یورام فان کلاورِن، سیاستمدار چهل ساله و نماینده سابق حزب راست افراطی هلند در گفتگو با روزنامه ان ای سی NRC اعلام کرد که در حین تحقیقات برای نگارش کتابی بر ضد اسلام به این دین گرویده است.
وی در ادامه تاکید کرد که در پی این تحول درونی سرنوشت کتاب یاد شده تغییر پیدا کرده و به مرجعی برای ارائه استدلال جهت مقابله با انتقاد های مطرح شده از سوی افراد غیر مسلمان بر ضد این دین تبدیل شده است.
در زیر ترجمه مصاحبه او را بایکی از نشریات هلندی را مشاهده می کنید:
شما دربارهی حستان موقع گفتن شهادتین، فقط یک جمله گفتهاید: «نوعی از سرور و آرامش درونی حس کردم.»
کسانی که کتاب را خواندهاند، به من میگویند که زیادی خشک و بیاحساس نوشتهای. اما من خیلی اهل هیاهو نیستم؛ مثل وقتی که هلند توی جام جهانی برنده میشود، خیلی شلوغش نمیکنم. بعد از ادای شهادتین هم قرار نبود یکباره از آسمان طلا ببارد و من هم به یکباره فکر نکردم وای، چقدر دنیا عوض شده!
خیلی مختصر و مفید صحبت میکنید؛ از کسی که ادعا میکند تازه حقیقت را پیدا کرده، چنین انتظاری نمیرود.
خب، واقعاً آن لحظه برای من لحظهی خاص خوشبختی هم نبود. با خودم گفتم اگر چیزهایی که تا الان توی کتابم نوشتم درست باشد، اگر من به همهی این نوشتهها باور داشته باشم، خب پس عملاً مسلمانم. اگر حسی هم داشتم، حس انزجار بود. به انجیل توی کتابخانهام نگاه میکردم و روی میزم هم کتابهایی دربارهی حضرت محمد میدیدم. طی سالهای پیش از آن، بیزاری شدیدی نسبت به اسلام در من ایجاد شده بود. خب آدم خوشش نمیآید به این نتیجه برسد که قبلاً فکرش اشتباه بوده. اما بهعنوان کسی که همیشه در جستجوی خدا بوده است، همواره احساس ناآرامی میکردم؛ و این ناآرامی کمکم از بین رفت. احساس میکردم از لحاظ مذهبی، خانه واقعیام را پیدا کردهام.
خانوادهتان چه واکنشی داشتند؟
همسرم پذیرفته که من مسلمانم. نظرش این است که اگر تو اینطوری احساس خوشبختی می کنی، من جلویت را نمیگیرم. قابل ذکر است که او هیچ وقت انزجاری که من نسبت به اسلام داشتم را نداشته است. از اینکه من عضو حزب آزادی ]حزب راستگرای افراطی هلند [بودم، هیچوقت احساس خوشحالی و رضایت نمیکرد. اما میگفت مسیری است که خودت دوست داری بروی. او نیازی نمیبیند که همراهی کند. دخترهایم هم هنوز برای اینجور صحبتها کوچک هستند.
نزدیکان چطور؟
هنوز همه خبردار نشدهاند. برادرها و خواهرم واکنشهای مختلفی داشتند؛ از مثبت گرفته تا بیتفاوت. مادرم خوشحال نبود. میتوانم درک کنم. چنین چرخش عقیدهای ساده نیست.
از واکنش اعضای حزب آزادی نمیترسید؟
خب، احتمالاً خیلیها استقبال گرمی از من نخواهند داشت. واکنششان بدون شک خشن خواهد بود. بلاگ خیناستیل[1] احتمالاً خرد و خمیرم میکند؛ روزنامهی تلگراف[2] هم حتماً یک مقاله در این باره مینویسد. اما چه میشود کرد. حتی وقتی عضو حزب آزادی هم بودم، نگران نبودم دیگران چه فکری دربارهام میکنند. باورهایی داشتم و دنبال آن باورها میرفتم. الان هم همین است.
