درحالیکه
بر اساس اصول متعدد قانون اساسی، تعیین سیاستهای کلی نظام، بر عهده ولیفقیه است
و رئیسجمهور نیز بهعنوان رئیس قوه مجریه (بر اساس همین قانون)، موظف به اجرای
سیاستهای ابلاغی و اعلامی از سوی رهبری است و موارد مراجعه به آراء عمومی
نیز مشخص و بسیار محدود است و هرگز شامل موارد جزئی مثل روابط بینالملل نمیشود.
رهبر
معظم انقلاب نیز بهخوبی و بهطور صریح و واضح در همه زمینهها و در زمان مناسب
اعلام موضع میفرمایند و هیچ ابهامی در عرصه سیاستها و تدابیر کلی نظام وجود
ندارد.
قاعدتاً
اگر در مورد خاصی برای آقای روحانی (مدعی حقوقدانی) ابهامی وجود داشته باشد، روش
منطقی و قانونی برای رفع ابهام، این است که از ولایت امر استفسار کند، نه اینکه هر
بار در آستانه انتخابات، نظام را تهدید به رفراندوم و مراجعه به آرا عمومی بنماید.
این رویهای
که جناب ایشان در پیشگرفتهاند، دقیقاً عین بدعتی است که در صدر اسلام و در جریان
سقیفه اتفاق افتاد و مسیر تاریخ اسلام و انسانیت به انحراف کشیده شد.
در جریان
سقیفه، افرادی که اطاعت از دستور صریح خداوند مبنی بر تعیین «ولی» و جانشین پیامبر
(ص) را برنمیتابیدند، مراجعه به افکار عمومی و مشورت با خواص بیبصیرت (در مورد
موضوعی که واضح و روشن بود)، را بر اطاعت از حکم خدا و استفسار از سلسه مراتب ولایت،
ترجیح دادند و شد آنچه نباید میشد.
اینکه
آقای روحانی علیرغم صراحت قانون اساسی و تجربه تلخ تاریخی، بارها و
بارها ضرورت همهپرسی برای مشخص کردن سیاستهای کلی نظام را مطرح میکنند، میتواند
یک یا چند دلیل داشته باشد:
1⃣-یا از مفاد قانون اساسی بیاطلاع هستند؛
2⃣-یا معنی رفراندوم و سازوکار اجرایی آن را نمیدانند؛
3⃣-یا مفهوم سیاستهای کلی نظام را نمیدانند؛
4⃣-یا به هدف ایجاد عملیات روانی از دشمنان نظام و نفوذیها تأثیر میپذیرند
5⃣-یا قانون اساسی و نظام ولایی را قبول ندارند.
هریک از
این موارد که باشد، در مورد صلاحیت و شایستگی ایشان برای تصدی مسئولیتهای
خرد و کلان نظام، تردید جدی ایجاد میکند.