یکی از نشانههای جامعه اسلامی این است که تبعیض ونابرابری درآن نباشد. یکی از موانع مهم بر سر راه پیشرفت جامعه شهری، وجود پدیده نابرابری و عدم توازنهای اقتصادی و اجتماعی درفضای شهری است.
جهت تحقق گام دوم انقلاب، در بحث ایجاد عدالت در شهرها بازنگری جدی به ساختار، الگوها و ارزشهای بنیادین شهرسازی معاصر باید داشته باشیم. باید قبول کرد در بحث عدالت در شهر کوتاهی شده است و خروجی اشتباه در فهم عدالت منجربه مشکلات عدیدهای شده است که یک مورد آن شدت گرفتن پدیده حاشیه نشینی دراین چندسال اخیر است. البته باید به این موضوع نیز توجه داشت که در چندین دهه اخیر شاهد ارائه ترجمه اقدامات شهرسازان غربی در مورد بافتهای فرسوده در دانشگاهها و مراکز علمی بودهایم اما واقعاً چرا این طرحهای ساماندهی وبهسازی بافتهای فرسوده علی رغم هزینههای گزاف شکست خوردهاند؟
برنامههای توسعه درایران درسال 1327 آغاز شد و برنامه اول توسعه که 7 ساله پیش بینی شده بود عملاً برنامهای آمریکایی بود و برنامههای بعدی توسعه تاقبل از انقلاب نیز عمدتاً با مشاوره شرکتهای آمریکایی طراحی شد. با اجرای برنامههایی نظیر اصلاحات ارضی که به نام صنعتی سازی کشاورزی و ازمیان بردن پایههای نظام ارباب-رعیتی انجام گرفت بسیاری از کشاورزان بی زمین ماندن و به اجبار راهی شهرها شدند. گروه زیادی از عشایر نیز براثر سیاستهای دولت یکجانشین شدند. حاشیه نشینی دردهه 40 پس از اصلاحات ارضی در زمان پهلوی مطرح شد وبا برنامه ریزیهای مبتنی بر الگوی سرمایه داری حاصل از ذهن برنامه ریزان غرب گرا شدت یافت. حضور جمعیت مهاجر کشاورز وعشایر که به امید زندگی بهتر به شهرها آمدند موجب شکل گیری پدیده ای به نام حاشیه نشینی شد. و درحال حاضر به یک مسئله مهم ویا شایدهم بحرانی در سطح ملی تبدیل شده، بحرانی که ریشه عمده مخاطرات آسیبهای اخلاقی، اجتماعی وامنیتی شهرها شده است. این مسئله از چنان اهمیتی برخوردار بوده است که مقام معظم رهبری در حوزه مدیریت آسیبهای اجتماعی در کشور طرح تقسیم کار ملی را به وزارت کشور پیشنهاد دادند که دومین اولویت، حاشیه نشینی و ساماندهی آن بوده است.
از علل حاشیه نشینی پس از انقلاب میتوان به عوامل متعددی اشاره کرد:
1- جنگ عراق علیه ایران که منجر به مهاجرت از روستاها و شهرهای درگیر جنگ به مناطق امن شد.
2- تداوم سیاست تمرکز گرایی به تداوم شهرنشینی بی رویه و به تبع آن افزایش حاشیه نشینی منجر شد.
3-عدم رعایت عدالت در توزیع خدمات و امکانات.
4- تبلیغات وسیع رسانههای جمعی در نشان دادن برتریسبک زندگی شهری و شهرنشینی نسبت به زندگی در روستا.
5- تمرکزامکانات مادی و اقتصادی در شهرهای بزرگ وحرکت در مسیر مدرنیزاسیون که موجب گسست یکباره جامعه از ریشهها شده و موجب بی هویتی و رفاه طلبی شد.
البته متغیرهایی مانند نظام آموزش پرورش و رسانهها نیز در ایجاد مهاجرت به شهرها وحاشیه نشینی مؤثر بودهاند. محتوای دروسی که ارائه میشود درجهت رفع نیازهای شهروندان بوده ومروج سبک زندگی شهری است طبیعتاً وقتی دانش آموز روستایی با محتوی دروس آشنا میشود شهر برایش حکم یک اتوپیا را نسبت به روستا پیدا میکند. امروزه نزدیک به یک سوم جمعیت شهرنشینان حاشیه نشین هستند اگر نگرش ما به این پدیده درست وجامع باشد و به افراد حاشیه نشین به عنوان یک سرمایه اجتماعی بنگریم و براساس انسان شناسی اسلامی و کرامت انسانی در جهت توانمندسازی این افراد گام برداریم میتوانیم در جهت تغییر سبک زندگی افراد حاشیه نشین موفق بوده و نظام اسلامی تجربهای موفق برای دیگر کشورها در جهت رفع مشکلات حاشیه نشینان باشد. حال چه باید کرد؟ با بررسیهای انجام شده به نظر میرسد توانمندسازی اقشار کم برخوردار دربافت های مورد بحث با کنترل درونی ونظارت بیرونی بهترین راه حل است.
البته مسئله دربحث توانمندسازی این است که باچه فرآیندی این امر رخ بدهد؟ با نگاه بالا ازپایین و با بروکراسی اداری قطعاً مساله حاشیه نشینی ره به جایی نخواهد برد. برای حل مشکلات حاشیه نشینی در شهر مداخله هر گروهی باهربهانه ای با مقاومت بافت جامعه هدف روبرو خواهد شد پیشنهادراهبردی واقدامات اجرایی درموضوع توانمندسازی اقشار مستضعف وکم برخوردار دراین یادداشت نمیگنجد لذا دریک جمله میتوان پیشنهاد دارد: ب توانمندسازی باید زمینه گرا بوده و بصورت محله محور با مدیریت مسجد محل صورت بپذیرد مساجد همواره پایگاه مردمی بوده وکارنامه قابل قبولی در زمینه بسیج کردن وهدایت مردم داردومی تواندسرمایه اجتماعی را فعال کرد تا به تدریج یک نظم درونی درمحله شکل بگیرد وافراد محله نسبت به خودکفایی محله اقدامات لازم را انجام بدهند.
حاشیهنشینی محصول نظام سرمایهداری ونگرش تمدن مادی به جهان هستی است. چاره کاربرای حل بحران حاشیهنشینی استفاده از ابزار وتفکرات سرمایهداری نیست. مدیران و برنامه ریزان شهری جمهوری اسلامی باید راهحل را در درون جستوجو کنند. شهرسازی تراز انقلاب اسلامی با تکیه بر نظریه انقلاب اسلامی میتواند دریک فرآیند بلندمدت با اقدامات اجرایی میانمدت چهره شهرهای درگیر حاشیهنشینی را تغییر دهد. سؤالی که مطرح است این است که آیا دولتها و وزارتخانهها توانستهاند کارنامه قابل قبولی در بحث کاهش آسیبهای حاشیهنشینی داشته باشند یا خیر؟ پرداختن به این موضوع را در یادداشتهای بعدی دنبال خواهیم کرد.