سفر از دوبي به ايران براي قتل شوهرخواهر
زني
كه متهم است نقشه قتل شوهرخواهر خود را طراحي و با كمك دو برادر اجرا كرده
است پاي ميز محاكمه رفت. كارآگاهان اداره ويژه مبارزه با قتل پليسآگاهي
شهرستان لارستان واقع در استان فارس، ششمين روز شهريور سال گذشته از كشف
جنازهاي در خيابان مطلع شدند و وقتي به محل اعلام شده رفتند مشاهده كردند
مرد جواني با ضربه چاقو از پا درآمده است. از آنجا كه در محل كشف جنازه خون
زيادي وجود نداشت، ماموران به اين نتيجه رسيدند كه مقتول در مكاني ديگر به
قتل رسيده و سپس به آنجا انتقال يافته است. البسه متوفي نيز اين فرضيه را
تاييد ميكرد.
افسران جنايي بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني تلاش
خود را براي شناسايي هويت قرباني آغاز كردند و فهميدند اين جوان «ميثم»
نام داشت. اعضاي خانواده ميثم ابتدا از علت و نحوه قتل اين مرد ابراز
بياطلاعي كردند اما كارآگاهان در تحقيقاتشان پي بردند ميثم از مدتها قبل
با خواهر همسرش اختلاف داشت. تجسسها در اين خصوص فاش كرد خواهرزن مقتول
به نام «نادره» در دوبي زندگي ميكند و مدتها قبل مبلغي پول به ميثم داده
بود تا برايش در لارستان آپارتمان بسازد اما بعد از مدتي به دليل آماده
نشدن آپارتمان و مشكلاتي كه در اين اثنا به وجود آمده بود، اين دو نفر به
اختلاف برخوردند و درگيريهاي آنها روز به روز شدت بيشتري ميگرفت.
پيگيري
اين سرنخ فاش كرد نادره چند روز قبل از قتل به ايران بازگشته و در لارستان
اقامت دارد به همين دليل اين احتمال كه او در جنايت دست داشته باشد، قوت
گرفت اما پليس پيش از آنكه اين زن را بازداشت كند يكبار ديگر همسر ميثم را
تحت بازجويي قرار داد. زن جوان در اين مرحله اسرار قتل شوهرش را برملا كرد
و گفت: «روز حادثه خواهرم به همراه دو مرد به خانه ما آمدند و با شوهرم
درگير شدند. آنها ميثم را با ضربه چاقو كشتند و بعد هم جنازه را بردند و
فرار كردند.»
حرفهاي اين زن مهر تاييدي بر فرضيه پليس بود به همين
سبب نادره در سريعترين زمان ممكن دستگير شد. او در بازجوييها به داشتن
اختلاف با شوهرخواهرش اقرار كرد و گفت: «ميثم به تعهداتش عمل نكرده بود و
حاضر نميشد پولم را پس بدهد، براي همين با او دچار مشكلات شديدي شدم تا
اينكه موضوع را با مردي در ميان گذاشتم و او قبول كرد كمكم كند تا حقم را
از ميثم بگيرم. روز حادثه همراه آن مرد كه «علي» نام دارد به همراه برادرش
به خانه خواهرم رفتيم و در آنجا درگيري به وقوع پيوست.»
كارآگاهان
با پي گرفتن تحقيقاتشان توانستند ردپاي علي و برادرش را به دست بياورند و
اين دو را دستگير كنند. متهمان در بازجوييها جزييات قتل را شرح دادند و
صحنه جنايت را بازسازي كردند. پس از آن پرونده در اختيار قضات شعبه پنجم
دادگاه كيفري استان فارس قرار گرفت و سه متهم روز يكشنبه پاي ميز محاكمه
رفتند. در اين جلسه بعد از اينكه نماينده دادستان اتهام علي را مشاركت در
قتل و جرم دو نفر ديگر را معاونت در كشتن ميثم اعلام كرد و خواستار مجازات
آنها شد. اولياي دم مقتول خطاب به هيات قضات گفتند خواستهشان قصاص متهمان
است.
