کد خبر: ۴۵۰۶۴۶
زمان انتشار: ۱۲:۰۹     ۰۸ دی ۱۳۹۷
شب خاطره حوزه هنری در دی ماه به شهدای یگان فاتحین در خانطومان اختصاص داشت.
به گزارش پایگاه 598، مراسم دویست و نود و هشتمین شب خاطره حوزه هنری به شهدای مدافع حرم یگان فاتحین اختصاص داشت. در ابتدای این جلسه شب خاطره مسعود نوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس در بهداری لشکر 27  محمد رسول الله(ص) خاطراتی را از عملیات والفجر 1 و مجاهدت رزمندگان و شهدا در این عملیات بیان کرد.

پس از آن عباس بوستانی یکی از رزمندگان مدافع حرم یگان فاتحین پشت تریبون حاضر شد و در سخنانی خاطراتی را از شهدای این یگان در خانطومان بیان کرد. وی گفت که یکی از شهدایی که من با او بودم شهید مهدی قاضی خانی بود. او از تمام قیدهای مادی و معنوی و از 3 فرزندش دل کند و به درجه رفیع شهادت رسید.

بوستانی به ویژگی شهید قاضی خانی اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی های مهدی بشاش و خنده رو بودن, بود و جو و فضای جمعی را با خنده رویی اش عوض می کرد.

این رزمنده مدافع حرم عنوان کرد: زمانی که به سوریه رفتیم در شب اول بعد از زیارت در حرم حضرت زینب(س) در دمشق عازم پادگان بحوث در شهر حلب شدیم که مانند پادگان دوکوهه دوران دفاع مقدس بود و خاطرات زیادی را بچه ها و ما در آنجا داشتیم.بعد در منطقه خانات بودیم و شب بعد به شهر الحاضر رفتیم.

وی ادامه داد: از بچه های اتاق ما شهید قاضی خانی بود, همان کارهای خیری که در تهران می‌کرد, در آنجا هم همان کارها را می‌کرد. مهدی مسئولیت آرایشگری را بر عهده گرفته بود و موهای بچه ها را اصلاح می‌کرد و بیش از ده روز با مهدی نبودیم که به شهادت رسید.

بوستانی بیان کرد: شهید اسماعیل کریمی هم مجرد بود و در حرم امام(ره) کار خدماتی و تاسیساتی می کرد ولی صاحب بصیرت بود. با اینکه سن کمی داشت اما پرواز کرد و خیلی دغدغه داشت. او با فاطمیون مانوس بود و شب قبل شهادتش لباس اضافه اش را به یکی از رزمندگان فاطمیون داد.

حسن اعرابی یکی دیگر از رزمندگان مدافع حرمی که در عملیات خانطومان حاضر بود, پشت تریبون حاضر شد و به بیان خاطراتش از این عملیات گفت. او بیان کرد: غروب خانطومان سخت ترین روزم بود و بالای سر تک تک شهدا حاضر بودم.اولین شهیدی را که آوردم عقب شهید امیر سیاوشی و اسماعیل کریمی و یک شهید سوری و عراقی بود.

اعرابی گفت: وقتی پیکر شهید اسدالهی را دیدم, او را بوسیدم و گفتم «یادت نره اونجا منو شفاعت کنی» و بهش گفتم «مشتی چرا نباید یک تیر به من بخوره؟». بعد از انقال پیکر شهید اسدالهی یک تیر به کمرم خورد. همان موقع بود که شهید فرامرزی گفت «من تو را می برم عقب»گفتم «من را روی کولت بگذار» گفت «نه تو بزرگتر از منی!» و بغلم کرد و منتقلم کرد که ناگهان دستم تیر خورد و بلافاصله تیر به محسن خورد و افتاد زمین و آنقدر امام رضا(ع) را صدا کرد تا به شهادت رسید.

برپایه این گزارش, «شب خاطره» عنوان برنامه‌ای است که از بیست و پنج سال گذشته اولین پنج شنبه هر ماه توسط حوزه هنری با پرداختن به خاطرات رزمنده‌ها و خانواده‌هایشان در هشت سال دفاع مقدس برگزار می‌شود.

منبع:تسنیم
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها