ايمان و ارادت باطنى به ارواح مطهر نزديكان و خاصان پروردگار. غرض زيارت چه منفعت دنيايى باشد چه اجر اخروى، عملى است كه نتيجه‌اش زندگى‌بخش است، اميدآفرين است و سبكى روح و صفاى باطن را به‌همراه‌دارد. زيارت مرتبط است با كيفيت زندگى و تعالى زيستن. كرونا ويروسى است كه حيات آدمى را تهديد مى‌كند. در رويايى با آن به‌كاربستن احتياط و مراعات مخصوص لازم است. رفتار ايرانيان مؤمن با زيارت را در شرايط كنونى بايد ستود. آنان كه طعم تلخ فراق را و فاصله جسمانى و دورى از حضور  در جوار بارگاه ملكوتى حضرتش را تحمل كردند، نشان‌دادند كه تا چه اندازه به معناى زيارت واقفند و نمى‌خواهند حضور در  ساحت مقدس حضرتش را بهانه‌اى سازند براى نفى زندگى. اين ستايش عمل ايرانيان مؤمن در اين ايام سخت از اين روست كه زيارت را زندگى‌بخش معنا كرده‌اند و مفرح ذات. و حالا خرسندند عاشقان حضور در جوار حضرتش كه آن تحمل دورى، فراهم‌كننده اسباب وصال شده‌است. هنوز اما اين حضور شايسته رعايت و احترام به نفس زندگى‌بخش زيارت است. حرم بازگشايى شده‌است و زائران اين‌بار بر آداب زيارت، رفتار ستودنى ديگرى را مى افزايند؛ ارادت خويش را در محضر عشق ابراز مى‌كنند اما توأمان با رعايت و رفتار مخصوص، حريم حرمت حيات را در بارگاه زندگى‌بخش خاصان پروردگار پاس‌مى‌دارند.

بازگشت به پناه و ملجأ
غلامرضا صنعتگر
خواننده

عاشقان امام‌رضا(ع) با تعطیلی حرم، غمگین شدند، اما چه چاره‌ای بود جز تحمل دوری وقتی زیارت امری مستحب است و حفظ سلامت امری واجب. قرنطینه و حفظ فاصله اجتماعی فرصتی بود تا قدر امام‌رضا(ع) را بیشتر بدانیم و معنای واقعی زیارت را بهتر درک‌ کنیم. من همواره مورد لطف و عنایت آقا ثامن‌الحجج بوده‌ام و از همین روست که در همین ایام هم سعادت زیارت را داشتم و از این بابت شاکرم.  با این حال وقتی تصاویر و فیلم‌های مشتاقان را هنگام بازگشایی حرم دیدم،  احساس شیرین وصال، حسی شبیه پرواز و رهایی را تجربه کردم؛  مثل کسی که پرهای بسته‌اش را باز کنند و دوباره وجودش سرشار از شوق پرواز شود و دلش پر بکشد برای ملکوت.  

البته که هیچ‌گاه از امام‌رضا(ع) احساس دوری نکرده‌ام و همیشه ایشان را با خودم حس کرده‌ام، اما با این حال شبیه دورماندن از خانواده و از اصل و ریشه بود؛ دورماندنی که از مهر و علاقه و محبت چیزی نمی‌کاهد بلکه به آن می‌افزاید و عطش دیدار را بیشتر می‌کند. حرم حضرت برایم مثل خانه پدری مأمنی گرم و پرمهر است که همیشه به آن پناه برده‌ام. حرم امام‌رضا(ع) پناهگاه امن زندگی من است و من نیاز دارم حرم را از نزدیک درک کنم. با چنین احساسی با تعطیلی حرم گویا در خانه امیدم را بستند و تنها دلخوشی من این بود که می‌دانستم این روزها می‌گذرد و دوباره درهای آستان مقدس روی زائران و دلدادگان گشوده خواهد شد. حضرت‌رضا(ع)  به ما ایرانی‌ها بسیار محبت دارند و ما هرلحظه که اراده می‌کردیم به زیارت‌شان مشرف می‌شدیم، ولی با تعطیلی حرم فرصتی دست داد که ارزش و اهمیت این ملجأ مقدس را بیش از پیش بدانیم و قدردان نعمت باعظمت و گرانبهای وجود متبرک‌شان باشیم و خیلی ساده از کنار چنین اتفاقاتی عبور نکنیم؛ این‌روزها فرصتی بود برای تفکر درباره نعمت وجود حضرت در خاک این سرزمین و نیز حکمت حوادث و رویدادهایی از این دست.