در ادامه علي به دفاع از خودش پرداخت. او بار ديگر با قبول
اتهام قتل عمدي گفت: «روز حادثه براي كمك به نادره همراهش رفتم. در آنجا
بين ما و ميثم جروبحث پيش آمد و در حاليكه عصباني شده بودم با چاقو
ضربهاي به او زدم و بعد از مرگ اين جوان، جسد او را از خانه بيرون برديم.»
پس از اتمام اظهارات متهم رديف اول، برادر او و نادره از خودشان دفاع كردند و گفتند در قتل نقشي نداشتند و فقط ناظر اين صحنه بودند.
بنا بر اين گزارش پس از ختم جلسه هيات قضات وارد شور شدند و به زودي حكم خود را اعلام خواهند كرد.
قاتل زن و مرد معتاد از مرگ گريخت
مردي
كه زن و مرد معتادي را در يك خانه به قتل رسانده بود با اعلام رضايت
اوليايدم از مرگ نجات يافت. متهم كه روز گذشته براي محاكمه در جلسه دادگاه
حاضر شده بود، موفق شد از اوليايدم رضايت بگيرد و دوباره به زندگي
بازگردد.
در ابتداي جلسه محاكمه كه در شعبه 113 دادگاه كيفري استان
تهران برگزار شد، نماينده دادستان در جايگاه حاضر شد و گفت: يك سال قبل
مردي به پليس خبر داد يك زن و مرد در خانهاش به قتل رسيدهاند. اين مرد
كه به شدت هراسان بود از پليس خواست هرچه سريعتر خود را به محل برساند.
زماني كه ماموران به محل رسيدند، جسد زن و مردي را پيدا كردند كه فقط هويت
يكي از آنها مشخص بود و مرد صاحبخانه توانست يكي از آنها را شناسايي كند.
با انتقال اجساد به پزشكي قانوني، مرد صاحبخانه مورد بازجويي قرار گرفت. او
گفت: مدتي بود كه خانه را به زن و مردي به نامهاي فريده و سعيد اجاره
داده بودم اما به خاطر رفتوآمدهاي مشكوك آنها و اينكه به مواد مخدر
اعتياد داشتند از آنها خواستم خانه را تخليه كنند ولي آنها مقاومت كردند و
همچنان ماندند. تا اينكه مدتي بعد سعيد به طرز مشكوكي گم شد. من دوباره از
فريده خواستم خانه را خالي كند. او اين بار قبول كرد و گفت كارهاي تخليه
خانه را انجام ميدهد. تا اينكه شب حادثه به خانه آمدم و ديدم در منزل
فريده باز است و اتفاقات مشكوكي در آنجا افتاده. نزديك شدم تا ببينم چه شده
است كه جسد فريده و مرد غريبه را ديدم. من آن مرد را نميشناسم و نميدانم
در خانه فريده چه ميكرد اما جسد ديگر متعلق به فريده است.
نماينده
دادستان ادامه داد: زماني كه ماموران توانستند سعيد، شوهر فريده را در يك
كمپ ترك اعتياد پيدا كنند، او را مورد بازجويي قرار دادند. اين مرد گفت:
مدتي است كه در كمپ بستري هستم و ميخواهم اعتيادم را ترك كنم. چند روز قبل
همسرم به سراغم آمد و گفت مرد صاحبخانه خواسته خانه را ترك كنيم. چون
قرارداد به نام من بود به برادرم وكالت دادم كه كارهاي فسخ قرارداد را
انجام دهد. ديگر بعد از آن خبر ندارم، چه شد.
نماينده دادستان اضافه
كرد: پليس در ادامه بررسيهاي خود، برادر سعيد را مورد بازجويي قرار داد،
اين مرد گفت: وقتي وكالت را از برادرم گرفتم به خانه فريده رفتم و قرارداد
را خواستم. آن روز دوستم بهزاد هم با من بود. فريده قرارداد را نداد و ما
از خانه خارج شديم البته در اين ميان اتفاق مشكوكي هم افتاد و بهزاد يكدفعه
ناپديد شد. من نميدانم چه اتفاقي افتاد و حالا هم از او خبر ندارم.
