به گزارش پایگاه 598، شنبه 25 آبان 98. هوا سرد است و اولین برف پاییزی همه جا را سفیدپوش
کرده است. اما زیبایی برف جایش را به خبرهایی درباره اعتراضات به گرانی
بنزین داده است. اعتراضاتی که در برخی شهرها جای خود را به آشوب و تخریب
اموال مردم و اموال عمومی داده است.
مشاهدات میدانی خبرنگارها اما واقعیت دیگری را هم نشان میدهد. تبدیل
اعتراضات به آشوب، عموما توسط افراد معدود و مشخصی انجام میگیرد که از
تجهیزات ویژه برای تخریب استفاده میکنند. حتی شیوه عملکرد این افراد نشان
میدهد که رفتار آنها هیجانی و از سر احساسات نیست و برای آن آموزش دیده و
تجهیز شدهاند. هرچند که سعی میکنند با احساسی کردن و هیجانی کردن فضا،
مردم را نیز با خود همراه کنند.
آنچه در ادامه میآید، گوشهای از روایتهای خبرنگارانی است که به ثبت
وقایع پرداختهاند. وقایعی که در بسیاری از موارد، به دلیل تهدید آشوبگران،
امکان عکسبرداری یا تصویربرداری از آن، مگر به صورت مخفیانه و با ریسک
بالا فراهم نبوده است. (هرچند براساس مشاهدات خبرنگاران و تصاویر تهیه شده،
نقش افراد حاضر در عکسها بهعنوان لیدر هستههای آشوب واضح است، اما
خبرگزاری فارس به منظور رعایت احتیاط و پیشگیری از تضییع حق افراد، از
تصاویر محو شده استفاده کرده است. اصل این عکسها در خبرگزاری موجود است.)
کسی حق سکوت ندارد!
گروهی از روی پل بالای اتوبان شعار میدهند و گروهی دیگر در داخل اتوبان،
راه اتومبیلها را بسته و آتش به پا کردهاند. ناگهان همه توجهها به سمت
لاین شمال به جنوب اتوبان متمرکز میشود. جمعیتی که در بالای پل هستند قصد
پرتاب سطل آشغالی به داخل اتوبان را دارند. گروه دیگری در پایین اتوبان هم
مرتب تشویقشان میکنند و سوت میکشند. سطل آشغال که از آن بالا به پایین
میرسد صدای مهیبی ایجاد میکند. مرد قدبلندی که مدام سعی میکند صورتش را
بپوشاند، فریاد میزند: «ایرانی با غیرت حمایت، حمایت.» مدتی تعقیبش
میکنم. رسما خطدهی شعارها را بر عهده دارد. البته دستتنها هم نیست. زنی
بدحجاب هم هر از گاهی کمکش میکند و شعار آزادی زنان را به میان جمعیت
میکشد و سعی میکند بقیه را با خود همراه کند.
کسی حق خروج ندارد!
عدهای اتوبان را بستهاند و اجازه حرکت را به هیچ خودرویی نمیدهند. مردم
زیادی همراه با خانواده در ترافیک گیر افتادهاند و ناچار، از شدت برف به
گرمای بخاری ماشین پناه بردهاند. یک پژو405 مشکی جلوتر از موانع ایستاده
است و راننده آن به بقیه دستور میدهد. خود راننده هیکل درشتی دارد و کسی
جرات ندارد با او مخالفت کند، ضمن اینکه چند نفر هم بهوضوح با او هماهنگ
هستند و دستوراتش را اجرا میکنند. پلاک ماشینش را کاملا با برف پوشانده
است تا شناسایی نشود. خیالش که از باز نشدن اتوبان راحت میشود، یکباره
تصمیم میگیرد از آنجا برود. جالب آنکه اتوبان دقیقاً از جایی بسته شده که
خروجیاش برای خروج او کاملا در دسترس است. در شرایطی که همکارانش اجازه
خروج هیچ خودرویی را نمیدهند، ماشین را روشن میکند و به چشم بههم زدنی،
از دیدها پنهان میشود.
کسی حق عکس گرفتن ندارد!
همهمهای برپاست. افرادی در دو سوی اتوبان ایستادهاند و تماشا میکنند و
عکس میگیرند. اصل درگیری اما چندین متر جلوتر است. عدهای با تحکم جلوی
عکس گرفتن دیگران را میگیرند. ترجیح میدهم پنهانی عکس بگیرم اما ناگهان
یک نفر ظاهر میشود و با عصبانیت میگوید: «عکس نگیر!» میخواهد دوربینم را
بگیرد که ناگهان فکری به ذهنم میرسد. ریسک میکنم و آرام توی گوشش
میگویم: «این عکسها رو برای بیبیسی میگیرم، تابلو نکن.» شانس میآورم
که طرف حرفهای نیست. میگوید: «پس فقط از قیافهمون عکس نگیر!» و بعد،
بیخیال من میشود. جالب اینکه دیگر هیچکس هم کاری به عکس گرفتن من ندارد.
چند عکس میگیرم و قبل از اینکه کسی از لیدرهای اصلی به فکرش برسد که سراغم
بیاید تا برایش اثبات کنم از بیبیسی هستم، از میان جمعیت خارج میشوم.
من تشخیص میدهم چه کسی چکار کند!
گاردریل میان اتوبان را شکستهاند و راه اتوبان را بستهاند. چندنفر هم
آچار بهدست روی گاردریل میان دو لاین نشستهاند برای باز کردن و بستن
پیچها و گشودن مسیر برای فرار! زن جوانی با صدای لرزان، التماسشان
میکند. میگوید فرزند کوچکش در خانه مانده و باید برسد. مرد میانسالی هم
هست که نالههایش تمام شده برای به دست آوردن دلهای این گاردریلنشینها.
هرچه دلیل آورده، حاضر نشدهاند گاردریل را برایش باز کنند. بالاخره یک نفر
از گاردریلنشینها تصمیم میگیرد از میان درخواستکنندگان، به زن جوان
اجازه بدهد برود. چندنفر از همراهانش مخالفت میکنند و صدایشان هوا میرود
که: «اینطوری یکییکی همه میخوان برن دیگه!» ولی زورشان نمیچربد انگار.
باریکهراهی باز میشود و خودرو کوچک زن جوان، ریزریز مجالی مییابد برای
گریز از قفلها! مرد میانسال اما حسرت به دل در میان گروگانها باقی
میماند.
بفرمایید شیرکاکائو!
هر دو طرف اتوبان توسط گروهی بسته شده. تعدادی لاستیک را آتش زدهاند و
ماشین را وسط اتوبان پارک کردهاند و... یک گروه بسیار آماده و منظم هستند
که خیلی خوب هم تقسیم وظایف کردند. کسی را از بیرون خودشان راه نمیدهند و
اینقدر منظم هستند که شیفت عوض میکنند، تجهیزاتشان پشتیبانی میشود و حتی
«بِپا» دارند تا مبادا کسی از پلاک ماشینها و چهرهها عکاسی کند. جوان
قدبلند ِگوشی به دستی هم هست که از مرکز شلوغیها دور است اما آرام و قرار
ندارد. مدام گزارش اتوبان را بهصورت تلفنی به افرادی در آن سوی خط میدهد و
از باقی خبر میگیرد. برای تک تک لحظات مختلف کارشان سناریو دارند. حتی در
اوج عصبانیت مردمی که دراتوبان گیر کردهاند، دست به توزیع چای و شیر
کاکائو داغ میزنند؛ آن هم در هوای برفی و در شرایطی که هیچ خودرویی امکان
تردد ندارد.
منبع: فارس