ان‌شاءا... که دیگر شاهد تعطیلی حرم نباشیم و زودتر در اصلی ضریح هم گشوده شود.

غزلی تازه برای قبله هفتم
سعید بیابانکی
شاعر

نشسته‌ام به رواقی به گوشه حرمش / رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمه تسنیم دوست متصل است / که نور می چکد از روزن سپیده دمش
چه سال‌ها که هم آوای نوبتی خوانان / رسیده‌است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب / به حس و حال غریبانه شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است / برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت /  هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضه رضوان اگر به سر داری / بیا به کوی خراسان و روضه ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی / خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفه العینی / به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش
تو چنگ برده و بردار هر چه می‌خواهی / که شاه توس گشاده است کیسه درمش
هر آنچه داده به من لطف بیکران بوده است / که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت / هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر / که شاعرش شده‌ام زیر سایه علمش
چه می‌شود که شبی نامه سیاه مرا /  بگیرد و  بنوازد به گوشه قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند / یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمی‌کنیم دل از این حریم و  زین درگاه /  قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش...



باز شدن درهای بهشت
محمدحسین پویانفر
ذاكر اهل بیت

یا أَیهَا الْعَزِیزُ!  /   مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ   /   وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاة...
امروز روز تمام شدن حسرت‌هاست ...
روز تبدیل بغض‌ها به اشك شوق ...
از امروز درب‌های بهشت دوباره به رویمان گشوده شد ...
اُدخلوها بسلام آمنین ...

حرم وی آی پی
حسین حقیقی
خواننده

تعطیلات عید بود و روزهای اوج کرونا. امید زنگ زد و برای ضبط اجرای صحنه‌ای چندتا از کارهایم به یک برنامه تلویزیونی در مشهد دعوتم کرد. حالم خوب نبود و دل و دماغ رفتن نداشتم. گفت اگر بیایی بعد از برنامه خصوصی می بریمت حرم. هوایی شدم. حرمی که در  روزهای عادی سخت می‌شود سنگفرش های صحن و سرایش را دید، حالا خلوت و بدون زائر بود و می‌شد یک زیارت خصوصی کرد و چنگ زد به پنجره‌های ضریحش  و یک دل سیر با امام رئوف درد و دل کرد و استخوان سبک کرده برگشت. امید پشت تلفن منتظر جواب من بود. یاد پیرزن تنهایی افتادم که طلاهایش را فروخته و می‌خواست برود مشهد تا زیر سایه گلدسته‌های گوهرشاد سال  نو را  تحویل کند اما حالا آخر عمری یک گوشه خانه‌اش نشسته و عکس حرم در چشمایش می‌لرزد و می‌ترسد از مرگی که داغ زیارت را  به دلش بگذارد. نامردی بود. به امید گفتم اگر بسته است برای همه بسته است. مثل وقتی که باز بود و برای همه باز بود. اصلا امام رضا اگر  وی آی پی داشت که من را راه نمی‌داد. امام رضایی که من می‌شناسم اهل جدا کردن و سوا‌کردن نیست. این روزها که حال پدرم خوب نیست و دلش لک زده برای دو رکعت نماز  در حرم امام ضامن دوباره درهای حرمش روی همه حتی منِ بی آبرو باز شده  است. حالا دلم می‌خواهد خودم را  برسانم مشهد و یکراست از باب الجواد وارد شده، اذن بگیرم و سرم را پایین بیندازم و از صحن رضوی  به صحن قدس بروم و با آب سقاخانه حضرتی گلویم  را تر کنم بعد هم شروع کنم به زمزمه کردن و وارد دالان رویایی گوهرشاد بشوم و در انتها بایستم کنار پیرزن چادر رنگی که زیارتنامه را در دستان لرزانش گرفته. زل بزنم به گنبد طلایی که در  یک قاب هشتی دلبری می‌کند و زیرلب بخوانم : «پشت در این خانه زانو زده ام آقا، با روی سیه اما من آمده ام آقا ، بنگر که دوباره بر کارم گره افتاده ،  این چشم امید من بر پنجره فولاده... »