چه کسی در مسیر این جستوجو به شما کمک کرد؟
با شیخ عبدالحکیم مراد ]اسلامشناس بریتانیایی دانشگاه کمبریج که خودش هم به دین اسلام گرویده [ایمیلهای زیادی ردوبدل کردهام. این ایمیلها بسیار برایم سودمند بود. محمد بنحموش، ناشر کتابم، هم خیلی کمکم کرد. اینکه من چطور این ناشر را پیدا کردم هم در نوع خودش بامزه بود. دنبال یک ناشر معمولی بودم که به انتشارات Kennishuys برخوردم. اول نمیدانستم که اسلامگرا هستند. سبک نگارش کهن هلندیشان بلافاصله من را جذب کرد و ناخودآگاه این انتشارات را انتخاب کردم.
بعدها دست خدا را در این اتفاقات دیدید؟
ها ها ها، نه، بیشتر دست گوگل را دیدم.
زندگیتان الان عملاً چه تغییری کرده یا قرار است بکند؟ آیا در روز پنج مرتبه نماز میخوانید؟ تصمیم دارید اسمتان را عوض کنید؟
نه، نیازی نمیبینم که اسمم را عوض کنم. احساس هم نمیکنم که خدای من عوض شده. گذشته از اینها، تازهوارد هستم و هنوز طول میکشد تا این دین را بخشی از وجود خودم بکنم. تا الان قضیه برایم یک جور تمرین استدلال و منطق بوده. برای همین فعلاً باید نماز خواندن را تمرین کنم. الکل را که قبلاً هم خیلی اهلش نبودم. در میان گوشتها هم بیشتر گوشت مرغ میخوردم. فقط دوتا از سورههای قرآن را بلدم؛ سوره فاتحه و اخلاص که کوتاهترین سورهها هستند. یک کتاب کوچک خریدهام به اسم «من قرآن میآموزم». کتاب صورتیرنگ قشنگی هم هست؛ در اصل برای کودکان زیر ۱۰ سال است.
بچههایتان چطور؟ آنها هم مسلمان می شوند؟
خودشان باید راهشان را پیدا کنند. با همسرم توافق کردهایم که اگر بچهها سوالی داشتند، ما جوابش را در اختیارشان بگذاریم. آنها غسل تعمید هم نشدهاند، چون من نمیخواستم مسیحیت را به آنها تحمیل کنم. پس اسلام را هم به آنها تحمیل نخواهم کرد.
یکبار در روزنامه آلخمین داخبلاد[3] گفته بودید اگر یک روز دخترتان دست مرد مسلمانی را بگیرد و به خانه بیاورد، شما مشکلی ندارید؛ اگر انتخاب خودش باشد، آن مرد با او مهربان باشد و بیرون رفتنش از خانه را منع نکند. حالا چطور؟ حالا که مسلمان شدهاید، مشکلی ندارید دخترتان مرد غیرمسلمانی را به خانه بیاورد؟
در نهایت تصمیم با خودش است. اگر آن مرد به او محبت و توجه کند و خوشبختش کند، مشکلی نیست. آن موقع ایمان آن فرد برایم مسئله نبود، الان هم نیست.
نفرت از یهودیان، سرکوب زنان، خشونت؛ شما یک به یک غرضورزیهای موجود علیه اسلام را میشکنید تا جایی که فقط دینی زیبا از آن باقی ماند. آیا الان یکباره به این نتیجه رسیدهاید که اسلام باعث رشد و غنای هلند است؟
من فهمیدم که ریشهی خیلی از روایتهای منفی علیه اسلام، اروپای قرون وسطا است. مسیحیها اسلام را بهعنوان دین رقیب میدیدند و هر کاری میکردند تا اعتبار آن را کم کنند. در واقع، بزرگترین مانع در مسیر من پیامبر اسلام بود. واقعاً باورم این بود که او شخصیتی بدذات، پولدوست و شهوتپرست بوده. دربارهی این انسان دروغهای خیلی زیادی گفته شده است. من در کتاب خودم جملهی تامس کارلایل،[4] مورخ قرن نوزدهم، را نقل کردهام که میگوید: «انبوه دروغهایی که از سر شور دینیِ بیغرض دربارهی محمّد، پیامبر اسلام، پراکندهایم، تنها موجب شرمساری و بیآبرویی خودمان است.» وقتی به این حقیقت پی بردم به اسلام روی آوردم.
