یکشنبه 6 فروردین 91 که به رسم تقریباً هر روزه در فضای مجازی پرسه
میزدم، در سایت «کافه سینما» به شکوهنامهای که به علت توقیف نوروزی
فیلمتان نوشته بودید، برخوردم. از آنجا که صادقانه «گشت ارشاد» را قربانی
حاشيههاي فیلم مستهجن «زندگی خصوصی» میدانستم و معتقد بودم که این توقیف
حق فیلمتان نبود، فکر میکردم که بعد از خواندن نامه، حق را به شما خواهم
داد. البته باید اعتراف کنم که «گشت ارشاد» فیلمی به غایت ضعیف و کاملاً
لایق لفظ «فیلم بازاری» است؛ اما برعکس «زندگی خصوصی» ابتذال فرمی و
محتوایی آن به قدری نیست که شایستهی توقیف و این همه اعتراض باشد و این
توقیف بیش از هر چیزی، موجب مهم جلوه دادن فیلمی بیارزش میشود.
به هر حال با چنین احوالاتی به سراغ نامهی شما رفتم؛ اما وقتی نامه به
پایان رسید، هیچ فکرش را نمیکردم که نوشتههایتان مرا به جوابیه نویسی
وادارد، چرا که انتظار داشتم مطابق فیلمنامهها و فیلمهایتان حرف مهمی
نزنید و فیلمفارسیوار به مسائلی اشاره کنید و با یک پایان سردستی همه چیز
را فیصله دهید. خب! چه میشود کرد؟ سابقهی پانزده سالهی فیلمسازی شما
به استثنای یک فیلم («مردی از جنس باران»)، مرا به چنین نتیجهای میرساند.
اما بر خلاف آنچه فکر میکردم، شما این بار حرفهای مهمی زده بودید و
آنقدر دروغ بزرگ گفته بودید که نتوانستم از خیر پاسخگویی به آنها بگذرم.
در نامهتان نوشتهاید: «خدای من شاهد است که
تا آخرین لحظه در برابر این بی قانونی استوار ماندم و برای گرفتن حق شما
مردم فرهیخته سرزمینم تمام تلاشم را به کار گرفتم اما چه کنم که گردنم در
برابر قانون، از مو باریکتر است.»
آقای سهیلی! با این موضوع که توقیف فیلم شما از سوی نهاد
مسئولی همچون وزارت ارشاد بیقانونی است یا نه، کاری ندارم. مسئلهام با
این قسمت از متن شماست که گفتهاید: «برای گرفتن حق شما مردم فرهیخته سرزمینم تمام تلاشم را به کار گرفتم.» یعنی
واقعاً شما فکر میکنید حق مردم فرهیختهی ما فیلمی مانند «گشت ارشاد»
است؟ یعنی فیلمی که شما کارگردان و تهیه کنندهی آن هستید، بر اساس
دغدغهی شخص شما ساخته شده است و فروشش به جیب شما میرود، فیلمی است از آن
مردم ما؟ راستی سهم مردم فرهیختهی ما از این کاسبی شما چیست که اینطور
عوام گرایانه و سادهلوحانه صحبت از حق مردم میکنید؟ نکند منظورتان همان
مردمی است که تحت تأثیر فیلمهایی مثل فیلم شما با سینما قهر کردهاند و
طبق آمارهای رسمی، شش سال یک بار سینما میروند؟ یادتان باشد که اگر فیلم
شما با این نرخ جدید بلیت سینما به فروش میلیاردی هم برسد، كمتر از نيم
درصد از مردم ایران به دیدن فیلم شما رفتهاند و در عوض بسیاری برای آنکه
از ابتذال این چنین فیلمهایی در امان بمانند، متاسفانه کلاً سینما رفتن را
از برنامهی زندگی خود حذف میکنند. پس برای خدا هم که شده اینطور دم از
حق مردم نزنید که نه مردم این قدر سادهلوحند و نه شما اینقدر مردمی!
البته اگر منظورتان از حق مردم این است که فیلم شما با پول مردم ساخته شده،
به خوب نکتهای اشاره کردهاید. این فیلم، مانند خیلی از فیلمهای دیگر
سینمای ایران با کمکها و وامهای دولتی ساخته شده و در مستقلترین حالت،
هزینهی راشها و دوربینهایش را از خزانهی ملی اخذ کرده است. اگر این را
قبول دارید، پیش از هر چیز باید به این سوال جواب دهید که مگر موقع گرفتن
این پولها از مردم اجازه گرفتید که حالا صحبت از بازپسگیری حق مردم
میکنید؟ اگر جوابتان این است که این پول را از دولت به عنوان نمایندهی
مردم گرفتهاید، پاسخ ما هم این است که حالا همین نمایندهی برگزیدهی
مردم، فیلم شما را غیراخلاقی دانسته و آن را توقیف کرده است. پس لطفاً خیلی
شلوغش نکنید.
آقای سهیلی! گفتهاید که دو تن از ائمهی جمعه فیلمتان را ندیدهاند و صرفاً بر مبنای گزارشها، مواضع تندی اتخاذ کردهند. اینجا
را با شما موافق هستم. راست گفتهاید. ائمهی جمعهی و کلاً روحانیون
محترم ما خیلی اهل فیلم دیدن نیستند. به خصوص فیلمهای مثل فیلم شما را. و
اگرنه شما اصلاً امروز نمیتوانستید «گشت ارشاد» بسازید. میپرسید چرا؟ من
که به جای همهی این عزیزان فیلمهای شما را دیدهام، توضیح میدهم. آقای
کارگردان! فیلم «شب برهنه» (با نام سابق «برهنه») را یادتان هست؟ سکانسی که
دو نفر از کاراکترهای مرد بر سر یک زن با هم جدل میکردند را به یاد
میآورید؟ دیالوگهایشان را چطور؟ من خوب به یاد دارم که بین آنها چه
دیالوگی رد و بدل شد. قبل از نقل این دیالوگ از تمام خوانندگان این مطلب
عذر میخواهم اما حس میکنم اگر اینها را نگویم، شما در توهم خواهید ماند.
یادتان هست یکی از این دو مرد به دیگری چه
گفت؟ «من این زن را به تو سپردم تا به او غذا بدهی! آن قدر به او خوراندی
که شمکش بالا آمد و حامله شد!»
آقای کارگردان! اگر همان روز ائمهی محترم جمعه این فیلم
را روی پرده میدیدند و این دیالوگ به گوششان میخورد، که امروز شما با
افتخار صحبت از دو دهه فعالیتتان در سینما نمیکردید و خیلی زودتر از
اینها با طعم توقیف آشنا میشدید.
هنوز تمام نشده است. بگذارید از شاهکارتان -«چارچنگولی»- فقط کمی صحبت
کنم. البته سرتاسر این فیلم وقاحت و بیحیایی است. اما از آنجا که شما
سالهاست که از نجابت ما در عدم ذکر موارد غير اخلاقی فیلمهایتان سوء
استفاده میکنید، مجبورم با عرض عذرخواهی دوباره از خوانندگان محترم،
شمهای از موارد غیراخلاقی فیلمهایتان را بازگو کنم تا اگر بعدها گفتم و
گفتند مستهجن، نگویید فیلمم را ندیدهاند و تهمت میزنند.
آقای سهیلی! یادتان هست که در یکی از سکانسهای این فیلم،
مسئلهی غسل جنابت آقایان را چطور بیشرمانه روی پرده تصویر کردید. یادتان
هست که چطور کاراکتر جواد رضویان تحت تاثیر خوابی که داشت میدید، در بستر
تکان می خورد و بعد از خواب برخواست و به کنار حوض رفت و با آوردن نام
دختری که در خواب دیده بود، برای انجام غسل داخل حوض رفت. یادتان آمد؟
راستی آقای کارگردان! اگر ائمهی جمعه همان موقع فیلم شما را میدیدند و
امت حزبالله از این محتوای کثیف خبردار میشد، امروز این طور از توقیف
فیلمتان به دلیل مضمون غیراخلاقیاش شوکه نمیشدید. اگر ائمهی جمعهی ما
فیلمهای شما را دیده بودند، شما خیلی پیش از اینها باید مجازات میشدید و
نه امروز!