در جست‌وجوی آسمان
مصطفی محدثی خراسانی
شاعر

خسته از دیوارها و بن‌بست‌ها و دلتنگ از سقف‌های كوتاه، به جان آمده‌ام و هوای اتصال به بیكرانه‌ای به جانم آتش انداخته است. به آسمان نگاه می‌كنم. ظاهرا بیكران است و نامحدود، اما راضی نمی‌شوم. چشم‌ها را می‌بندم و آبی دریا را به یاد می‌آورم تا آبی بی‌كران آن، دلم را آن سوی این تنگناها رهنمون شود، اما دوباره احساس برخورد به سنگ و برگشت و بن‌بست، وجودم را پر از اندوه و ماتم می‌كند. به ارتفاع كوه‌ها پناه می‌برم و از قله‌های سر به فلك كشیده، افق فرا‌رو را می‌كاوم و باز چیزی از ملالم كاسته نمی‌شود. به شهر برمی‌گردم و از كوچه‌ها و خیابان‌ها سراغ خانه دوست را می‌گیرم و این رباعی دوست شاعر، سعید بیابانكی، زمزمه تمام وجودم می‌شود:
آشفته سریم شانه دوست كجاست
دیوان پر از ترانه دوست كجاست
ای كاش كه شاعری در این شهر غریب
می‌گفت به من كه خانه دوست كجاست
مشامم را عطری بهشتی می‌نوازد و نسیم، جهتی را نشانم می‌دهد كه امید آرامش از آن سو در حال وزیدن است. وسط میدان شهدای شهر مشهد، نمی‌دانم من دارم دور خودم می‌چرخم یا میدان دور من می‌چرخد؟ راه‌های بسیاری به این میدان ختم و از این میدان آغاز می‌شوند. چرخش تمام می‌شود و ناگاه وجودم را در امتداد خیابانی می‌بینم كه افق مقابل آن، گلدسته‌ها و گنبد و بارگاه امام هشتم را به جلوه آمده است.

راه می‌افتم و به همراه من خیابان و شهر به راه می‌افتد... از چهارراه شهدا كه می‌گذرم، حال و هوای افرادی كه از روبه‌رویم و از زیارت امام باز می‌گردند، منقلبم می‌كند. آرامش و رضایت و آن نشاط سرشار از طراوت و مهر را در چهره تمامی آنها می‌بینیم و خودم را كه یكی دو ساعت دیگر از همین مسیر با همین حال و احوال با‌ز خواهم گشت. دارم به حریم حرم می‌رسم كه این زمزمه‌ها بر لبم جاری می‌شود:
می‌رسم خسته، می‌رسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
آشنایی ندیده چشمانم
آشنایی نخوانده در گوشم
می‌رسم چون كویری از آتش
چون شب تیره‌ای كه نزدیك است
تشنه آفتاب و بارانم
دیده كم آب و سینه تاریك است
حالا به حرم رسیده‌ام و وارد صحن شده‌ام و زمزمه همچنان
ادامه دارد:
آمدم تا كنار مرقد تو
دامنی اشك و آه آوردم
مثل آهوی خسته از صیاد
به حریمت پناه آوردم
جلو پنجره فولاد ایستاده‌ام، همانجایی كه تمامی دنیا دست به آسمان بلند كرده‌‌اند و هر كدام به زبان خویش با امام گفت‌وگو می‌كنند و من نیز...
و حالا هنگام سوگند دادن امام است برای عنایت بیشتر:
مثل پروانه در طواف شما
هستی‌ام را باد خواهم داد
تا نگاهم كنی تو را سوگند
به عزیزت جواد خواهم داد
آسمان آغوش گشوده است و من از پنجره به بی‌كران پیوسته‌ام


مدیون لطف و کرم امام
حسین علیجان نژاد
خادم مستندساز

من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شدم. پدر و مادرم هر دو خادم امام رضا (ع) هستند و من هم 20 ساله بودم که به مدت دو سال افتخار خادمی حرم آن حضرت نصیب‌ام شد. دوستان خادم زیادی دارم و می‌دانم دوری از حرم امام رضا (ع) و حس و حال آن فضا با آنها چه می‌کند.  