پس در جواب سوال شما که آیا اسلام موجب رشد هلند است، باید بگویم به نظر من بله. البته این را هم در کتابم نوشتهام که غالب چیزی که از اسلام میبینیم رنگوبوی وهابیت سعودی دارد. این باعث تأسف است، زیرا دیدگاه وهابی، نگاهی خشکهمقدسانه به اسلام دارد که از نظر خیلی از افراد هم افراطی است. البته بخش اعظم اسلام در هلند از جنس وهابیت نیست. مسلمانان هلند از زندگی اجتماعی کناره نمیگیرند و تصور هم نمیکنند هر کس مسلمان نباشد، اشتباه کرده یا آدم ترسناکی است. پیش داوریها و یا غرضورزیهای زیادی علیه اسلام حقیقی وجود دارد.
خب… شما خودتان هم تا همین چند وقت پیش شدیداً این غرضورزیها را تقویت میکردید.
میدانم، اما از وقتی مسلمان شدهام، متوجه این مسائل شدهام. مردم از من سوال می کنند: «یعنی حالا تو از همجنسگراها بدت میآید؟ حالا میخواهی بروی سوریه؟ هنوز هم میتوانی سگ خانگی داشته باشی؟» من هم در تثبیت و تقویت این تصویر ناخوشایند از اسلام نقش داشتهام، اما نمیتوانید تصور کنید که این تعصبات چهطور رویتان تاثیر میگذارند، مگر وقتی که خودتان با آنها دستوپنجه نرم کنید.
احساس گناه نمیکنید؟
البته که میکنم، من هم در این مسائل نقش داشتهام. نمیتوانم این موضوع را پاک کنم. از این گذشته احساس رضایت و شادمانی نمیکنم، اما کاری هم نمیتوانم بکنم. فقط میتوانم الان یافتههایم را با دیگران سهیم شوم. خیلی خوب میشد اگر طرفداران حزب آزادی هم کتاب من را میخواندند.
میدانید که شاید خیلی از مسلمانان هلند بلافاصله با شما همراه نشوند؟
بله، میدانم. اما من این کار را بهخاطر مسلمانان نکردم، بهخاطر خودم کردم. به عقیدهی من هر کسی لیاقتش را دارد که فرصت دوبارهای به او داده شود؛ اتفاقاً این یکی از اصول اسلامی نیز هست. در نتیجه، خیلی خوب است اگر مردم مرا در این کار حمایت کنند، اما اگر هم نکنند، چه میشود کرد. احساسات و نظرات من تغییر نمیکند.
این روزها رابطهتان با مسیحیت چطور است؟
هنوز هم فکر میکنم مسیحیت دین زیبایی است که به شکلی بسیار منطقی به رشد انسانها کمک کرده است. من فقط دیگر نمیتوانم به اصولی مثل تصلیب مسیح، گناه اولیه و تثلیث باور داشته باشم؛ و خب اگر هم اینها را باور نداشته باشم، دیگر مسیحی بهحساب نمیآیم.
در کتاب شما فقدان پرداختن به یک موضوع جلب توجه میکند؛ همجنسگرایی.
