قصه «شبی که ماه کامل شد»، روایت وفادارانه از ماجرای ازدواج عبدالحمید ریگی (برادر عبدالمالک ریگی) با دختری غیربلوچ به نام «فائزه» است. فیلم با یک داستان عاشقانه شروع میشود، اما عاشقیهای معمول یک زوج در قصهای بزرگتر هضم میشود و فیلم، ما را به یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر، یعنی تشکیل و انهدام گروه تروریستی جندالله میبرد.
قصه فیلم، مثل خیلی از کارهایی که به یک واقعه تاریخی اشاره دارند، قابل جستوجوست. همانطور که میشود داستان فیلم «۲۳ نفر» را در اینترنت سرچ کرد و دید، فیلمنامه این آثار، چقدر به اصل حادثه وفادار ماندهاند. آبیار در «شبی که ماه کامل شد» اصل و اساس ماجرای وصلت فائزه و عبدالحمید ریگی را حفظ کرده، اما جزییات آن را به سیاق و سلیقه خودش پرورش داده است.
بازی خوب الناز شاکردوست (در نقش فائزه) و هوتن شکیبا (در نقش عبدالحمید) آنها را از پیله یک زوج عاشق بیرون آورده تا به جای تمرکز بر دلانگیزی سیمای فائزه، چهره کریه تروریستهای تکفیری در نظر مخاطبان بنشیند؛ حرکت از سیمای زیبای زن به سمت چهره زشت مردی که اسیر تفکرات افراطی القاعده است.
آبیار به خوبی این قصه عاشقانه را در دل حادثه بزرگ، جاساز کرده است. او دختر ایرانی را چنان به محاصره تروریستها ـ که حالا بستگان او هستند ـ میبرد که نفس در سینه مخاطب حبس میشود، اما جایی که او باید نتیجه خونهای ریخته شده را ببیند و عبدالمالک ریگی را در بند سربازان گمنام امام زمان (عج) نشان دهد، قصه را در تلخترین شکل ممکن به پایان میرساند. این در حالی است که دستگیری ریگی، سردسته تروریستهای خونخوار، یکی از قلههای افتخار دستگاههای امنیتی کشورمان است و فیلمی که میخواهد در قاب چشم مخاطبان سراسر دنیا بنشیند، باید تصاویری از این افتخار را به جهان برساند. جایی که تصاویر مستند پایین کشیدن هواپیمای حامل ریگی و دستگیری او موجود است، فیلم آبیار میتوانست از این مستندات، بهره بگیرد.
یکی از اشکالات «شبی که ماه کامل شد» حرکت مواج، سریع و بعضاً بیهدف دوربین است که گاهی تصاویر کشآمده با قابهای نامرتب را پیش چشم مخاطب قرار میدهد.
با این همه، حتی اگر جزء به جزء ماجرای
زوج فائزه و عبدالحمید و خانوادههای دو طرف در اینترنت، کتاب یا مطبوعات
در دسترس باشد، نمیشود از تماشای «شبی که ماه کامل شد» گذشت. به نظر من،
این فیلم، یکی از شایستگان جشنواره فیلم فجر امسال است.