اصلاً اجتماع علما در کشیک خانهی مسجد
گوهرشاد که بعد منجر به اجتماع مردم شد، برای این بود. یعنی عنصرِ مرحوم
حاج آقا حسین قمی فراموش نشود؛ یک ملّای واقعاً مجاهدِ فیسبیلاللهِ نترسِ
آمادهای که حاضر بود برود در دهان شیر دیگر، یعنی هیچ اِبایی نداشت. از
اینجا هم که بلند شد رفت، تنها رفت؛ با خودش مثلاً حَشم و خَدم و اینها
نبرد، فقط دوتا از پسرهایش ظاهراً رفتند. این نکتهی قابل توجهی است.
نکتهی بعدی این است که مرحوم آقازاده فراموش نشود. آقازاده در قضایای
مسجد گوهرشاد دخالتی نداشته، لکن دستگاه دربار، او را متهم کردند. بعد هم
به خاطر همین اتهام، آقازاده را که در مشهد دارای شأن خیلی زیادی بود
-اصلاً کسی تصور نمیکرد که مأمور دولتی به خانهی آقازاده برود، یعنی تا
این حد که مأمور جرأت کند برود خانهی آقازاده- مأمورین رفتند در خانه
گرفتند او را، کشیدنش بیرون، بدون اینکه اجازه بدهند حتی لباس مرتبی تنش
کند، برش داشتند از مشهد اول بردند یزد و مدتی آنجا بود، بعد هم به تهران و
بعد از یکی دو سال مسمومش کردند و شهیدش کردند. ببینید اینها عناصر مهم
قضیهی مربوط به مسجد گوهرشاد است.
یک نکتهی دیگر این است که
ببینید یک وقت قضیهی مسجد گوهرشاد را از نگاه یک فاجعهی تاریخی که اتفاق
افتاده نگاه میکنید؛ آن همین است دیگر، همینی است که تصویرهایش این جوری
کشیده میشود؛ یعنی یک عده مردم مؤمن برای خاطر مقصودی در یک جای مقدسی جمع
شدند، مأمورین دولتی ریختند اینها را کشتند. البته کشتار فقط در مسجد هم
نبوده، بلکه بیرون، در فلکه -آن فلکهی قدیم که البته حالا دیگر نیست- بست
پایین خیابان، جلوی آن باصطلاح خیابان تهران، یعنی خیابان امام رضا
(علیهالسلام) این جاها همه آدم کشته شده. همین درِ جنوبی مسجد گوهرشاد که
الان آن درِ جنوبی بسته است و در محلش صحن قدس را درست کردهاند، آنجا به
عوض صحن قدس یک راهرویی بود که میآمد در مسجد گوهرشاد و در همان راهرو
عدهی زیادی کشته شدند که قضایایش را من نمیدانم کجا خواندم و الان واقعاً
یادم نیست که این را خواندم اما مطلعم که همانجا عدهای را کشتند. کسانی
میگویند ما از بالاخانه نگاه میکردیم و میدیدیم که مردم را میکشند و
نیمهجان سوار کامیون میکنند و میبرند و در منطقهی عَلمدشت هم دفن
میکنند؛ همان حرفهایی که معروف است. پس بنابراین یک نگاه، این نگاه است؛
نگاه یک فاجعهای که در مشهد به مناسبت حجاب اتفاق افتاده.
یک
مسئله که به نظر من از این دایرهاش خیلی وسیعتر و مهمتر است، خود اصل
مسئلهی حجاب است. حالا من دیدم که دوستان اینجا «روضهخوانی ممنوع» را
مطرح کرده بودند، اما «حجاب ممنوع» یک موضوع خیلی مهمی است، که حالا
خاطراتی هم که شما اینجا نقل کردهاید، غالباً دربارهی همین مسئلهی حجاب
است. البته در این دو سه تا خاطرهای که من خواندم، خیلی چیزهای برجستهای
نبود. خیلی چیزها را میشود پیدا کرد؛ حالا در ذهنیات خود ما حرفهایی هست و
کسانی که در سنین ما هستند از بزرگترهایشان شنیدهاند، از مادرهایشان
مثلاً که خودشان مواجه بودهاند و از خواهرهایشان مثلاً شنیدهاند؛ هستند
هنوز افراد زیادی از این قبیل. مسئلهی حجاب دیگر مخصوص مشهد و مسجد
گوهرشاد هم نیست.
یک قضیهی وسیعِ همهجایی سراسری است در
کشور و اقدامی که رضا شاه کرد و مواجهههایی که با رضا شاه شد. اینقدر هم
دربارهی قضیهی حجاب، خاطره و داستان و اینها میتوانید پیدا بکنید که من
خیال میکنم مجموعهاش یک چیز عظیمی خواهد شد. حالا شما گفتید مثل اینکه
یکی از آقایان هم -نمیدانم کدام یکی از آقایان بودند- بنا دارند رمان
بنویسند. خیلی به نظر من مسئلهی مهمی است که باز این هم از همان مسائلی
است که درست رویش کار نشده و توضیح داده نشده.
یک مسئلهی دیگر
آنهاییاند که نقشآفرینی کردند. ببینید شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضا
شاه، مثلاً علی اصغر حکمت (۷) -اینها چهرهها هستند دیگر- در قضیهی کشف
حجاب نقش ایفا کردند، نقش استعماری ایفا کردند، یعنی آن پشت جبههی حقیقی
رضا شاه اینها بودند. رضا شاه تفنگ دستش بوده و اینها کسانی بودهاند که
فکر میساختند و به رضا شاه جهتگیری میدادند که او تفنگ را کجا به کار
ببرد. به نظر من این شخصیتهای فرهنگی خیلی مؤثرند، چهرههای اینها شناخته
بشود. رضاخان فقط یک سفر خارجی رفت و آن هم به ترکیه بود در زمان آتاترک.
