در ادبیات ایران برخی کلمات مترادف هم وجود دارند که همه یک
معنی را میدهند، اما با توجه به شرایط کلمات را به کارمیبرند مانند کلمه
بشین و بفرماو... مطرب نیز از آن دست کلماتی است که به آواز خوانان نازل
گفته میشود تا جایی که حتی این کلمه را وقتی مردم در مورد آنها به کار
میبردند به نوعی توهین محسوب میشد. کیایی، اما ابایی از به کار بردن این
کلمه ندارد. شاید یکی از دلایل اُفت فیلم سازی کارگردان همین باشد یعنی
مطرب گونه ساخته است نه هنرمندانه؟!
قبل ازاینکه مطرب را ببینم نقدی چند که بسیار فیلم و
کارگردانش را مورد نوازش قرار داده بود خواندم و گله از مصطفی کیایی متعهد
که چرا به سمت سینمای گیشه پسند رفته؟ اما تا نمیدیدم باورم نمیشد.
برعکس همه نقدهای تند و تیز، اما مطرب را نمیتوان
ندید گرفت حتی اگر مخاطبانش را لمپن بخوانی؟ با تمام احترامی که برای صاحب
این جمله قائلم، ما زمانی میتوانیم به مخاطبان انگ بچسبانیم که چندین حق
انتخاب میان فیلمهای کمدی با کیفیت بسیار بالا داشته و قادر به انتخاب
کردن بین آنها باشیم، ورای در نظر گرفتن شرایط روانی فعلی کشور و نیاز به
نشاط درجامعه ایران که کاملا احساس میشود.
مطرب جدای ازسرگرم کنندگیاش در این آشفته بازار سینمای
کمدی که از وجوه جدایی ناپذیرش شوخیهای اروتیک است، در این زمینه هم حق
مطلب را تمام وکمال به جا آورده و الحق و النصاف در این موارد کم نگذاشته
است. همچنین در سکانسهایی از فیلم دچار تناقض شده و خود نشان میدهد که
میتوان مبتذل نبود و مخاطب را به خنده واداشت. اما مشکل مطرب شوخی جنسی و
یا تناقضش با خود نیست مطرب زیادی سطحی است واین سطحی بودن و بعضاً وادادگی
فرهنگی روان مخاطب اهل فکر را به هم میریزد به طور مثال برای آنکه
ابراهیم (پرویز پرستویی) انرژی گرفته و از تخت بیمارستان برای رسیدن به
آرزوی دیرینهاش که اجرای کنسرت پیش چشم مخاطبان است بلند شود ابراهیم
تاتلیس خواننده مشهور ترکیهای جلوی چشمش میآید و نیرو محرکه او میشود در
حالی که میتوانست یک خواننده مشهور ایرانی جایگزین او باشد!
مطرب قصه دارد و اتفاقاً نویسنده هم خوب میداند که چه
چیز میخواهد بگوید قصه برای خودش و مخاطب روشن است، اما کیایی انگار در
جایی این ریسمان پیوسته را گم میکند وقصه گنگ شده و این گنگی به بیننده
منتقل میشود، در سکانسهایی حوصله مخاطب سر میرود که حتی پتانسیل این را
دارد که سالن سینما را ترک کند، اما زیرکی و توانایی سازنده در پرداختن قصه
به کمکش میآید و با نقطه عطفی در فیلم در صدد جبران برمیآید.
در مورد فیلمهای کمدی گفته میشود که باید مفاسد و
کاستیها و انتقادات اجتماعی را با بیانی لطیف و ظریف طنز بازگو کنند. فیلم
نقد دارد به اتفاقاتی که برای برخی از هنرمندان بعد از انقلاب اتفاق افتاد
و حس دلسوزی بیننده را به شدت برمیانگیزاند، اما نقد او فقط در این نقطه
متوقف میشود اگر مسببین این ماجرا با سرنوشتشان که در حال حاضر وجود دارند
را ادامه میداد قطعا قصه از حالت سطحی خارج و شکل عمیق تری به خود
می-گرفت. این طور با تنلگر زدن به عاملان و علاوه بر خندادندن مخاطب به
رسالت اصلی سینما که به فکر واداشتن بیننده است را به انجام میرساند.
شخصیتهای فیلم کیایی انسانهای معمولی هستند برای
محروم شدن از علاقه و استعداد خود مثلا خواننده مشهور شدن در پی انتقام از
کسی نیستند. عشق ابراهیم نسبت به فرزندانش به خصوص دخترش در برخی موارد
احساسات بیننده را قلقلک میدهد. حتی بازیگر ترکیهای انسانی اخلاقمدار
است رفتاری نجیبانه دارد که همین موضوع سبب ارتباط گرفتن و درک عمیق مخاطب
ایرانی با این موضوع میشود.
کارگردان به خوبی والبته با ظرافت فرهنگ غربی شده
مسلمانان ترکیه را نشان میدهد زمانی که قاب عکس بر دیوار زن خواننده منقش
به مادری محجبه است.
اینکه انتظارها را باید از این دست فیلم سازها تقلیل
دهیم انتظاری به جا در عین حال ناراحت کننده است، زیرا همه شرایط برای لمپن
شدن آماده است تا اهل فکر و تعقل گشتن؛ بنابراین اگر به دنبال چرایی خلق
چنین اثری و آثاری بدون سمت و سوق باشیم باید پیشینه این موضوع را مورد
بررسی قرار دهیم درواقع باید قبل از محکوم کردن یک شخص جریانی که فیلمساز
را به این سمت هول داده محکوم کرد چه مدیر و سیاست گذارو حتی سرمایه گذاری
که به فکر بازگشت سرمایه خود است و حتی در مرحله بعد که نظارت نداشته
مدیران سینمایی!