ماموران بعد از انجام تحقيقات فراوان توانستند بهزاد را شناسايي و بازداشت
كنند. اين مرد گفت از سرنوشت فريده خبر ندارد اما نتوانست به سوالات ديگر
پليس پاسخ دهد و همين هم باعث بازداشتش شد. بهزاد بعد از پنج ماه سكوت
سرانجام اعتراف كرد و گفت: بعد از اينكه با دوستم به خانه فريده رفتم،
تصميم گرفتم روابطم را با او زياد كنم. شب حادثه به خانه فريده رفتم و ديدم
مردي كه ميوهفروشي دورهگرد است در خانه اوست و هر دو با هم مواد مصرف
كردهاند و آنقدر مواد كشيدهاند كه نميتوانند روي پاي خودشان بايستند. با
اين حال وقتي فريده سروصدا به راه انداخت، من با آنها درگير شدم و هر دو
را كشتم. بعد هم يك انگشتر دزديدم و رفتم. متهم بعد از اعتراف به قتل، صحنه
را هم بازسازي كرد.
نماينده دادستان تهران ادامه داد: با توجه به
مدارك موجود در پرونده و درخواست صدور حكم قصاص از سوي اوليايدم به عنوان
نماينده دادستان تهران درخواست صدور حكم قانوني را دارم.
بعد از
نماينده دادستان، اوليايدم در جايگاه حاضر شدند. آنها گفتند درخواست قصاص
را پس ميگيرند و خواستار ديه هستند. پدر فريده گفت: 15 سال قبل دخترم از
خانه فرار كرد و ديگر برنگشت. تلاش ما براي بازگرداندن او بيفايده بود و
ما از دخترمان بيخبر مانديم تا اينكه يك سال قبل خبر دادند او كشته شده
است. او خودش باعث شد اين اتفاق بيفتد. ما شوهرش را در اين قتل مقصر
ميدانيم اما از قاتل او شكايتي نداريم.
وقتي اوليايدم اعلام رضايت
كردند، قاضي همتيار-رييس دادگاه- اعلام كرد با توجه به اينكه در كيفرخواست
به جنبه عمومي جرم اشارهاي نشده، بنابراين بايد در اين خصوص كيفرخواست
ديگري صادر شود تا پرونده آماده رسيدگي شود بنابراين يكبار ديگر پرونده به
دادسرا بازگردانده شد تا كيفرخواست اصلاح شود. به اين ترتيب رسيدگي به
پرونده و اخذ دفاعيات متهم به جلسه آينده موكول شد.
اقدام به خودكشی بعد از قتل همسر
مردي
كه بعد از كشتن همسرش قصد خودكشي داشت، دستگير شد. ماموران كلانتري نواب
در پي گزارش مركز فوريتهاي پليسي مبني بر يك مورد اختلاف خانوادگي منجر به
قتل در خيابان مرتضوي، بلافاصله به محل موردنظر مراجعه كردند و متوجه شدند
متهم بر اثر اختلافات خانوادگي با همسرش، او را با چند ضربه چاقو به قتل
رسانده و اقدام به خودزني كرده است. متهم روانه بيمارستان شد و از مرگ نجات
يافت. بنا بر اين گزارش بازجوييها از متهم به زودي آغاز ميشود.
شعلههایآتش درعشق بربادرفته
پسر
شیشهای وقتی شنید دختر مورد علاقهاش ازدواج کرده است، خانه پدرش را به
آتش کشید. این پسر 22 ساله وقتی از دختر مورد علاقهاش شنید که با مرد
جوانی
ازدواج کرده است. از شدت خشم و ناراحتی خواست خود را از بین ببرد که از سوی
خانوادهاش نجات یافت.
اواخر هفته گذشته به مأموران پلیس خبر دادند که یک خانه در خیابان یافتآباد آتش گرفته است.
دقایقی بعد مأموران پلیس و آتشنشانی خود را به محل آتشسوزی رساندند و
در حالی که شعلههای آتش زبانه میکشید، توانستند آن را مهار کنند.
وقتی آتشنشانان آتشسوزی را عمدی دانستند پدر خانواده به مأموران پلیس
گفت: آتش را پسرم میلاد به پا کرد. وی 8 ماه پیش خیلی اتفاقی از طریق تماس
تلفنی با یک دختر 18 ساله به نام الهام آشنا شد.
پس از آن تماس تلفنی پسرم عاشق و دلباخته دختر جوان شد و از من و مادرش
خواست که برای خواستگاری به خانه دختر مورد علاقهاش برویم. با توجه به
اینکه پسرم اعتیاد شدید به شیشه دارد از وی خواستیم که ابتدا برای درمانش
در کمپ ترک اعتیاد بستری شود که پذیرفت و برای بازگرداندن سلامتیاش به کمپ
ترک اعتیاد رفت.
