1- شاید تا قبل از این، بسیار گفته میشد که اگر در سریالی عشق و عاشقی محور نباشد، مخاطب کم میشود.اما بعد از نمایش گاندو همگان دیدند که چقدر یک سوژه امنیتی میتواند جذاب باشد تا میلیونها بیننده را به خود جذب کند. تولید فیلمهای جدید در قالبهای امنیتی، سیاسی، استراتژیک و مانند آن، نه تنها باعث ریزش مخاطب نمیشود، بلکه به عکس میتواند بازخورد مثبتی در جامعه داشته باشد و در عرصه بینالمللی نیز صدای در گلو مانده ایرانیان را به گوش همه مردم برساند. مگر نه این است که آمریکا از طریق هالیوود صدای خود را به همه دنیا میرساند و برای کارهای خود توجیه میتراشد؟گاندو نقطه عطف و چراغ راهی برای سریالسازی در تلویزیون و حتی فیلمسازی در سینما میتواند باشد که تا پیش از این کمتر به آن توجه شده و این نگاه باید پرورش داده شود.
2- این مجموعه تلویزیونی نه سیمرغ بلورین گرفت و نه مانند بعضی فیلمهای
بساز و بینداز سینما، به فکر پولهای برآمده از گیشه بود. گاندو چهرهای
واقعی از قدرت ایران را نشان داد. ایجاد تقابل اطلاعاتی بین یک تیم جوان
ایرانی و سازمان جاسوسی بزرگی مثل CIA روحیه خودباوری و پیروزی را به نسل
جوان و نوجوان کشور تزریق کرد و این کد را به آنها داد که در سایر عرصهها
نیز شما این قدرت را دارید و میتوانید.این مؤلفه را در کنار فیلمهایی از
سینماگران داخلی بگذارید که با پتک بر سر غرور ملی میکوبند و به جای نشان
دادن نقاط برجسته و امید دادن به نسل جوان، تصویر حقارت بار از جامعه ایران
به دنیا مخابره میکنند و از همین رهگذر نیز قصد دارند که جایزههای
جشنوارهای خارجی را درو کنند.
3- برخی میگویند که صدا و سیما نباید در این زمان، چنین فیلمیمیساخت و
این گونه موجب تخریب دولت و دیپلماتها میشد.در جواب باید گفت که صدا و
سیمای ملی، صدا و سیمای میلی و حیاط خلوت دولت نیست که واقعیتها را از دید
مردم دور نگه دارد. سرمایه اصلی رسانه ملی، مخاطبان و هموطنان هستند که حق
دارند از همه مسائل و اتفاقات رخ داده مطلع باشند.شاید بتوانیم بگوییم که
زودتر از اینها باید پرونده جیسون رضائیان برای مردم موشکافی میشد. گفتن
آن پس از پایان کار دولت، حکایت نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود. وظیفه
سریالهایی مانند گاندو فقط بیان داستان و یا گفتن بخشی از تاریخ نیست،
بلکه وظیفه مهمتر آن آگاهی بخشی به جامعه و خواص است. اگر این آگاهی بخشی
در موقع مناسب خود نباشد،اشتباهات صورت گرفته از سوی برخی افراد، دوباره
تکرار میشود.
از سوی دیگر، بعضی میخواهند صدا و سیما را نیز به بازیهای حزبی و
قبیلهای خود سوق دهند. در حالی که صدا و سیما یک سازمان فراجناحی است و
باید براساس واقعیتها- نه سلایق دولتها و احزاب- و براساس مصالح مردم و
نظام، برنامه و سریال تولید کند. در این راه هم ممکن است خم به ابروی بعضی
جریانات سیاسی بیاید و یا این رسانه متهم به جانبداری شود. هر چند که رسانه
ملی از دولت نیز بودجه دریافت میکند، اما برده دولت نیست که بخواهد در
ماجراهایی مثل برجام و یا پرونده جیسون رضائیان، همه چیز را گل و بلبل نشان
دهد و با لبخند و احوالپرسی قضیه را تمام کند. وظیفه رسانه ملی، به خلاف
برخی رسانههای زنجیرهای، مالهکشی و شیرهمالیدن بر سر مردم نیست، بلکه
آگاهکردن و رشددادن مردم و دعوت آنها به تفکر براساس واقعیتهای موجود- نه
توهمهای ذهنی و ساده اندیشیها- در سیاست داخلی و خارجی است.
آیا میتوان در مورد فردی که برای رئیسجمهور وقت آمریکا و سایر مسئولین
ایالات متحده اهمیت ویژهای داشته و بابت آزادی آن هم هزینه سرسامآوری
پرداخت کردهاند، و از طرفی پرونده او بهعنوان یکی از مهمترین و
حساسترین پروندههای امنیتی کشور در قرن اخیر بوده، به چند خط خبر بسنده
کرد و ابعاد ماجرا را برای مردم بازگو نکرد؟
4- با همه اینها وقتی نمایش بخشی از غفلتهای صورت گرفته توسط بعضی افراد
در پرونده جیسون رضائیان، چنان زخم عمیقی بر تن عدهای باقی گذاشته که
اینچنین بعد از پایان سریال هم ناله سر میدهند، با آشکارشدن پروندههای
بزرگتراز آنچه اتفاقی خواهد افتاد؟
پیشنهاد میشود که درباره برجام، FATF، توافق پاریس، سند۲۰۳۰ و دهها
پرونده دیگر نفوذ در کشور هم فیلم ساخته شود. هرچند این کارها دقتهای هنری
و غیرهنری خاص خود را میطلبد امابه هر حال مردم چشم به راه گاندوهای دیگر
هستند.