در بخش دیگری از این نامهی پرسوز و گداز و پوپولیستی نوشتهاید:
«خوب میدانم که از تجربهی حرفهای دو دهه حضور من در این سینما اطلاع
دارید و میدانید که هیچگاه برای پول فیلم نساختم بلکه دغدغهام همواره
شما مردم بودهاید.»
آقای سهیلی! چرا مردم را تا این حد سادهلوح و البته کم
حافظه فرض کردهاید؟ اگر شما یادتان نیست، من یادآوری میکنم. دی ماه سال
87، مصاحبه با شمارهی 195 مجلهی «همشهری جوان» را یادتان هست؟
یادتان هست که در جواب سوالهای انتقادی مصاحبه کننده که به محتوای
غیراخلاقی فیلم چارچنگولی معترض بود، چه گفتید؟ میگویم که یادتان بیاید.
گفتید بعد از نفروختن دو سه فیلم قبلیتان بدهی بالا آوردهاید و حالا برای
پرداخت قرضهایتان، «چارچنگولی» را ساختهاید تا از فروش آن قرضهایتان
را پرداخت کنید. آیا این گفتهی شما معنایی به جز فیلم ساختن برای
پول را دارد؟ راستی یادتان هست تیتر آن مصاحبه چه بود؟ «یا شما خیلی مذهبی
هستید یا من خیلی بیدینم!»
آقای سهیلی! میبینید. از بین حرفهای خودتان، میتوان
صحبتهای امروزتان را به ریشخند گرفت. پس بیایید صادق باشید و این همه به
خاطر پولهایی که از فیلمفارسیسازی به جیب زدهاید، بر سر این ملت
زحمتکش و البته خوش حافظه منت نگذارید، زیرا دغدغهی شما در این سینما
«خود مردم» نبوده است. دغدغهی شما «جیب مردم» بوده است و فیلمهایتان
بیشتر حکم صندوق جمعآوری اعانه را داشته که به جای خیابان در سینما نصب
شده است. شاهد این مدعا هم اینکه برای فروش بیشتر فیلمهایتان حاضرید تمام
مسائل اخلاقی و اعتقادی را به سخره بگیرید و فیلمی مثل «چارچنگولی» تحویل
مردم بدهید تا قرضهایتان ر پرداخت کنید.
آقای سهیلی!
گفتهاید میخواهید تمام کپیهای فیلم را
جلوی ارشاد آتش بزنید تا «شاید این آتش، به خونخواهی فیلمهای دیگری به
پاخیزد که در آینده ممکن است...»
حیف که محافظه کاری برخی سایتها اجازه نداده است تا ببینیم که از نظر شما
در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد و این قسمت از نامه حذف شده است. اما
اگر فکر میکنید که مطابق فیلمهایی که ظاهراً شما زیادی آنها را جدی
میگیرید، بعد از توقیف فیلمتان جنبشی در شهر شکل میگیرد و «آب منگل»های
فرهنگی دههی نود توسط «قیصر»های همین دهه به خاک و خون کشیده میشوند،
باید خدمتتان بگویم که سعید خان سهیلی! حقیقت با آنچه در سینما میبینیم،
خیلی فرق میکند! سینما را خیلی جدی نگیرید! شما فیلمهایتان را لطفاً آتش
بزنید و منتظر باشید. اما به شما قول میدهم اگر کسی خوشحال نشود، کسی
ناراحت هم نخواهد شد و بدانید فیلم بازاری شما با این سبک شامورتیها
تاریخساز نمیشود.
اما آقای سهیلی!