آنجا زنهای بیحجاب را آوردند به او نشان دادند. ایدهی بیحجابی را به او
تزریق کردند و بعد این دُور و بریهایش گفتند راه تمدن و اینها همین کاری
است که آتاترک کرده و از آن وقت او به فکر فرو رفت و مقدماتش را شروع کرد.
بعد ۱۳۱۴ دیگر اجباری شد اما قبلاً چیزهای دیگری بود.
نکتهی دیگر
شخصیتهاییاند که اقدام کردند و کار کردند و میشود از آنها اسم آورد.
امام (رضواناللهعلیه) یک بار به ما گفتند که من هیچکس را به شجاعت مرحوم
آقای کاشانی ندیدم، ایشان مدرس را هم دیده بودند، اما درعینحال گفتند
کاشانی. بعد سه قضیه از مرحوم کاشانی نقل کردند که دو تایش مربوط به همین
قضایای مربوط به پهلوی است و متأسفانه سومیاش را من یادم نیست. آن قضیهای
که بهطور مشخص مربوط به قضیهی حجاب است این است که گفتند خانهی ایشان
در پامنار بود، مأمور کلانتری آنجا آمد پیش آقای کاشانی و گفت که مثلاً
فرماندهمان سلام رساندند و گفتند که شبِ مثلاً سهشنبه، شما و خانوادهتان
در فلان مجلس دعوتید -دعوت میکردند دیگر که با زنهایشان سربرهنه بیایند؛
حالا آمده بوده از آقای کاشانی دعوت میکرده- آقای کاشانی یک تشری به او
میزند و تندی میکند. او میگوید که آقا فرمانده گفتند. آقای کاشانی
میگوید -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند فرماندهتان !(۸)
بعد او دستپاچه میشود، میگوید آقا مقامات بالا این را گفتند. آقای کاشانی
باز میگوید مقامات بالا -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند
این حرف را زدند! پا شو برو گمشو! میآید به رئیس کلانتری میگوید. او
میگوید بابا نزدیک این سید نروید، خطرناک است. غرض، از این جور قضایا هست
در مسائل مربوط به حجاب.
جز همین فهرست دستگیرشدگان یکی هم مرحوم
آشیخ هاشم قزوینی است دیگر که استاد ما بود. ایشان مدرّس درجهی یک بود در
مشهد و ما سالها درس ایشان میرفتیم. ایشان میگفت که وقتی کشف حجاب شد،
خب همه ناراحت بودند. دیدیم یکی از آقایان خیلی خوشحال است. گفتیم شما چطور
[این قدر خوشحالی]؟ گفت خیلی کار خوبی شد، بگذار مردم بفهمند من چهل سال
با چه کسی زندگی کردهام !(۹) غرض، حرف و گفت و نقل در حواشی مسئلهی حجاب
خیلی زیاد است. من البته سالی که کشف حجاب شد، در دنیا نبودم؛ بنده متولد
۱۳۱۸ هستم یعنی چهار سال بعد از کشف حجاب، ولیکن خب مادرم و اینها نقل
میکردند قضایا را و اینکه در خانه میماندند، مدت ها بیرون نمیرفتند و
برای بیرون رفتنهای اضطراری چه مشکلاتی را تحمل میکردند. هم از مادرم
شنیدیم و هم از زنهای دیگر شنیدیم. خیلی قضایای واقعاً دردناکی است که
اتفاق افتاده. اینها همه باید دیده بشود. یعنی اگر واقعاً مسئلهی حجاب بحث
میشود، این قضایا دیده بشود. پس مسئلهی حجاب یک مسئلهای شد جدای از
قضیهی مسجد گوهرشاد، یعنی یک مسئلهی فراگیر بزرگِ مهم. به هر حال ما از
زحمات آقایان خیلی متشکر هستیم. خداوند انشاءالله موفق و مؤیدتان بدارد.
۱) آقای وحید جلیلی، معاون فرهنگی - اجتماعی شهرداری مشهد
۲) "قیام گوهرشاد" نوشتهی سینا واحد
۳) "بر بامهای متصل"، نوشتهی عبدالله اسفندیاری، مؤسسهی نشر عروج؛ بیان مقطعی از تاریخ سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰
۴) ۱۲۹۴ – ۱۳۵۶ ه. ق؛ حاج میرزا محمد آقازادهی خراسانی فرزند ارشد آخوند
خراسانی قدس سره؛ از علمای نافذ در بین مردم بود که تمامقد در مقابل
رضاخان ایستاد و بعد از واقعهی گوهرشاد به دستور رضاخان دستگیر و در تهران
زندانی شد و بعد توسط عوامل رضاخان به شهادت رسید.
۵) ۱۲۶۸ – ۱۳۳۶ ه.
ش؛ نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و از مبارزان ضد استعمار؛ روزنامهی "بهار"
را در سال ۱۲۹۶ ه. ش در مشهد منتشر کرد.
۶) ۱۲۸۲ – ۱۳۶۶ ه. ق
۷)
۱۳۱۰ – ۱۴۰۰ ه. ق؛ وزیر معارف رضاخان در دولت ذکاء الملک فروغی؛ از افراد
اثرگذار در قضیهی کشف حجاب بود. از جمله اینکه در بهمن ۱۳۱۳ در افتتاح
دانشگاه تهران، به دختران دستور کشف حجاب داد.
۸) خندهی حضار
۹) خندهی حضار و معظمله