پهلوان بادی به غبغب انداخت و جلوی دلاک به زمین نشست. به او گفت: شیری ژیان بر پشتم خالکوبی کن که در شان پهلوانی چون من باشد. دلاک سوزن را برداشت و شروع کرد... هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که داد پهلوان در آمد. از دلاک پرسید: از کجای شیر شروع کردی؟ گفت از دم! پهلوان گفت: شیر ما از کرگی دم نداشت. دم را قلم بگیر. دلاک شروع کرد به نقش زدن در قسمت دیگری از پشت او. دوباره صدای پهلوان در آمد: اکنون کجای کاری؟ گفت به یالش مشغولم. گفت: یالش را هم قلم بگیر. و لحظاتی بعد همان سوال و جواب و درخواست پهلوان که از خیر شکم شیر هم بگذر... دلاک عصبانی شد. سوزن را انداخت و رو به پهلوان گفت:
شير بي یال و دم و اِشكم كه ديد اين چنين شيري خدا خود نافريد.
مدتی است رهبر معظم انقلاب بارها و بارها بر جوان گرایی در کشور تاکید می کنند. اما در میدان عمل در همچنان بر همان پاشنه می چرخد. علت چیست؟
به نظر می رسد اولین مشکل آن است که این باوری که رهبر معظم انقلاب به جوانان دارند هرگز در بین کارگزاران نظام و ریش سفیدان و تصمیم گیران عرصه های مختلف وجود ندارد. افق نگاه این عزیزان با افق دید رهبر معظم انقلاب از شرق تا غرب متفاوت است. بسیاری از آنها جوانِ امروز را لا ابالی، خوش گذران، ناتوان و ... می دانند و این نگاه دقیقا مقابل نظر رهبر معظم انقلاب است. ایشان بارها به این تصور غلط اشاره کرده است. از جمله ایشان پس از تبیین نزاع چهل ساله ی انقلاب اسلامی با دولت آمریکا می گوید:
...در عین حال، ملّت با دست خالی توانست آمریکا را شکست بدهد. ممکن است شما بگویید «خب آن انقلاب بود»؛ الان هم انقلاب است؛ الان هم تعداد جوانهای پُرشور انقلابی از آن روزی که انقلاب پیروز شد کمتر نیست و عمق اندیشهی انقلابی آنها بیشتر هم هست؛ این جوری است.
مشکل دیگر هم پایان ناپذیری احساس وظیفه! است.
عده ای از همین عزیزانی که از ابتدای جوانی پای کار انقلاب بودند همچنان احساس میکنند باید در همان خط مقدم مبارزه باقی بمانند. به نظرم باید کسی پیدا شود و عرصه های مختلف و بی شمار خدمت رسانی در کشور را به این عزیزان نشان دهد. این دوستان باید مطمئن شوند که اگر خط مقدم را رها کنند قطعا سنگرهای دیگری برای خدمت رسانی! هست. حضور چنین افرادی در خط مقدم موجب می شود کشور نتواند از نیروی عظیم جوانی به درستی بهره گیرد. اما متاسفانه از آنجا که این عزیزان نمی توانند از خیر صف اول بگذرند دائما شروع می کنند به بهانه آوردن. به چند نمونه از این بهانه ها اشاره می کنیم:
اصلا مجلس جای جوانان نیست. مجلس نیاز به تجربه دارد؛ مجلس ریش سفید می خواهد.
زمان جنگ چون کشور نیروی با تجربه نداشت، ناگزیر به جوانها میدان دادند ؛ الان وقتی می شود در وزارت نفت و نیرو و ... از ژنرال استفاده کرد چرا از نیروی تازه نفس استفاده کنیم؟
جوانی که به سن و سال نیست، جوای یعنی شادابی و سرزندگی ما هم که الحمدلله شادابیم
کاش این اشکالات در همین حد متوقف می شد. پایین تر که بیایی باز هم وضع به همین منوال است.
وقتی امثال آقای فلانی با چهار دهه تجربه در شهر و استان هستند، چرا جوانک های بی تجربه را به عنوان شهردار و استاندار انتخاب کنیم.
و متاسفانه این آقایانِ با چهار دهه تجربه در رده های پایین تر از مدیریت شهری حتی تا کوچه پس کوچه های شهر هم هستند...
ایراد آن است که هیچ کس حاضر نیست از خودش شروع کند. و در نتیجه مثال جوان گرایی در کشور می شود مثال همان شیر داستان مولوی که نه دمی دارد و نه یالی و نه اِشکمی! و نکته تلخ ماجرا آنجاست که بسیاری از این عزیزان فریاد ولایت مداری شان گوش فلک را کر کرده است. و تلخ تر آن که همزمان علاوه بر ادعای ولایت مداری به شدت بر جوان گرایی تاکید می کنند. جالب آنجاست همه می خواهند به میدان بیایند که جوانان را به میدان بیاورند. نتیجه آن خواهد شد که چند روز دیگر چشم باز می کنی و می بینی مثلا در لیست تهران 25 نفر ریش سفید آمده اند که 5 جوان را در لیست جا دهند. جوانان نیاز به آوردن ندارند،تنها کافی است میدان بدهید. جوان گرایی بیش از آن که نیاز به حضور جوانان داشته باشد نیاز به میدان دادن ریش سفیدان دارد. تا عزیزان صندلی هایی که مثل جانشان از آن مراقبت می کنند را رها نکنند اساسا جوان گرایی و ... به شوخی شبیه تر است. و نتیجه آن می شود که ما همچنان در قافیه شعر جوان گرایی مانده ایم.