علتش این است که شخصاً اصلاً درگیر این مسئله نبودهام. تعداد آدمهای همجنسگرایی که من میشناسم، خیلی زیاد نیست. این کتاب کندوکاو دینی و اعتقادی من دربارهی مسائلی است که به من ارتباط پیدا میکند. البته اینطور هم نیست که به یکباره از همجنسگراها متنفر شده باشم. اگر قبلاً ازشان خوشم میآمد یا بدم میآمد، الان هم همان است
از وقتی مسلمان شدهاید، آیا نگاهتان به مسائل اجتماعی نیز تغییر کرده است؟
اگر منظورتان این است که ناگهان گرایش سیاسی چپ پیدا کرده باشم، نه، چنین چیزی نیست. همچنان طرفدار مالیاتهای پایین و دولت کوچک هستم. هنوز هم فکر میکنم سیاست مهاجرتیای که ما در پیش میگیریم، باید بتواند افرادی را به این کشور بیاورد که چیزی به جامعه اضافه کنند؛ این همان سیاستی است که ژاپن و استرالیا دنبال میکنند. حتی قبل از مسلمان شدن هم بهنظرم خیلی مسخره میآمد که بهکل جلوی مهاجرت مردم کشورهای مسلمان را بگیریم. زمانی پیشنهاد کرده بودم اسلام را بهکل از هلند بیرون برانیم، که البته الان دیگر چنین نظری ندارم.
مسئله مراکشیها چطور؟
آن مسئله مشخصاً به مجرمان و جنایتکاران مربوط میشد. تحلیلی که من داشتم، اینکه مقصر تمامی این مسائل اسلام است، اساساً غلط بود. ولی این خطمشی حزب آزادی بود؛ هر مشکلی را باید به نحوی به اسلام ربط میدادیم.
خب پس یعنی شما هنوز هم همان پیشنهاد را میدهید و فقط عنصر اسلام را از آن حذف میکنید، درست است؟
نه، البته که نه. مشکلات زیادی هست در رابطه با هلندیهای مراکشیالاصل که فعالیت مجرمانه دارند، کسی منکر این نیست. اما آیا عقلانی است که مدام مسائل را به "مراکشیها” ربط بدهیم؟ خیر.
اگر حملهای در هلند اتفاق بیفتد، واکنش شما چیست؟
اگر مهاجم اسم خودش را مسلمان گذاشته باشد و در اسلام دنبال حقانیت خودش باشد، نمیشود گفت ربطی به اسلام ندارد. خوارج هم در قرن هفتم علیه اسلام میانهرو قیام کردند. آنها حاضر بودند رهبر خودشان را هم به قتل برسانند اگر بهنظرشان زیاده از حد منعطف بود. این اصل هرگز از میان نرفته است. الان آن را در داعش میبینم.
اینها فقط در تاریخ اسلام نیست. ما باید توضیح بدهیم که افراطگراها هنوز هم دور و بر ما هستند. آنها بارها و بارها بهوجود میآیند. توضیح دادن این مسئله کار سختی است. مردم جوابهای لقمهای و حاضرآماده میخواهند، در غیر این صورت یا سریع بهشیوهی خودشان قضاوت میکنند.
بیشتر مسلمانها از توضیح دادن خسته شدهاند.
اما من تازهنفسم، پس دلم میخواهد در سالهای آینده این کار را بهخوبی انجام بدهم؛ با نهایت عشق و علاقه.
در کتابتان اظهار کردهاید که فقدان چهارچوب نظری در میان مسلمانان هلند موجب بروز مشکل میشود. ممکن است کمی بیشتر توضیح بدهید؟
تعداد افرادی که دانش جامعی از اسلام دارند، به زبان هلندی مسلط هستند و در اجتماع فعالاند، بسیار کم است. بنابراین افراط صحنه را در دست گرفته و تصویر یکسویه و ناقصی به دیگران ارائه داده است.
راهحل چیست؟
خواندن و آموزش دادن. اگر مسلمانان هلندی از سن کم دربارهی این روایتهای تاریخی آموزش ببینند، جامعه ما جامعه متعادلی خواهد بود.
[1]GeenStijl
[2]De Telegraaf
[3]Algemeen Dagblad
[4] Thomas Carlyle