شاید برایتان این خاطره جالب باشد. چند سال پیش مشغول ساخت مستندی درباره حرم امام رضا (ع) بودیم. پیش از عید بود و باید لوسترها و آیینه‌کاری‌ها را نظافت می‌کردند و زمانی‌که می‌خواستند داربست‌ها را بگیرند که لوسترها را دربیاورند، اجبارا مردم را به بیرون از حرم فرستادند. در همان حین من هم برای آوردن دوربین فیلمبرداری به بیرون از حرم رفتم و اصلانمی‌دانستم که درهای حرم به طور کامل در حال بسته‌شدن است.

طبق قانون حرم وقتی درهای حرم بسته می‌شود هرکسی با هر سمت و جایگاهی بخواهد دوباره وارد شود، در را باز نمی‌کنند. من بیرون حرم مانده بودم و به این فکر می‌کردم چرا  باید الان که صحن خالی و  امکان تصویربرداری‌های خوب فراهم است این اتفاق برای من بیفتد! از این در به آن در حرم می‌رفتم و تمام درها بسته بود تا لحظه آخر به دری رسیدم که در حال بسته‌شدن بود.

 من سریع سرم را داخل در بردم وگفتم می‌شود در را باز کنید، گفتند نه، که یکی از نگهبانان من را شناخت و من وارد شدم و پشت سرم  در بسته شد. تصویری که در آن لحظه جلوی رویم بود را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. ضریح امام رضا (ع) خلوت و به قدری آرام بود که خدا می‌داند و من هم در آن لحظه حس و حالی داشتم که باز هم فقط خدا می‌داند.  کرونا ماه‌ها حرم امام رضا (ع) را تعطیل کرد و من در این ماه‌ها دیدم عاشقان و ارادتمندان آقا را که در خیابان‌ها و راه‌های منتهی به بارگاه ایشان می‌ایستند و ساعت‌ها به گنبدشان خیره می‌شوند.

حالا صحن‌های بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) باز شده و عاشقان حضرت می‌توانند گوشه‌ای بنشینند و راز و نیاز کنند. شک نکنید که لطف امام رضا (ع) در این روزهای سخت شامل حال مردم کشور ما شده. شما حال و روز کشورهای پیشرفته با آن همه امکانات و تجهیزات را ببینید! ما تا همیشه مدیون لطف و کرم امام رضا (ع) هستیم.   

قدردان ایشان باشیم
حجت‌الاسلام و المسلمین اخویان
کارشناس مذهبی

ائمه و معصومین واسطه‌های فیض هستند، حضور در حرمشان آرامش است و نعمت؛ نعمتی که شاید تا پیش از این، قدر نمی‌دانستیم یا چنان که باید شاکر نبودیم؛ اما وقتی دوری حضرت رضا(ع) را تجربه کردیم، وقتی بی‌پناه ماندیم، بیشتر از همیشه قدر دانستیم و مشتاق زیارت حضرت شدیم.  درهای حرم حضرت که بسته شد، گویی درهای رحمت بسته شد. ماه‌های دشواری بود برای همه عاشقان. فرصت ناب زیارت را از دست داده‌بودیم و بی‌صبرانه روزی را انتظار می‌کشیدیم که دوباره درهای حرم گشوده‌شود، دوباره وصل شویم به فیض باری‌تعالی و دوباره توسل بجوییم.

این روزهای دوری شوقی پدید آورد، میل و علاقه‌ای که بدون تردید لذت متفاوتی از زیارت دوباره حضرت به همراه دارد؛ به‌خصوص برای ما ایرانی‌ها که دستمان همیشه به ضریح حضرت رسیده و باورمان نمی‌شد، روزی روزگاری این نعمت از ما گرفته‌شود.  خیل مشتاقانی که این دوری را تجربه کرده‌اند، حالا بندگان متفاوتی هستند و بیشتر از قبل قدردان حضور حضرت هستند.

