اخیرا مبتنی بر اظهار نظر غیر کارشناسانه جناب آقای عراقچی تحلیل های فراوانی که نشأت گرفته از ارادت و وفاق مثال زدنی مردم ایران با همسایگان شیعه و مسلمان خود خصوصا عزیزان افغانستانی است مطرح شده که جای تحسین دارد . این نشانگر آن است که مردم نجیب ایران با توجه به تحمل تمامی سختی های بوجود آمده از سوی دولت محترم، حاضر به بیرون کردن میهمان از خانه خود نیستند.
شاید در ابتدا و در ظاهر کار فقط وجود تورم و کنترل جمعیت داخل کشور برای مهار مشکلات مد نظر جناب آقای عراقچی باشد. لکن باید عرض کنم که عمق مسئله بسیار از این ظاهر بظاهر دلسوزانه و مدبرانه بیشتر می باشد.
ما تجربه تدبیر را در برجام بسیار خوب چشیده ایم لکن باید عرض کنم که طرح این موضوع دارای پیشینه ی چندساله دارد!
و اما پیشینه ماجرا:
ابتداء جانمایی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ "سیاست خارجی برآیند اقتدار گرایانه تخصیص ارزش ها در برخورد با یکدیگر است که یک واحد سیاسی از مجوعه توانایی ها و قابلیت هایش جهت افزایش بهروری هنجارها و معیارهای مطلوب در بعد خارجی استفاده می کند. بعد خارجی معمولاً می تواند در سه سطح ارتفاط بین دولت ها، ملت ها و سازمان های بین المللی بروز نماید.
جمهوری اسلامی ایران نیز از ابتداء مشی سیاست خارجی خود را بر پایه تعالیم و چارچوب های اسلامی بنا نهاد و تا بدینجای کار جلو رفته است. اگر بخواهیم بگویی که آیا در طول تاریخ 40 ساله انقلاب این روند یکسان و رو به پیشرفت بوده است باید عرض کنم خیر. این طریق فراز و نشیب های زیادی را داشته که برخی از آن با نگرش ها و دخالت های داخلی بوده و برخی دیگر نیز با هدایت های خارجی صورت گرفته است.
تعریف ضمن آن بدین گونه مطرح میشود:
گفتمان ملی گرایی لیبرال (سالهای 1357 تا 1360)
گفتمان اسلام گرایی (سالهای 1357 تا 1360) بصورت پادگفتمان ملی گرایی لیبرال
گفتمان آرمان گرایی (سالهای 1360 تا 1363)
گفتمان مصلحت گرایی اسلامی (سالهای 1363 تا 1368)
گفتمان واقع گرایی اسلامی (سالهای1376 تا 1368) که بدها موسوم به سازندگی مطرح شد.
گفتمان ملی گرایی مردم سالار(سالهای 1376 تا 1384)
گفتمان اصول گرایی عدالت محور (سالهای 1384 تا 1392)
گفتمان مصلحت اندیش (سالهای 1392 تا 1400)
اگر اوج و افول گفتمان انقلاب اسلامی ایران را در این چهل سال بررسی کنیم، فارغ از مدنظر قراردادن کم توفیقی در برخی سالهای دیگر، اوج آن را در دولت نهم و دهم و افول آن را در دولت یازدهم و دوازدهم پیدا می کنیم.
چرایی و چگونه:
پس از جنگ جهانی دوم غرب بدنبال استثمار ملت ها با رویکرد سیاست خارجه اشغال نرم و بدون خون ریزی با کشورهای هدف نمود. این تعامل که بر پایه تبعیض، زورگویی، کینه ورزی، ایجاد جنگ های داخلی، تروریسم و در نتیجه چپاول اموال ملی در کشورهای جهان سوم دارای نعمت نفت، ذخایر زیر زمینی و نیروی انسانی بود شکل گرفت و روز به روز بر وسعت و عمق نفوذ آن افزوده میشد. دیری نپایید که آمریکای جنوبی، آفریقا و برخی از کشورهای آسیایی به حیات خلوت غربی ها خصوصا آمریکایی ها تبدیل شد.
مردم دنیا نیز به مرور زمان با این پدیده شوم استعماری آشنا شده و سعی در مقابله با آن برآمدن لکن الگوی عملی و روش مندی برای مقابله با آن در دست نداشتند. پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی ایران را میتوان نقطه عطفی برای این مقابله دانست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران الگوی عملی مبارزه با استکبار ستیزی دارای شکل و ابعاد جدیدی پیدا کرد و روز به روز بر سرعت و وسعت آن افزوده شد.
از ابتدای انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 نگرش نظام جمهوری اسلامی ایران بر مبنای عدالت محوری، حمایت از مستضعفین و استکبار ستیزی بناشده بود ولی از آن تاریخ به بعد تنها دولت نهم و دهم بود که این شعار را عینی تر معرفی و به آن پرداخت.
