کد خبر: ۴۵۳۰۵۴
زمان انتشار: ۰۸:۳۱     ۰۱ اسفند ۱۳۹۷
1_ هر روز با طلوع خورشید، خورجین اش را بر موتور سیکلت اش انداخته و در میدان آسایشگاه شهر قم به امید روزی به انتظار می نشیند. اسمش عباس است. 34 ساله است ولی رخسارش بیش از سنی که گفت؛ میخورد. میگوید در این ایام، کار به سختی پیدا می شود و بازار ساخت و ساز تقریبا راکد است. کسی کارگر نمی خواهد و کارفرمایانی را می شناسد که به علت گرانی مصالح ساختمانی و نبود ثبات قیمت، ملک خود را نیمه ساخته رها کرده و یا همانطور به پیش فروش گذاشته اند. از آخرین باری که توانسته بود گوشت قرمز بخرد؛ یک ماهی می گذشت و میگفت که آن هم اگر فرزندش بهانه نمی گرفت؛ نمی خرید. دیگر مایل نبودم با پرسیدن آمار اعضای خانواده و میزان درآمد ماهیانه اش، بیش از این نمک به زخمش بپاشم! آنچه را که می باید فهمید از سیما و گره های میان ابروانش هم هویدا بود!!! حس کردم سوالاتم بی جا است؛ مخصوصا منی که هم خجالتی هستم و هم دوست نداشتم حس خجالت شدن دیگران را ببینم برای همین هم از نگاههای کنجکاو دیگر جویندگان کار در آن مکان گذشتم. قریب به یقین آنها نیز روایت های مشابه آنچه که آقا عباس گفته بود را داشتند. 

2_ تلکس خبرگزاری ها را چک می کنم. تیتر یک بیشترشان، سخنان دیروز آقای روحانی در استان هرمزگان است که دلیل قاچاق به خارج را ارزانی توصیف کرد و ابراز داشت: "هنگامی که گازوئیل در کشور لیتری 300 و بنزین 1000 تومان است و در دیگر کشورها رقمی بالاتر دارد، معلوم است که قاچاق می‌شود... بروید در کشورهای همسایه ببینید آنجا گوشت چند دلار است؟" به این فکر می کنم که جز یافتن پاسخ این سوالات که ارزش پول در جنگ زده ترین و ویران ترین کشور همسایه از ما بیشتر است یا نه؛ حقوقشان چند دلار است و اینکه رییس جمهور و مسئولین اجرایی آنها هم شهامت گفتن این حرفها را قبل از انتخابات به مردمشان داشتند یا خیر؛ سیاهه ای بنویسم که طنز را ماجرا منعکس کند! دیدم که هیچ چیز مثل این سخنان خود جناب رییس جمهور نمی تواند حق مطلب را ادا کند!

صفحه این خبر را می بندم.

3_ همچنان از پستوهای صفحات مجازی گذر می کردم که به این تیتر برخوردم: "تکمیل ظرفیت پیش فروش پراید در 45 دقیقه. خدا قوت هموطن!" و مغزم سوت می کشد از ولع برخی هموطنانم! انگار نه انگار که تا همین دیشب تمام صفحات شبکه های مجازی را از پست های تحریم خودرو به علت گرانی پر کرده بودند و الان... کاش اگر می خواهیم از دولت یا سیاستی انتقاد کنیم؛ همیشه قبل اش یک سوزن به خودمان بزنیم و بعد یک جوالدوز به دولت

4_ نمیدانم چشمهای عباس و همکاران جویای کارش واقعا براق بود و یا به علت سرما، آب در حدقه اش جمع شده بود! عباسهای سرزمین ما، در کشاقوس سیاستها و کشمکش ها و دغدغه های بی جای برخی مسئولین، درمیان طمع برخی مردمان و صاحبین کار برای سود بیشتر، ورشکستگی واحدهای تولیدی و... روز به روز درحال فقیرتر شدن هستند. کارگرانی که بیشترین بار فشار اقتصادی روی آنهاست و اگر سرمایه ای از پیش نداشته باشند که با این روند صعودی قیمتها وای به حال آنهاست!

اگر نمیتوانیم دستگیر ضعفا باشیم برای عباسهای سرزمینمان دعا کنیم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها