مدتی است برخی از نویسندگان عادت کردهاند بر تهدید نظام به عدم مشارکت در انتخابات (تحریم انتخابات). این عده مشارکت خود را منت و عدم مشارکت خود را تهدید جمهوری اسلامی میدانند. در حالی که این مشارکت بیش از آنچه برای نظام مهم باشد، برای همین دسته از روشنفکران بهاصطلاح آزادیخواه اهمیت دارد، البته بعید نیست کسی از طیف سنتی در ایران نسبت به تبعات عدم مشارکت سیاسی درک لازم را نداشته باشد، لیکن بعید است کسی در دپارتمان علوم سیاسی و علوم اجتماعی نشسته باشد و پیامدهای عدم مشارکت را درک نکند و آنگاه بخواهد سفارش کند که مشارکت نکنید، البته آنها نیک میدانند عواقب استبدادی عدم مشارکت چیست و ما هم میدانیم برخی استبداد سکولار را بر مردمسالاری دینی ترجیح میدهند.
در اینکه، چرا «رأی ندادن» رأی به استبداد و دیکتاتوری است چند نکته را باید در نظر داشت:
۱. سبک کردن مردمسالاری در ایران، راه لیبرال دموکراسی را در ایران هموار نخواهد کرد. اساساً دنیای غرب به تعبیر رضا داوری (در تحلیل انحراف عدالتخواهی به مشروطهخواهی و مشروطه خواهی به استبداد احمدشاه) ما را لایق دموکراسی نمیداند، لذا کسانی که روشنفکرانه صد عن السبیل میکنند نه به دموکراسی غربی خواهند رسید و نه حظی از مردمسالاری اسلامی و ایرانی خواهند برد. آنها باید به فکر بازگشت به هرج و مرج و یا در بهترین حالت به فکر ظهور دیکتاتوری مثل سیسی در ایران باشند که نه فقط آزادیهای مشروع بلکه آزادیهای نامشروع را نیز از آنها دریغ خواهد کرد.
۲. کور کردن نظام مردمسالاری در ایران چه آنجا که به خاطر کج سلیقگیها، تنگنظریها، و دینداریهای اعوجاجی باشد، چه آنجا که به موجب بازیهای روشنفکری با کلمات و مفاهیم باشد، هر دو زمینههای استبداد در کشورهای اسلامی را هموار خواهد کرد. شکستن تجربه مشارکت مردم در شکلگیری قدرت سیاسی در ایران، توجیهی خواهد بود برای حکام منطقه در جهان عرب و جهان اسلام در اینکه راه را برای حضور مردم در سیاست ببندند و آن را تجربهای ناکام و ناممکن تلقی کنند. در این صورت، دنیای اسلام قرنها در رشد سیاسیاش به تأخیر خواهد افتاد.
۳. رأی ندادن خواص و نخبگان جامعه، مانع از رأیدادنِ عوام نخواهد شد. عوام در شهرهای بزرگ و کوچک بالاخره رأی خواهند داد، لیکن غلبه عوام بر خواص در انتخابات ممکن است به قول آقایان، پوپولیسم در ایران را دوباره بر اریکۀ قدرت بنشاند و نوعی از دیکتاتوری پوپولیستی را رقم بزند.
۴. انتخابات معقول در هر کشوری، بیش از آنکه راهی باشد برای انتخاب اصلح، راهی است برای ارتقا سطح بینش و شعور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم. خراب کردن این پل، خراب کردن پل آزادی، پل عدالت، پل اندیشه و پل تغییر در ایران امروز است. این جمله از عقلای اصلاحطلب که «ما به هیچ وجه نباید انتخابات را که ناموس دموکراسی است، نادیده بگیریم» بر همین نکته اشاره میکند.
بالاخره اینکه، رأی ندادن برخی از جریانات روشنفکر اتفاقاً در راستای تقویت جریانی خواهد بود که در ضلع جمهوریت نظام اما و اگرهایی دارند. کنار هم نشینی طیفی که برای نفی جمهوریت مبنای دینی دارد و طیفی که برای نفی مشارکت دلیل سیاسی میتراشد، هر دو بالمآل به یک نتیجه میرسند و آن جز انسداد اجتماعی در ایران نیست.