حالا که دوباره فرصت زیارت داریم، کاش شوق دیدار به معرفت بیشتر منجر شود و بهره‌های فراوان‌تر بگیریم از حضور پرفیض حضرت رضا(ع). اگر یادمان بماند این روزهای دوری را و اگر احتمال بدهیم شاید بار دیگر به هر دلیل باز هم نتوانیم از محضر امام رضا(ع) بهره‌مند شویم، حتما بیشتر از همیشه سود خواهیم گرفت از آستان پربرکت ایشان و از تمام لحظه‌های زیارت استفاده خواهیم کرد.

زائران امام رضا(ع) می‌توانند با نیایش بیشتر، خواندن ادعیه و مناجات عمیق‌تر، دوری این چند ماه را جبران کنند و فرصت زیارت حضرت را مغتنم‌تر بدانند. حالا برای همه ما محضر ثامن الائمه بیشتر از همیشه مغتنم است و حالا بهتر از همیشه باید قدردان باشیم و بهره‌ها بگیریم از آستان ایشان.

دار و ندارمان امام رضاست
قاسم رفیعا
شاعر

واقعیتش این است که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم درهای حرم امام‌رضا علیه‌السلام یک روز بسته شود. با خودم می‌گفتم ممکن است یک روز آن عاشورای غمگین در حرم تکرار شود و آدم‌هایی پیدا شوند که در این حرم بمب‌گذاری کنند اما هیچ‌وقت در خیالم هم بسته‌شدن در حرم را نمی‌دیدم. به نظر من این اتفاق، یک اتفاق خاص در زندگی همه ما بود. این ماجرا سبب‌شد همه درک کنند که نبودن امام‌رضا علیه‌السلام چه کمبودهای بزرگی را در زندگی ما برملا خواهد کرد. نیاز به گریه‌کردن، نیاز به حرم‌رفتن، نیاز به احساس نیاز کردن به درگاه یک بزرگ...  من با چشم خودم دیدم که در این شب‌ها، مشهدی‌ها پشت درهای حرم می‌رفتند و دعا می‌کردند.

من چنین صحنه‌ای را در عمرم ندیده بودم! اما به‌هرحال باید با این مشکل هم کنار بیاییم، چون شک ندارم که امام‌‌رضا علیه‌السلام هم به رعایت‌کردن همین موارد بهداشتی راضی‌تر است. من برای تولیت آستان علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام احترام زیادی قائلم و به تصمیمات آنها احترام می‌گذارم اما همه ما در این شرایط حسی متفاوت را تجربه کردیم و فهمیدیم که دار و ندارمان امام‌رضا علیه‌السلام است. هرجای این کشور که باشیم بدون شک پای سفره امام رئوف‌مان هستیم و او از کرم و لطفش ما را بر سر این سفره نشانده‌است.

معتقدم این ماجرا درس عبرت بزرگی به همه ما داد. مایی که همیشه طلبکارانه به دنبال خواسته‌های کوچک خودمان هستیم، در این اتفاق فهمیدیم که ساحت امام معصوم چقدر بزرگ‌تر از حاجات ماست و باید از فرصت‌های اندک‌مان برای آرزوهای بزرگ استفاده کنیم. ساده می‌گویم: باید چیزی از امام بخواهیم که ارزش آن را داشته باشد که امام‌رضا علیه‌السلام وقتش را برای آن بگذارد! امام معصوم می‌تواند مشکلات بشریت را حل کند و گره تمام عالم به دست لطف او گشوده خواهد شد. نه این‌که او از خواسته‌های ما آگاه نباشد، اما خداوند دوست دارد بنده‌اش خواسته‌هایش را نزد او بر زبان آورد و بیان کند. امام بنده خاص خود خداست و خواستن از او، مقدمه تفکر در باب خواسته‌ها و حاجت‌هاست. امام‌رضا علیه‌السلام به ما یاد می‌دهد که دست کمک و یاری به سوی هم دراز کنیم و در سختی‌ها به فکر هم باشیم.

