یکی از دوستان مطلع از مصوبات استان که همراهان بود گفت قرار است فقط درب های منتهی به ضریح بسته شود و صحن های حرم باز خواهند بود، البته تاکید کرد که احتمال دارد تصمیم عوض شده باشد و من بی اطلاع باشم.
ابتدا از باب الجنه وارد حرم شدیم ، درب های ۱۷ ، ۱۸ و ۱۹ بسته بودند و یکی از خدام گفت احتمالا درب ۲۰ و ۲۱ که به مسجد اعظم منتهی می شود باز باشد.
به درب ۲۱ رسیدیم درب بسته بود و تقریبا ۲۰ نفری آنجا تجمع کرده بودند ، همه آرام درحال گفتگو با خدام جهت ورود به حرم بودند اما یه زن که چادر بر روی سرش بازی می کرد با داد و بیداد مردم را تحریک می کرد که چرا آرام هستید و کاری نمی کنید وقتی ناامید شد از تحریک این جماعت با توهین به روحانیت و گفتن این جمله که هر چه می کشیدم از دست این آخونداست آنجا را با عصبانیت ترک کرد.
لحن و استدلال هایش برایم یقین آور بود که به چه جریانی منتسب است ولی نوع گرفتن چادرش به تردید انداختم، چون زنان طرفداران «صادق شیرازی» معمولا در مکان های عمومی با برقعه می آمدند! آن زن رفت و ما هم تلاش کردیم خدام را قانع کنیم که همراهان گروه تصویربرداری آن برنامه هستیم ولی فایده ای نداشت.
به اون فامیلمون زنگ زدیم و گفت بیایید درب ۵ حرم (درب ساعت) تا از آنجا داخل حرم شوید. به درب ۵ که رسیدیم یک تجمع ۴۰ تا ۵۰ نفره هم آنجا شکل گرفته بود، آنجا هم عده ای آرام و عده ای عصبانی بودند، چند تا عکس گرفتم و تا شروع به فیلم برداری از جمعیت کردم، اسمم را کسی صدا کرد، متوجه شدم آن بنده خدا آمده دنبال ما و یکی مهمانان برنامه با قبول چندین فحش از معترضین داخل حرم شدم و آداب زیارت را به جا آوردم.
ساعت ۱۷:۵۰ دقیقه عصر بود صداهای معترضین بالا رفته بود، به سمت درب شماره ۵ رفتم، ضربه بود که به درب می زدند و هر لحظه گمان می کردم که الان درب را می شکنند و داخل حرم می شوند. خیلی عقب تر رفتم تا در دید خدام نباشم.
لحظه ای صدای افتادن تخته ای چوبی بر روی سنگ را شنیدم . لگدهایی که به درب می زدند باعث شد یک پنجره درب که با نوارهای چوبی بصورت کشویی برای زینت اضافه شده بود، کنده شود و قالبی خارج شود . یکی از خادمان آن را برداشت و از کنار من رد شد.
دوربین گوشیم را روشن کردم و از لحظه تلاش خدام برای مانع شدن ورود معترضین به داخل حرم فیلم گرفتم.
یکی از مسئولین حرم که با او آشنایی داشتم آمد و برای آنکه ببیند چه خبر است بروی پشت بام رفت، من هم از فرصت استفاده کردم و همراه او به پشت بام بالای درب ۵ رفتم ، جمعیت در ساعت ۶ عصر به ۱۰۰ نفر نزدیک شده بود ، من خواستم برم و از آن بالا با گوشیم فیلم و عکس بگیرم، آن مسئول با کراهت اجازه داد و گفت صورتت را با ماسک بپوشان تا مسئله برایت نشود، منم بی توجه به توصیه اش رفتم لبه ی پشت و بام و تعدادی عکس و فیلم گرفتم ، فحش بود که نثارم شد برخی هم ساواکی خواندنم!
عکس و فیلم را که گرفتم پایین آمدم. در مسیر برگشت و در لحظهای که یا خدام حواسشان نبود و یا چون با آن مسئول بودم حساسیت به خرج ندادن، از آن قسمت شکسته درب عکس گرفتم.
برنامه زنده تقریبا تمام شده بود و عوامل در حال جمع آوری وسایل بودند . معاون اطلاعات نیروی انتظامی را دیدم که داخل حرم شد . یکی از دوستان گفت شما که رفته بودی، فشار جمعیت باعث شد عده ای از سمت درب ۲۰ یا ۲۱ (درب مسجد اعظم از سمت خیابان ساحلی) وارد حرم شوند (که فیلمش منتشر شد) و آنها نیز به جمعی که در داخل حرم بست نشسته اند اضافه شوند. بعداً آن درب به دلیل مقاومت پایینش جوشکاری شد.
از درب خدام وارد حرم شدم ، جمعیتی کمتر از ۴۰ نفر ، در قسمت سمت راست ضریح به حالت صفوف نماز ، جمع شده بودند و بیرون نمی رفتند. انگیزه ها نیز متفاوت بود ، برخی می گفتند تا حرم کاملا باز نشود، حرم را ترک نمی کنند و برخی که حزب اللهی هم بودن می گفتند تا آقای سعیدی نیاید و داستان را توضیح ندهد، از حرم خارج نمی شوند.
از اذان مغرب گذشته بود، نماز را در صحن امام هادی(ع) خواندم و منتظر شدم که خدام حرم، یکی از درب ها را برای خروج ما و عوامل برنامه زنده فراهم کنند. تقریبا از ساعت ۷ شب گذشته بود که یکی از خادمان حرم گفتند که می توانید از درب شماره دو خارج شوید.
از ساعت ۴:۳۰ عصر که وارد حرم شده بودیم یک زائر عراقی آنجا بود که با هر ترفندی بود خادمان حرم را راضی کرده بود که به اندازه خواندن یک زیارت نامه آنجا بماند. به نظرم آمد آن عراقی وقتی فهمید یکی از درب ها باز شده و احتمالا او را مجبور به ترک حرم کنند، شروع به خواندن نماز مستحبی کرد و ما رفتیم و او هنوز رو به حرم در حال اقامه نماز بود.
درب شماره دو را برای لحظه ای باز کردند و ما خارج شدیم. در مسیر برگشت مجبور بودم از میان جمعیتی که ازشان عکس گرفته بودم و همه من را با آن کت و شلوار اداری بسیار تابلو دیده بودند حرکت کنم.
کمی ترسیدم! ولی انگیزه یافتن جنس معترضین، سبب شد که تصمیم بگیرم مسیرم را دور نکنم و از داخل معترضین حرکت کنم. ترکیب معترضین عجیب بود از جوانان انقلابی دغدغه مند که اعتراضان بیشتر به انفعال تولیت بود ولی صحبت که می کردند مشخص بود تسلیم تصمیم نظام هستند ولی مطمئن نبودند که این تصمیم در چه سطحی گرفته شده است! فضای احساسی کاملا بر فضای فکریشان غلبه داشت.
و عده کمی که سعی می کردند با داد و بیداد صحنه گردان ماجرا باشند. داستانشان هم کاملا روشن بود، برخی هایشان حتی جای قمه روی سرشان داد می زد که چگونه فکر می کنند. ذکرشان حیدر حیدر بود و استدلال هایشان هم برای عربده کشی کاملا آن ها را متمایز و مشخص می کرد که به چه جریانی متصل هستند. نظام را نظام جور می دانستند و سعی می کردند بین نظام اسلامی و دیگر نظام های طاغوتی شباهتهایی پیدا کنند. خودشان را مدافع واقعی حرم می دانستند و تلاش می کردند که مردم را برای یک هجوم دیگر به سمت درب حرم ترغیب کنند.
البته در آن ساعت از شبانه روز معمولا تماشاچیان زیادی هم حضور دارند که انگیزه شأن فقط دیدن است و اصلا نمی شود در این دسته بندی ها جایشان داد.
طولی نکشید یکی بلند به بغل دستیش گفت این همان یاروست که از اون بالا فیلم برداری می کرد، من هم بی توجه قدم زنان از جمعیت دور شدم .
بعد از رفتن ما دیگر کمتر ذکر «حیدر حیدر» گفتن و بیشتر مشغول سینه زنی و مداحی شدند.