در این بین، حق هر ایرانی ست که بداندچه اتفاقی افتاده و علاوه بر دانستن با رسیدن به حقیقت و تحلیل درست، هم تکلیف خود را بداند و هم کنشگری مناسبی داشته باشد. وجود اظهار نظرهای ضدو نقیض مسئولین، فیلم ها و کلیپ های نظامی، مدارک محرمانه ی پخش شده، عزل و نصب ها، حضور گسترده غربیها دررسانه بر علیه ایران، موضع گیری های اشتباه برخی مجریان تلویزیون و .... را به همه اتفاقات فوق اضافه کنید.سناریوی حمله الکترونیکی و سایبری به هواپیمای اوکراین، سناریوی مشارکت قطر و دو سفر قابل تأمل قطری ها به ایران نیز به پیچیدگی اتفاقات اخیر دامن زده است.
فارغ از اینکه چه کسانی، چه کسی، چه نهادی و چه مدارکی به واقعیت نزدیک تر است، آنچه برای ما خطرناک تر است شکست در این جنگ هیبریدی ست. جنگ هیبریدی نسل آخر جنگ هایی ست که از جنگ اولیه نظامی خطی فاصله گرفته و ترکیبی از انواع حملات را شامل می شود. قوه ادراک، شناخت، روش تحلیل و احساس در این جنگ از اهداف اصلی دشمن هستند. هر چند حملات نظامی نیز در جنگ هیبریدی جایگاه خود را دارد اما جنگ شناختی یعنی حمله به شناخت مردم در اولویت قرار می گیرد.
اگر چرخی کوتاه در عرصه فضای مجازی اعم از اینستاگرام، توئیتر، کانال ها و گروه های پیام رسان ها مانند تلگرام بزنیم اختلاف تحلیل را میان عموم مردم خواهیم دید. «بروز اشتباه» تا «نقشه دشمن» و «ناکارآمدی نظام» طیف وسیعی از نتایجی ست که مردم در این گفتگوها سعی دارند برای یکدیگر اثبات کنند.
دشمن تقریبا در بخشی از جامعه موفق شده است کاری کند که ما تحلیل غلط داشته باشیم. قابلیت فضای مجازی در بمباران اطلاعات و همچنین دسترسی بالا به اطلاعات برای همه، نیز به دشمن کمک شایانی کرده است. هرچند این اولین و آخرین جنگ هیبریدی و ترکیبی دشمن نیست، اما یکی از مهم ترین آن هاست که انسجام اجتماعی و اعتماد ملی را هدف قرار داده است. فارغ از اقدامات دفاعی ترکیبی که از سمت حاکمیت و نظام در این جنگ بکار گرفته می شود مردم نیز باید در مقابل جنگ شناختی دشمن مقاومت کنند. این مقاومت مبتنی بر اولا اعتقاد به بروز این جنگ و ثانیا اراده بر مقابله است.
من درین جا فقط یک مسأله را بیان می کنم که در جنگ شناختی، اگر آن را کنار نگذاریم دشمن به هدف خود می رسد؛
«خود عالم پنداریِ» ناشی از کثرت اطلاعات و اعتماد بنفس نشأت گرفته از آگاهی های سطحی مهم ترین آفت این روزهای مردم بخصوص فعالان فضای مجازی و رهبران فکری ست که از اطلاعات فضای مجازی تغذیه می کنند. شما با عضویت در اینستاگرام، توئیتر، چند کانال تلگرامی و مرور تعدادی وبگاه خبری به تعداد انبوهی از داده اطلاعاتی در روز دست پیدا می کنید. این انبوه داده اولین اثری که دارد القای احساس دانستن به شماست. همین که من احساس غنای علمی داشته باشم، خود را بی نیاز از دیگران می بینم. در این برهه ما با کاهش قابل توجه «پرسیدن» و «پرسش» مواجه خواهیم شد. زمانی اگر سوالی ذهن ما را درگیر می کرد می گفتیم برویم از فلان فرد فامیل بپرسیم که چند سالی بیشتر از ما درس خوانده است. یا برویم از فلان کس بپرسیم که تجربه بیشتری دارد. یا برویم از معلم، روحانی، دانشمند و ... بپرسیم. اما اینک ما خود، با دسترسی به اطلاعات فراوان، داناترین فرد فامیل، گروه یا جامعه ایم. تحلیل ما بهترین تحلیل و مبتنی بر انبوهی از دانسته هاست. حوزه عمومی تحلیل که مبتنی بر کنشگری در فضای مجازی شکل گرفته حوزه عمومی استانداردی نیست. کاهش شکاف آگاهی بواسطه گسترش فضای مجازی منجر به یکسان انگاری و عملکرد صحیح همه در تحلیل می شود و حال آنکه «تحلیل» امری مجزا از «اطلاع داشتن» است. تفاوت های معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، انواع مغالطه و قیاس، چگونگی تطبیق ادعا بر مقدمات، جایگاه عقل و نقل و عرف، شناخت رسانه، تفاوت های ساختار و عامل، اولویت سنجی اهداف و ده ها مسأله دیگر از دانستنی هایی نیست که در فضای مجازی و بمباران اطلاعات به ما هدیه بدهند.
در این جنگ ها که قطعا ادامه خواهد یافت، هرچند عملکرد درست مسئولین و رسانه ملی می تواند راه حل مفیدی باشد اما مادامی که ما بدانیم در عین داشتن داده های فراوان، همچنان راه تحلیل را بلد نیستیم، در جنگ های شناختی در معرض شکست خواهیم بود. ما باید به این بلوغ برسیم که عالِم نیستیم، در اطرافمان کسانی هستند که بیشتر درس خوانده اند، تجربه بیشتری دارند. مبانی را می دانند و لذا قدرت تحلیل بهتر و درست تری دارند. تأکید این متن بر این است که مقدمات تحلیل را بیاموزیم و از دیگران بپرسیم. روش تحلیل مقدم بر کثرت داده است. کثرت داده و اطلاعات اگر مبتنی بر روش تحلیل و دانستن مبانی نباشد ما را با خطای شناختی مواجه می کند. به عنوان مثال ممکن است همه بدانند «آمریکا فلان حرف را زده است» یا «ترامپ فلان توئیت را کرده است» اما کمتر کسی باشد که بداند سخن و توئیت او برآمده از اصالت لذت جرمی بنتام یا از تنازع بقای داروین یا مکتب اومانیسم نشأت گرفته است.
* احمد اولیایی (دانشجوی دکتری فرهنگ و ارتباطات)