پس از 10 روز به خانه بازگشت. عصر روز حادثه الهام برای دیدن میلاد به خانهمان آمد.
هنوز دقایقی از آمدن الهام نگذشته بود که پسرم با عصبانیت وارد
آشپزخانه شد و ظرف تینری را که گوشه آشپزخانه بود برداشت و به اتاق خوابش
رفت. ناگهان همه جا دود و آتش شد و همه جای خانه یکی پس از دیگری آتش گرفت.
دستپاچه شده و بلافاصله با پایم ضربه محکمی به در اتاق خواب زدم و توانستم
پسرم را از میان آتش نجات بدهم اما همه وسایل اتاق خواب در آتشی که میلاد
به پا کرده بود سوخت.
این پدر افزود: نمیدانم الهام به پسرم چه گفته بود که وی از شدت خشم و
ناراحتی دست به خودکشی زده است. پسرم از 14 سالگی اعتیاد به شیشه پیدا
کرده و هماکنون که 22 سال سن دارد، نزدیک به 8 سال است که زندگی را
برایمان به جهنم تبدیل کرده است چراکه وقتی دچار توهم میشود آسایش و امنیت
را از ما ميگيرد و حالا از پسرم شکایت دارم.
با طرح این ادعاها میلاد بازداشت شد و به شعبه ششم بازپرسی دادسرای
ناحیه 18 یافتآباد انتقال یافت. پسر جوان که گریه امانش را بریده بود در
بازجوییها گفت: بعد از اینکه در سن 14 سالگی ترک تحصیل کردم، در دام شیشه
افتادم. تا اینکه 8 ماه پیش از طریق تماس تلفنی با دختری به نام الهام که
در شرکتی مشغول به کار است آشنا شدم از خانوادهام خواستم که برای
خواستگاری به خانه آنان بروند، اما پدرم اعتیاد مرا بهانه کرد. من نیز به
خاطر عشق و علاقه زیاد به الهام به پیشنهاد خانوادهام و به اميد آیندهای
بهتر برای درمان به کمپ ترک اعتیاد رفتم.
پس از دوره درمان وقتی به خانه برگشتم از الهام شنیدم که با مرد دیگری
ازدواج کرده است. وقتی علت این ازدواج را از او پرسیدم پیبردم که در غیاب
من خانوادهام با پدر و مادرش تماس گرفته و خواستهاند که الهام از زندگی
من کنار برود. وقتی این موضوع را شنیدم از شدت خشم و ناراحتی تینری را که
گوشه آشپزخانه بود روی خودم و اتاق خواب ریختم و سپس فندکم را روشن کردم و
دست به خودکشی زدم چراکه زندگی بدون الهام برای من دیگر معنا و مفهومی
ندارد.
گذشت اولياي دم از عامل قتل كودكانه
شيطنت
كودكانه كه باعث درگيري دو خانواده و قتل يك جوان شده بود، با اعلام رضايت
از سوي اوليايدم پاياني خوش داشت. يك سال پيش مردي جوان به نام «جلال» به
ماموران پليس كرج مراجعه كرد و گفت يك نفر را كشته است. اين جوان 24ساله
گفت: اعضاي خانوادهاي كه در همسايگي ما زندگي ميكردند به دليل مشكلاتي كه
از قبل داشتيم به خانه ما حمله كردند و ما با هم درگير شديم. من قصد كشتن
نداشتم اما نميدانم چه شد چاقويي كه دستم بود به گردن مقتول برخورد كرد و
او جانش را از دست داد.
وقتي
اين مرد اعلام كرد دست به قتل زده است، توسط پليس بازداشت شد و ماموران
گفتههاي او را مورد بررسي قرار دادند و متوجه شدند ساعاتي قبل از اينكه
جلال خود را به پليس معرفي كند، ماموران حراست بيمارستاني در كرج خبر
دادهاند مردي به نام «حسين» بر اثر اصابت چاقو به گردنش جان خود را از دست
داده است.
