کار به جایی رسیده بود که صرفاً یک ملودرام خوشساخت تاریخی که چفت و بستهای داستانیاش با هم جور باشد نیز ما را قانع میکرد. ما خیلی وقت بود که دیگر از تلویزیون و سینما انتظار نداشتیم مفاهیم استراتژیکی، چون نفوذ دشمن، فعالیت فرقههای ماسونی و این قبیل مباحث را در قالب یک اثر نمایشی دقیق، اما بیادعا دراماتیزه کند، چون تقریباً همه ارادههایی که در این مسیر گام نهاده بود به دلیل ضعفهای فنی و تکنیکی در جذب مخاطب راه به مقصود نبرده بود. در دورانی که پادشاهی کمدی بر سینما و تلویزیون تقریبا بیبدیل شده ما دلمان به نقی معمولی خوش بود و بس. دیگر امیدهایمان برای اینکه در ژانرهای دیگر فیلم یا سریالی بتواند در کنار احترام به مخاطب او را با مؤلفههای دیگری، چون درام پای گیرندهها نگه دارد، نزدیک به تحلیل رفتن بود. فکر نمیکردیم دیگر بشود به امپراطوری محسن تنابنده و سیروس مقدم با «پایتخت»ها چپ نگاه کرد.
در میان معرکه عظیم حریم سلطانها و تاج و تخت بازیهای کرهای و امریکایی که تاریخ را بستر خوبی برای به دست آوردن دل میلیونها آدم کردند و در حالی که فیلمها و سریالهای ایرانی در میانمایگی و کممایگی غوطهورند بانوی عمارت پدیدهای شگفتآور محسوب میشود؛ شگفتآور از این جهت که فکر میکردیم دیگر دورهاش گذشته که سریالسازها دلشان برای چشم و گوش و ذهن ما بسوزد. فکر میکردیم دوره شنیدن دیالوگهای حساب شده، قاببندیهای چشمنواز و کارت پستالی و درامهای جذاب گذشته و تماشای سریال ایرانی باشکوه در شبکههای خودمان دیگر دستکم به نسل ما نمیرسد.
در میان مضحکه عجیبی که با نام کمدی همه گیشهها را فتح کرده و طی سالهای اخیر با جمله آن پولسازترین بازیگر سینمای مثلاً ملی در جشنواره فجر که گفته بود برای خنداندن مردم حاضر است شلوار مبارک را هم پایین بکشد، رشدی تصاعدی گرفت، دیگر باورمان نمیشد سریالی به گرد پای نقی معمولی برسد. بانوی عمارت اثر بیادعایی است، باید دست مریضاد گفت: به عزیزالله حمیدنژاد که اثبات کرد غیر از داوود میرباقری هنوز هم میشود روی قریحه و استعداد کارگردانانی حساب کرد که در سریال ساختن درآمدزایی برایشان حرف اول را نمیزند. باید به مدیران سیما گفت: اگر قرار است بودجههای الف. ویژه را هزینه کنید، سریال بانوی عمارت را خوب ببینید.