دیگر هیچ‌ حاجتی ندارم
حنیف طاهری
ذاکر اهل بیت

همیشه وقتی صحبت سفر، زیارت و دسته‌جمعی رفتن به پابوس حریم و حرم می‌شد، می‌نشستم و کلی فکر می‌کردم که وقتی به حرم برسم، چه بگویم و چه بخواهم... چقدر درددل کنم... چقدر شکوه کنم... اصلا تا نگیرم، برنمی‌گردم! خلاصه همه حرف این بود که ما آمده‌ایم، شما هم حاجت ما را بدهید.
حالا دوباره صحبت سفر و زیارت است. اما این بار حسابی حال دلم فرق می‌کند. اصلا همه چیز برایم یک شکل دیگری شده. حالا که فکر می‌کنم این بار وقتی برسم روبه‌روی گنبد، این طور شروع می‌کنم: السلام علیک یا اباالحسن یا امام‌الرئوف یا علی‌بن موسی الرضا
آقاجان! همین اول کار و ابتدای کلام بگویم؟ غلط کردم! شما را به جان مادرتان قسم می‌دهم دیگر این امتحان را تکرار نکنید. آقاجان! روز به روز ایام را شمردم. روز به روز حسرت خوردم که چرا این‌طور شد؟ نکند دیگر آن صحن و سرا و آن ضریح و بارگاه را نبینیم؟ آقاجان! من دیگر هیچ حاجتی ندارم. تازه بعد از این ایام فهمیدم که همیشه حاجت اصلی دلم، رسیدن به شما بوده. همیشه ذوق پا گذاشتن در بهت حرم شما مرا برای سفر مهیا کرده... من تازه فهمیده‌ام اگر شما را نبینم و شما را نداشته باشم، دنیا آنقدر برایم بی‌ارزش می‌شود که هیچ حاجتی برایم باقی نمی‌ماند.
خلاصه این دفعه که برسم حرم، فقط می‌خواهم روبه‌روی گنبدت بایستم و دل به حرمت بدهم و قول می‌دهم که تنها حاجتم زیارت شما باشد آقای خوبم! من در تمام عمر حالی را که اکنون دارم نداشته‌ام. من آن عاشق دست خالی هستم که فقط بلدم حرف بزنم. اما این بار حرف‌هایم حال و هوایی دیگر دارد. حرفم از دل سوخته و چشم‌های خیسم حکایت می‌کند... آقا! دستم به دامن‌تان... ما را دیگر به فراق مبتلا نکنید!
رها کنید دگر صحبت مداوا را /  فراق اگر نکشد وصل می‌کشد ما را