با
انجام كارهاي مقدماتي و شكايت خانواده حسين از جلال تحقيقات به صورت رسمي
در دادسراي جنايي كرج آغاز شد. بازپرس از متهم خواست تا يكبار ديگر آنچه
را اتفاق افتاده بود توضيح بدهد. او گفت: يك روز قبل از حادثه، ما در خانه
پدرمان مهمان بوديم كه يكدفعه پدر علي مقابل منزل ما آمد و فحاشي كرد و از
پدرم خواست از خانه بيرون برود. وقتي بيرون رفتيم متوجه شديم دو
برادرزادهام كه خردسال هستند، سوار ماشين آزراي برادرم شدند و آن را خلاص
كردند و ماشين حركت كرد و به چند خودروي ديگر برخورد كرد. يكي از
اتومبيلها ماشين پدر علي بود و او هم به همين دليل عصباني شده بود.
متهم
ادامه داد: پدرم او را آرام كرد و گفت پولش را ميدهد و هر چقدر كه خسارت
بر او وارد شده باشد جبران ميكند اما علي و برادرانش آرام نميشدند و در
نهايت مجبور شديم پليس را خبركنيم. دخالت پليس باعث شد آنها بروند. قرار بر
اين شد كه پدرم همه خسارت را جبران كند. ما منتظر برآورد خسارت بوديم كه
خانواده علي دوباره به ما حمله كردند. ما نميخواستيم با آنها درگير شويم
اما آنها چاقو و چماق داشتند، من هم براي اينكه از خودم و خانوادهام دفاع
كنم چاقو برداشتم كه در اين درگيري چاقو به گردن مقتول برخورد كرد.
متهم
گفت: خون كه جاري شد بلافاصله خانوادهام حسين را به بيمارستان رساندند
اما پزشكان نتوانستند كاري بكنند و حسين جانش را از دست داد. بعد از چند
ساعت من به دليل عذاب وجداني كه داشتم تصميم گرفتم خودم را معرفي كنم.
با
توجه به اعترافات متهم و شكايت اولياي دم و طرح درخواست قصاص از سوي آنها
كيفرخواست عليه متهم صادر شد و پرونده براي رسيدگي به دادگاه كيفري استان
البرز رفت.
با
رسيدن وقت رسيدگي به پرونده ماموران بدرقه زندان متهم را براي محاكمه به
دادگاه بردند و جلسه تشكيل شد. در اين جلسه بعد از اينكه نماينده دادستان
تهران در جايگاه حاضر شد و كيفرخواست را خواند، اولياي دم در جايگاه قرار
گرفتند و گفتند شكايت خود را پس ميگيرند و ديگر خواستار قصاص نيستند اما
ميخواهند متهم مجازات قانوني شود.
سپس
جلال در جايگاه حاضر شد. او گفت: اتهامم را قبول دارم من باعث اين قتل
شدم. متهم يكبار ديگر اعترافات قبلياش را تكرار كرد و گفت:
برادرزادههايم سوار بر ماشين آزراي برادرم شده و آن را خلاص كرده بودند.
ماشين به يك وانت نيسان برخورد، وانت هم با ماشين جلويياش كه متعلق به پدر
حسين بود تصادف كرده و همين هم باعث درگيري شد. پدرم به دليل اينكه مهمان
در خانه داشت نميخواست اتفاقي رخ دهد و آبروريزي شود براي همين سعي كرد
آنها را آرام كند. پدرم هر چندماه يكبار همه بچههايش را در خانه مهمان
ميكرد و او مرد آبروداري بود اما پدر حسين فحاشي ميكرد و داشت آبروي پدرم
را ميبرد. وقتي پليس آمد و پدرم هم گفت همه خسارت را ميدهد، همه چيز
تمام شد اما نميدانم چرا فرداي آن روز دوباره به خانه ما يورش آوردند و
اين اتفاق افتاد.
او
گفت اعترافاتش در دادسرا را قبول دارد و از اينكه اولياي دم رضايت
دادهاند تشكر ميكند. بعد از پايان دفاعيات متهم و وكيل مدافعش هيات قضات
وارد شور شدند و متهم را به دو سال حبس با احتساب ايام بازداشت محكوم و
مابقي دوران زندان را براي چند سال تعليق كردند. به اين ترتيب جلال يكبار
ديگر به زندگي بازگشت.