چرا نقد صداوسیما و حامیان مدیریت آن در «برهه حساس کنونی!» اولویت است؟
چون در هر زمینهای که در کشور میخواهید نقشآفرینی کنید با انفعال یا همراهی نکردن و بعضاً صداوسیما یا همراهی نکردن و پیگیری نکردن مشکلات کشور و مطالبات رهبری روبرو میشوید.
برجام و مذاکره تجربه نمیشود، و رسانه ملی یکطرفه اول جشن و پایکوبی میگیرد و امثال صفارهرندی را میآورد تأیید کنند، بعد امثال مهدی محمدی تایید کننده برجام را بهعنوان مخالف میآورد تلویزیون! ثمرات مذاکره را برای مردم نمایش نمیگذارد، روی فجایع حاصل تعامل با اروپا و آمریکا کار نمیکند و... (بگذریم از نقش آن حامیان در برجام)
اقتصاد مقاومتی یا دیگر سیاستهای نظام و مطالبات رهبری جلو نمیرود، و رسانه اصلی نظام که باید آنها را پیگیری کند منفعل است. بعد حجم ناکارآمدی جمع میشود و چون رسانه ملی صدای مردم نیست، ضدانقلاب میتواند نظام و رهبری را مسئول معرفی کند و در دهان مردم حامی مقاومت بیندازد سوریه را رها کن فکری برای ما کن
امید در جامعه ایجاد نمیشود، صداوسیما نهتنها ظرفیتها و امکان اصلاح مشکلات را با نقد درونگفتمانی نشان نمیدهد که با امثال عروس تاریکی پازل جنگ نرم دشمن را پر میکند.
دولت، مجلس، قوه قضاییه و سایر نهادها درست نقد نمیشود و مهمترین رسانه نظام که میتواند حرفهای عمل کرده و ضمن حمایت نقد جدی بکند نمیکند.
از تولیدکننده تا شرکت دانشبنیان تا مجموعه خودجوش فرهنگی جوانان مؤمن، تا فلان کارگر و معلم زیاندیده از خصوصیسازی، تا مطالبهگر عدالت تا پیگیری خودکفایی کالاهای استراتژیک کشاورزی تا فلان مسئول مبارزه کننده با ظلم تا فلان مقابله کننده با اسیبهای اجتماعی و ... تنها و بعضاً مسئلهدار با سیستم میمانند و بیش از همه رسانه ملی انان را رها میکند.
سبک زندگی مردم خراب میشود و سلبریتیها در جامعه محور میشوند، پررنگتر از همه نقش صداوسیما را میبینید که به اسم جذب مخاطب در انان حل میشود.
اصولگرایان و اصلاحطلبان میتوانند فضای سیاسی کشور را مثل توپ دست به دست کنند و مانع هر اصلاح اساسی بشوند، بعد مسئولین صداوسیما و حامیانش را یک طرف درگیری میبینی.
و صدها مورد دیگر.
خلاصه اگر قرار است در «برهه حساس کنونی»، هرجا که میروی پای صداوسیما در میان است و حامیانی که این نحوه مدیریت را تثبیت میکنند.
دقیقا بخاطر برهه حساس کنونی نقد انها اولویت است.