به وصل رسیدند
حبیب اسماعیلی
بازیگر و تهیه‌کننده

اعتقاد و عشق به ائمه و امام رضا (ع) ریشه در دل ایرانی‌ها دارد. شاید هیچ ملتی در دنیا به اندازه ایرانی‌ها صحبت از اخلاق و معنویت و انسانیت نکند و روح و جانشان با باورهای مذهبی عجین نباشد.  سالها پیش زمانی‌که در نقش ابراهیم در سریال امام رضا (ع) به کارگردانی مهدی فخیم‌‌زاده کار می‌کردم، خاطرم هست چه در جلو و چه در پشت دوربین کسی کار نمی‌کرد که صرفا پولی دربیاورد. همه ما عاشق بودیم. عاشقانه برای امام رضا (ع) کار می‌کردیم و خوشحال بودیم از این‌که سهمی در سریالی که درباره آن حضرت است، داریم. در سریال «ولایت عشق» هیچ کاری زمین نمی‌ماند و بین تک‌تک ما عشقی بود که از توسل و ارادتی که به آن حضرت داریم نشات می‌گرفت. وقتی می‌بینم بعد از گذشت این همه سال که از پخش این سریال می‌گذرد، هنوز هم مردم بازی من در آن را به یاد داشته و به من محبت دارند، خوشحال می‌شوم. برای یک بازیگر چه چیزی می‌تواند لذتبخش‌تر از این باشد که در یاد مردم باقی بماند؟
حالا که صحبت از سریال «ولایت عشق» شد، بر خودم واجب می‌دانم که یادی داشته باشم از تمام کسانی که در آن سریال کنار ما بودند و امروز دیگر نیستند. خدا رحمت کند بابک بیات را. ایشان با آهنگسازی کم‌نظیر این سریال یکی از موسیقی‌های ماندگار را در میان مجموعه‌های تلویزیونی از خودشان به یادگار گذاشتند.  در چند ماه گذشته، کرونا نه‌تنها اماکن متبرکه که تمام اماکن عمومی را تعطیل کرد و قطعا برای مردم ما که عشق به ولایت و صاحب و مولای خراسان دارند، تعطیلی بارگاه امام رضا (ع) سخت بود. البته به شخصه معتقدم با صفا و خلوص نیت از هر جایی که باشی، می‌توانی با دلت به زیارت آن حضرت بروی، اما این را هم می‌دانم که دل‌های عاشقان بسیاری در این روزهای تعطیل آرام و قرار نداشت و امروز که صحن‌های بارگاه آن حضرت باز شده به وصل رسیدند.      امیدوارم هر چه زودتر به طور کل ویروس کرونا ریشه‌کن شود و ما شاهد بازگشایی تمام مراکز عمومی و رفت و آمد بدون نگرانی مردم باشیم.


كودك كز كرده‌ گوشه ستاد گمشدگان
رضا صیادی
روزنامه‌نگار

اگر فیلم لحظه باز شدن درهای حرم امام رضا(ع) را دیده‌اید، مخاطب این چند خط هستید، اما اگر ندیدید توصیه می‌كنم همین امروز پیدایش كنید و ببینید. یك دقیقه هم نمی‌شود. سحر، درهای حرم را باز كرده‌اند و مردم دارند به سمت ضریح حضرت می‌دوند. انگار دارند هروله می‌كنند. از همان هروله‌هایی كه بین صفا و مروه مستحب است. من دو بار حج رفتم، هر بار هم هروله مستحب را انجام دادم، ولی راستش را بخواهید دیروز فهمیدم هروله یعنی چه. یعنی چیزی شبیه دویدن با سرعت و راه رفتن معمولی. خادم‌ها اشاره می‌كنند كه با سرعت ندوید، اما خودشان هم می‌دانند كه این مردم دیگر روی پا بند نیستند. ناخودآگاه هروله می‌كنند به سمت آرزوهایشان.
نمی‌دانم تا به حال مسیرتان به سمت ستاد گمشدگان حرم افتاده یا نه، ولی من تجربه‌اش را دارم. شبیه صحنه‌های این فیلم را فقط می‌توانید در ستاد گمشدگان پیدا كنید، وقتی بچه یك گوشه كز كرده و دلش مثل سیر و سركه می‌جوشد كه پدر و مادرش كجا هستند و سراغش می‌آیند یا نه! آن لحظه‌ای كه پدر و مادر را می‌بیند خودش را پرت می‌كند به سمت‌شان.  حقیقت آن است كه همه ما در این ۷۰ روز كه درهای حرم را بسته بودند، همان كودك كز كرده‌ گوشه ستاد گمشدگان بودیم كه چشم‌مان خیره بود به درهایی كه باز شدند و آن سویش پدری كه برایمان لبخند می‌زند. من در ستاد گمشدگان دیده‌ام كه بچه‌ها وقتی پیدا می‌شوند، تنها گریه نمی‌كنند. پدر و مادر هم پا به پایشان اشك می‌ریزند. دیروز وقتی فیلم را دیدم، برایمان روشن بود كه زیر بقعه این حرم، آغوشی به وسعت آسمان برای مردم باز شده كه با اشك می‌گوید: خوش آمدید زائران خوبم. من هم دلم برایتان تنگ بود.