تمام علتی که باعث شد تا این سطور را خط خطی کنم و جواب شما را بدهم، بند آخر نامهی شما بود. آنجایی که نوشتهاید:
«و ای همرزمان شهیدم: حسن باقری، حسن آزادی،
گل محمد غزنوی، محسن حسنی و... نمیدانید امروز چقدر خوشحالم که شما را در
این دنیای بی قانون نمیبینم [...] باور کنید من همان سعید سهیلی هشت سال
جبهههای نبرد حق علیه باطل هستم؛ همان آدم، با همان احوالات و با همان خلق
و خو اما چه کنم که زمانه تغییر کرده و همرزمتان را به جایی کشاندهاند
که حتی فریاد تظلم خواهانهاش نیز به گوش هیچ کس نمیرسد. به روح برادر
شهیدم قسم که از مواجهه با شما در آن دنیای برقرار میترسم که چه جوابی
باید درباره این پذیرش اجباریام به بی قانونی، به شما بدهم؛ گرچه خود
میدانم که احوال مرا به خوبی میدانید و روزی برمظلومیت من صحه خواهید
گذاشت...»
برادر! چرا این گونه ناشیانه از برادر شهیدتان و همرزمان
بزرگوار خویش، مایه میگذارید؟ یعنی واقعاً خودتان باورتان میشود که
مثلاً سردار گرانقدر شهید «حسن باقری» در عالم باقی به سراغ شما بیاید و
بگوید: «سعید! چرا به توقیف «گشت ارشاد» اعتراض نکردی؟» یعنی حقیقتاً فکر
میکنید دغدغهی شهدای بزرگوار ما پس از مرگ، مظلومیت فیلم «گشت ارشاد» در
اکران نوروزی سال 91 است؟!
آقای سهیلی! من هم معتقدم که شما باید از مواجههی خویش
با این همرزمان شهیدتان و حتی برادر بزرگوارتان بترسید. چرا که آنها از
شما خواهند پرسید که به چه علت در فیلمهایتان تا این حد به مسائل جنسی
پرداختهاید. از شما خواهند پرسید که چرا مسائل اخلاقی را روی پرده به
ریشخند گرفتهاید. از شما خواهند پرسید که چرا بهجای بیان آنچه که برای آن
جنگیدیم، معمولاً از مثلثها و مربعهای عشقی در فیلمهایتان صحبت
کردهاید؟ ... و از شما خواهند پرسید که ما برای چه جنگیدیم؟ برای آنکه
«چارچنگولی» و «گشت ارشاد» با امنیت روی پرده اکران شوند؟ یا برای آنکه...
اگر برای آب و خاک و آیینتان هشت سال جنگیدهاید، اگر برادر بزرگوارتان را
در راه رضای خدا از دست دادهاید، اگر حرف ائمهی جمعه تاکنون همواره
برایتان سند و حجت بوده و حتی اگر یادتان رفته بگویید و من باید اضافه کنم
که احتمالاً در خلوت شبانهی خویش نماز شب هم میخوانید، بدانید که هیچ یک
از اینها دلیل خوبی برای ساختن فیلم مستهجن نیست. در سطور پیشین هم
منظورم از فیلمهای مستهجنتان را گفتم تا نگویید تهمت زدهاید.
آقای سهیلی! اینکه فیلمتان را به دروغ فیلم مردم
میخوانید، غیراخلاقی بودن فیلمهای خود را تهمت میدانید و حتی تهدید
میکنید که فلان خواهد شد و بهمان، به کنار! از همهی اینها میتوان گذشت.
قسمت دردناک نامهی شما آنجایی است که از آوردن نام بزرگوارانی چون «حسن
باقری» و دیگر همرزمان شهیدتان ابا نمیکنید. یعنی راه دیگری برای تظلم
خواهی وجود نداشت و برای نجات فیلمتان از توقیف حتماً باید پای این
بزرگواران را به میان میکشیدید و با لحنی شبیه طنز از قول آنها در عالم
باقی صحبت میکردید؟ چرا میخواهید «حسن باقری» را خرج فیلمهای مستهجن خود
کنید؟ خودتان را به این سینما فروختید، کافی نیست؟
البته من امیدوارم بابت همان یک فیلم خوبی که ساختید، بتوانید جواب همرزمان شهید خویش را بدهید. ان شاء الله.
والعاقبة للمتقین.
والسلام.