از خصوصیات قابل توجه گفتمان عدالت خواه دولت نهم میتوان به زیر سؤال بردن هنجارهای بینالمللی، اتخاذ رویکرد تهاجمی نسبت به غرب و به چالش کشیدن سیاست قدرتهای بزرگ، بازبینی در سیاستهای ایران بر مبنای اولویت تنظیم روابط بر گسترش روابط و ضرورت تعامل با ملتها و جنبشهای عدالتخواه جهان اشاره کرد.
رویکرد دولت نهم و دهم باعث شد تا مردم آزادی خواه جهان خصوصا کشورهایی که به نوعی مورد تهاجم و ظلم آشکار و پنهان غرب به سرکردگی آمریکا قرار گرفتن، به جمهوری اسلامی ایران بعنوان پرچم دار عدالت خواهی و استکبار ستیزی روی آورند. بروز عینی آن را میتوان از تعابیر غربی ها، سران کشورهای عربی و برخی سیاسیون هلال شیعی نام برد. نفوذ مستقیم ایران از مرز های چین تا کرانه مدیترانه، از شمال آفریقا تا آمریکای جنوبی، توجه جوانان اروپایی به اسلام و ایران.
این مسئله باعث شد تا زنگ خطر را برای آمریکا و متهدانش به صدا در آورد لذا آمریکا در صدد برآمد تا پازل فروپاشی این اتحاد و یکپارچگی در منطقه طراحی و عملیاتی نماید. و ارتباط بین جمهوری اسلامی ایران با کشورهای تحت حمایت آن که روزی حیات خلوت آمریکا محسوب می شدند را قطع نماید.
شروع این کار با کشتار مسلمانان و شیعیان نیجریه ای، کشتار مسلمانان میانمار، حمله به یمن (دو دوره)، حملات متعدد به غزه، اعلام بیت المقدس بعنوان پایتخت اسرائیل، بوجود آوردن بوکوحرام، بوجود آوردن داعش و اشتغال کشورهای عراق و سوریه و نا امن کردن منطقه، کمک به جبهه غربگرا جهت روی کار آمدن پس از دولت دهم در ایران و پس از آن پای میز مذاکره کشاندن ایران به بهانه برجام و اعلام پیش شرط عدم حمایت از جبهه مقاومت و... بود.
از سویی دیگر آمریکا با تکنیک های تبلیغاتی رسانه های وابسته در کشورهایی که ایران با آنها ایجاد مودت کرده بود تلاش کرد تا اثبات کند ایران به هیچ عنوان دشمن آمریکا نبوده و نیست. و این داعش است که دشمن اصلی آمریکاست. آمریکا روابط بسیار خوب و نزدیکی را با ایران دارد.
اعترافات برخی از اعضاء دستگیر شده داعش در سوریه: ما ایران را شیطان بزرگ و دوست آمریکا و دروغ گو میدانیم چرا که از طرفی دایعه مبارزه با استکبار و آمریکا را دارد (دولت نهم و دهم) و از طرفی با آمریکا روابط دوستانه و صمیمی برقرار می کند(دولت یازدهم و دوازدهم)، ایران هدفی جز نیرنگ به مسلمانان جهان ندارد تا ماهیت اصلی خود را پنهان کند ...
نتیجه گیری اینکه آمریکا پس از طراحی پازل شکست طرحی به اصلاح خود هلال شیعی مراحل آن را یک به یک با کمک متحدان منطقه ای و فرامنطقه ای پیش برد تا امروز نوبت به این قطعه پازل رسید که از زبان مسئولین ایران که روزی تشکیل دهنده این اتحاد و یکپارچگی بودن اعلام شود: ایران طبق شروط 12 ماده ای آمریکا برای مذاکره و رابطه دوستانه با آمریکا ، ایران دیگر از گروهای مقاومت حمایت نخواهد کرد.
پیام آقای عراقچی را می توان بعنوان اولین گام اجرایی نمودن این معامله با آمریکاست قلمداد کرد. که طبیعتا تمام گروه های مقاومت این پیام را بخوبی دریافت نمودند. همانطور که جناب آقای عراقچی فرمودند روی صحبت ما با مردم افغانستان نبود ، روی صحبت ما به غربی ها بود! بله با در نظر گرفتن شرط 12 ماده آمریکا مبنی بر عدم حمایت ایران از گروها های مقاومت می شود نتیجه گرفت که پیام آقای عراقچی مبنی بر شروع اجرایی نمودن عدم حمایت ایران از گروه های مقاومت می باشد.
چه کسانی در ایران به تکمیل این پازل کمک می کنند؟