ماهی كه بر خشك اوفتد قیمت بداند آب را...
هادی ناصری
فعال فرهنگی

انسان امروز این‌قدر مغرور قدرت علم و گرفتار روزمرگی‌های زندگی مادی شده كه فراموش كرده اصلا یك بُعد روحانی هم دارد. اگر هم به مناسك مقید است و اهل عمل به دستورات دینی است از روح و كنه فلسفه مناسك غافل است. به سنت الهی بشر به اینجا كه می‌رسد یك تلنگر می‌خواهد تا باز به خود بیاید و قدری به بعد روحانی خلقتش متوجه شود. ویروس كرونا كه چند ماهی است از چین سفرش را شروع كرده امروز تقریبا تمام دنیا را درگیر كرده است و عجز انسان مغرور و غافل مادی را به رخش كشیده. سه ماهی كه این ویروس مهمان ناخوانده این سرزمین شد بسیاری از هم میهنانمان به سوگ عزیزان‌شان نشستند و بسیاری در دام بیماری گرفتار آمدند و با تلاش كادر درمانی توانستند بیماری را پشت سر گذارند. اما حضور این مهمان ناخوانده محدودیت‌هایی را برای همه مردم به همراه داشت. از تعطیلی مدارس برای بچه‌ها گرفته تا تعطیلی كسب و كارها و جمع شدن بساط دید و بازدید‌ها و... اما در این میان تعطیلی مساجد و اماكن زیارتی مهم بود. ابتدای این محرومیت‌ها خیلی اهمیت ماجرا مشخص نبود. دانش‌آموزان سرخوش تعطیلی زودهنگام بودند. كارمندان به خیال این‌كه به كارهای فشرده روزهای پایان سال می‌پردازند خوش بودند. تماس‌های تصویری تسكینی بود بر دوری و دلتنگی از خویشان و نزدیكان. اما انگار كرونا آمده بود كه بماند و این ماندگاری سرخوشی‌ها و خوشحالی را به یأس و ناامیدی تبدیل كرد. آرام آرام دانش‌آموزان قدر مدرسه را دانستند و درك كردند كه كاركرد مدرسه فقط آموزش دروس نیست و اجتماع هم‌نسلان كاركرد‌های دیگر آموزشی هم دارد. گرمای نگاه عزیزان را در تماس‌های تصویری نمی‌شد درك كرد و دیگر این نوع ارتباط‌ها تسكین دل‌تنگی‌ها نبود. اما تازه فقدان مسجد و زیارت خودش را نشان می‌داد. حتما حكمتی بود كه این ویروس همه ایام سال را گذاشته بود و درست با شروع فصل بندگی و عبادت سر و كله‌اش پیدا شده بود. حرم‌هایی كه همیشه مأمن و ملجأ بودند حالا درشان به روی مشتاقان بسته شده بود. بی‌پناهی دردی بود روی درد‌های دیگر. این فرصتی بود كه بخود بیاییم و بدانیم كه تا امروز قدر حرم و مساجد را ندانسته بودیم. فكر می‌كردیم همیشه هست و حالا وقتی هم به زیارت می‌رویم دقایقی هستیم و بعد هم تا زیارت بعدی خداحافظی می‌كنیم و انگار زیارت برای ما تضمین شده بود كه همیشگی است. شاید هیچ‌كس تصور هم نمی‌كرد روزی در این حرم‌ها و اماكن زیارتی به روی مردم بسته شود. حكایت ما شد حكایت همان ماهی كه سعدی گفت تازه وقتی قدر آب را می‌داند كه از دریا محروم می‌شود. حالا كه قدر نعمت زیارت و عبادت برای‌مان روشن شده قرار است در حرم‌ها را هر چند برای ساعات محدود باز كنند باز هم ملجأ و پناه درماندگان باشند. ای‌كاش قدر بدانیم باز هم مغرور و غافل از نیازهای معنوی‌مان نباشیم نصیحت جناب بیدل دهلوی را پیش دیده قرار دهیم:  به نومیدی دل از زنگ هوس‌ها پاك می‌گردد  /  گرش صیقل كنی از سودن دست ندامت كن ...   و پس از ورود به حرم‌های مطهر این بیت صائب را زمزمه كنیم:  من كه گم كرده خود یافتم اینجا صائب /  دیگر از كوی خرابات چرا برخیزم؟

* روزنامه جام جم
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها