کد خبر: ۴۵۹۵۶۷
زمان انتشار: ۱۳:۴۸     ۰۷ مرداد ۱۳۹۸
یادداشت/
حمید وحیدیان
ضرب المثل ها نقش بسیار زیادی در محاورات مردم ایفا می کند اما بسیاری از ما درباره ریشه ی آنها چندان اطلاعی نداریم. مثلا نمی دانیم از ماست که بر ماست از کی به عنوان یک ضرب المثل بر سر زبان ها افتاد و ریشه اش کجاست. در این نوشتار می خواهیم با داستان ریشه ی یکی از ضرب المثل های شیرین فارسی آشنا شویم. قصه از این قرار است:
ظریفی پای دیگ مسی بزرگی ایستاده بود و بشکن زنان آن را هم میزد. آن ظریف عرق ریزان در حال هم زدن بود که دکتر کنار وی آمد و شروع کرد از عطر و بوی دیگ تمجید کردن؛ آنقدر آب و تابش داد و از کاه کوه ساخت که انگار آشپز شاخ غولی را شکسته است. بعد هم نشان آشپز درجه ۱ و مدال شجاعت و لیاقت را به سینه ی آن ظریف چسباند. مگس ها هم دور شیرینی در حال پایکوبی و دست افشانی بودند و در تمجید از این آش آسمان و ریسمان می بافتند. آنها در توصیف این آش گفتند: جهان تغییر کرد، کلید چرخید ایران خندید، خورشید درخشان شد، پیروزی بدون جنگ، انفجار اتمی بدون بمب، ایران بر قله توافق... .اما زهی خیال باطل! عاقل مردی که دورتر ایستاده بود گفت عزیزم مراقب باش از هول حلیم توی دیگ نیفتی. حواست باشد این دیگ برای تو نمی جوشد، خودت را این قدر اذیت نکن. اما کو گوش شنوا؟ روی دیگ با خط بسیار زیبا نوشته شده بود برجام و به انگلیسی نوشته بود  made in usa. ظریف در آن سوی دنیا جایی نزدیک خلیج خوکها درس خوانده بود و دکتر  هم در بریتانیا. ظریف با خودش فکر کرد این پیرمرد انگلیسی اش خوب نیست، زبان دنیا را هم بلد نیست. روی این دیگ نوشته made in usa . امضای آمریکا پای آن است و همه دنیا می دانند امضای کری تضمین است. به هر حال ظریف بی اعتنا به حرف عاقل مرد با جدیت تمام به هم زدن ادامه داد. اما هر چه هم می زدند آش به قوام نمی آمد حتی به قدری که بتوان از آن چشید. ( Almost nothing ( گویی آب در هاون می کوبد. کم کم داشت اوضاع بد و بدتر می شد. چون این ظریف و دکتر از همان اول که تازه به دوران رسیده بودند با سر و صدا همه مردم روستا را جمع کرده بودند. باد به غبغب انداخته بودند و گفته بودند سفره های شما خیلی کوچک است. ویزاهای شما اعتبار ندارد به همین دلیل تا به حال نتوانستید به کشور کدخدا سفر کنید و تا امروز دیگ آمریکایی از نزدیک ندیده اید. همین جا منتظر بمانید این دیگ را برپا کنیم آنچنان رونق اقتصادی ایجاد کنیم که ... . حالا همان سفره های کوچک از جلوی مردم جمع شده بود. بس که منتظر مانده بودند این دیگ جوش بیاید نانشان خشک شده بود و خورشها فاسد شده بود. مردم روستا مقدار زیادی هسته خیسانده بودند تا یک روزی آنها را در قلب زمین بکارند بلکه سبز شود و از محصولش استفاده کنند. اما آن دکتر  با اطمینان خاطر هسته ها را بیرون کشید و در قلب زمین سیمان ریخت تا همه ی توان روستا صرفا صَرف هم زدن دیگ شود. ظریف عرق ریزان هم می زد و به وعده هایی که به مردم روستا داده بودند فکر می کرد که ناگهان مرد مو بوری از راه رسید و زیر دیگ زد و کافه را به هم ریخت. مردم که به بوی کباب آمده بودند و دیدند ظاهرا خر داغ می کنند نجیبانه گفتند حالا اشکالی ندارد. همه ی ما اشتباه می کنیم. انسان جایز الخطاست. اگر اجازه می دهید ما برگردیم سر زمینهایمان؛ خودمان دست به زانو می گیریم و بلند می شویم. پدرانمان می گفتند هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد؛ اینها که نه حاتمند و نه دوست، دشمن غدارند. آن ظریف نگاهی به دیگ واژگون و نگاهی به مدال سینه اش انداخت. تا خواست اعتراف کند که از اول هم اشتباه کرده همان دکتر آمد و کمی آن طرف تر دیگ دیگری به او نشان داد... العاقل یکفیه الاشاره. ظریف با خودش فکر کرد از این ستون به آن ستون فرج است. دوان دوان خودش را به دیگ رساند و تند تند شروع کرد به هم زدن. دکتر  به مردم گفت اندکی صبر سحر نزدیگ است. خورشید قرار است از سمت غرب طلوع کند! روی این دیگ به فارسی نوشته بود اینستکس. و به انگلیسی نوشته بود made in uroup. ظریف همین طور که عرق ریزان دیگ را هم می زد همان عاقل مرد کنارش آمد و گفت زیر دیگ را نگاه کن. ظریف تا خم شد دید زیر دیگِ به آن بزرگی تنها یک شمع کوچک روشن کرده اند. یعنی عملا او را فرستاده اند دنبال نخود سیاه و دارند به ریشش می خندند. اینجا بود که فهمید از این دیگ آبی گرم نمی شود. البته نمی دانم هنوز فهمیده یا نه چون هنوز دارد هم میزند؛ فقط آرام تر. به هر حال این منشا یک ضرب المثل به روز ایرانی شد که عزیزم «از این اجاق آبی گرم نمی شود.» البته شاید هم ریشه ی یک ضرب المثل دیگر شد که «اگر برای شما آب ندارد برای ما که نان دارد.» چون اگر ریشه ی ضرب المثلِ اول می شد که دیگر باید از هم زدن دیگ دست برمی داشتند. به هر حال دکتر  قصه ی ما هم چند روزی است در افق محو شده است و خبری از وی در دست نیست. طبق آخرین اخبار چون دیگ (ببخشید درخت)  اولی گلابی نداده در سایه اش نشسته و به افق؛ نه ببخشید، به غرب خیره شده است. اجازه بدهید... بله .... دارد چیزی زمزمه می کند: اجازه بدهید کمی به او نزدیک شوم. عجب آدامس خوش بویی! بله دکتر  قصه ی ما همین طور که آدامسش را می جود می گوید: ما از شما دعوت می‌كنیم كه دیگی که به آن لگد زده اید را دوباره سرپا کنید و به تعهداتتان پایبند باشید، اما متاسفانه موبور اصلا رویش را هم به سمت دکتر  بر نگرداند. کاش ظریف و دکتر از خر شیطان پایین بیایند و قوز دیگری بالای قوز قبلی نگذارند و زندگی مردم را برای دیگ قلابی اینستکس گروگان نگیرند.تا کی باید منتظر بمانیم بهار بیاید و خربزه و خیار با خودش بیاورد.  آب در کوزه ی خودمان است تشنه لبان دنبال این و آن ندویم. تا دنیا دنیا بوده، خورشید از شرق طلوع کرده است. ما را به خیر غربیان امید نیست مراقب باشید شر نرسانند.
قصه ی ما به سر رسید         گلابی به  مردم نرسید.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها