بررسی و شناسایی محتوای اجتماعی جامعه مدنی در جوامع مستعمراتی بدون بررسی دقیق مسئله رابطه دین و دولت و دین و سرمایه ممکن نیست، زیرا ادیان و مذاهب در جوامع مستعمراتی در روابط افراد، گروهها، اقشار و طبقات در همه زمینه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دخالت دارند و عامل مهم و تعیین کننده در رفتار اجتماعی بوده و سازمانی خارجی از حیطه قدرت و حاکمیت دولت به شمار می روند.
در سطور گذشته اشاره شد که سازمانهای دینی و مذهبی در نظام سرمایه داری همکار و شریک طبقات حاکم اند و به علت وابستگی به سرمایه نقش مهمی در جامعه مدنی چنین جوامعی ندارند. در جوامع مستعمراتی در تفاوت با جامعه سرمایه داری که اقتصاد و اشتراک منافع مادی عامل مهم پیوندهای اجتماعی اقشار و طبقات محسوب شده و تاریخ، دین و فرهنگ را به خدمت خود گرفته است، به علت عدم سلطه تام و تمام سرمایه بر کل جامعه و اینکه در بسیاری از زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ساختار سنتی حفظ شده و پایدار مانده است، روابط قومی، ملیت گرایی نژادی، وحدت دینی و مذهبی از عوامل مهم پیوندهای اجتماعی محسوب می شوند. این عوامل در جوامع مستعمراتی به دلایل فراوان از گذشته تاریخی و وابستگی دینی و مذهبی در افکار و اذهان عامه مردم و به خصوص اقشار و طبقات محروم و استثمار شده حضور و نفوذ پرقدرتی دارند. با توجه به این نکات می توان گفت که رابطه دین و دولت، دین و سرمایه در این جوامع با آنچه در جوامع سرمایه داری جریان داشته و دارد متفاوت است.
در بسیاری از جوامع مستعمراتی، مرکز هدایت کننده دینی و تأمین کننده مالی سازمانهای دینی و مذهبی نه در دوران این جوامع بلکه در کشورهای سرمایه داری استعماری قرار دارد. سازمانهای دینی و مذهبی در بسیاری از مستعمرات، شعبه و تابع مراکز خارجند و تاریخچه تشکیل آنها بخشی از تاریخ سیاه کلنیالیسم در این سرزمینهاست. در این جوامع مسئله دین و دولت تقریبا به همان صورتی که در جامعه سرمایه داری عمل گردیده حل شده است، با این تفاوت که در جوامع سرمایه داری، سرمایه داری ملی و در جوامع مستعمراتی، کلنیالیسم و سرمایه داری استعماری دین و دولت را به هم پیوند داده و میدهند. در این نوع جوامع مستعمراتی تضاد یا نزاع و اختلاف اساسی میان سازمانهای رسمی دینی و مذهبی با طبقه حاکم وابسته و دولت وابسته به استعمار وجود ندارد.
گرچه در پاره ای از مستعمرات، اقلیتی از رهبران و وابستگان چنین سازمانهای دینی و مذهبی، تحت تأثیر فقر شدید و افزایش یابنده عامه مردم به مخالفت با طبقه حاکم وابسته و سرمایه داری استعماری برخاسته، نظریات انقلابی ارائه نموده و حتی عملا در جنبشهای رهایی بخش شرکت کردند، اما با فشار مراکز رسمی، رهبری از خارج به چنین تلاشهایی پایان داده شد.
در گروه دیگری از جوامع مستعمراتی که مرکزیت هدایت دینی و تأمین کننده مالی سازمانهای دینی و مذهبی در درون جامعه مستعمراتی قرار دارد، مسئله رابطه دین و دولت به صورت یک مسئله داخلی مطرح است؛ گرچه در این مستعمرات نیز می توان نفوذ غیر مستقیم سیاست مذهبی و دینی استعمار سرمایه داری را در موارد فراوان نشان داد.
نگارنده از کاربرد مفهوم «سکولاریزم» در رابطه با بررسی جامعه مدنی در جوامع مستعمراتی خودداری می کند، زیرا «سکولاریزم» در اروپای غربی دارای تاریخچه مفصل و پیچیده ایست و بخشی از تطور و تکامل اقتصادی، تحولات در شیوه تولید فئودالیسم و سرمایه داری، توسعه مسیحیت، استقرار کلیسای کاتولیک با مرکزیت واتیکان و معصومیت پاپ به شمار می رود.
سلطه کلیسا در بخشی از تاریخ اروپا بر همه زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی، مبارزه روشنفکران با آن در همه زمینه ها، همکاری کلیسا با کلنیالیسم و سرمایه تجاری و در همان حال رقابت با شاهزادگان و سلاطین و سپس طبقه نوپای سرمایه داری ملی بر سر حفظ منافع و امتیازات مادی و در این رابطه قدرت سیاسی و فرهنگی و بالأخره مشارکت و اختلاط دین با نظام سرمایه داری و استعمار سرمایه داری موضوع اصلی سکولاریزم در اروپای غربی را می سازد.
روند تاریخی برخورد با همکاری دین و دولت در مستعمرات، دارای سابقه چند هزار ساله است و ریشه های آنچه در دوران ما در این رابطه در مستعمرات جریان دارد، حتی به دوران باستان می رسد. با توجه به تفاوتهای زمینه های تاریخی و اجتماعی ادیان و مذاهب در جوامع مستعمراتی تأکید می شود که بررسی سابقه تاریخی و چگونگی رابطه دین و دولت در دوران باستان و چگونگی رابطه دین با دولت و سرمایه در دوره نفوذ و سلطه استعمار سرمایه داری در هر جامعه مستعمراتی باید به استناد داده ها و مشخصات همان جامعه صورت گیرد تا تعمیم بی مورد صورت نگیرد.
در بررسی مسئلۂ دین و دولت و دین و سرمایه در جوامع مستعمراتی، در دوره ای که با نفوذ و سلطه استعمار سرمایه داری در این جوامع آغاز می گردد، باید نه فقط داده های اجتماعی دینی و مذهبی داخلی هر جامعه مستعمراتی بلکه باید به مسئله نفوذ و دخالت کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری از خارج توجه نمود.
استعمار سرمایه داری در مستعمرات نه فقط با شیوه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به پیدایش و رشد طبقه حاکم وابسته در مستعمرات همت گماشت و آن را عملی نمود، نه فقط توانست با قوم سازی و پان سازی و دامن زدن به ملیت گرایی نژادی و تحریف تاریخ، جوامع مستعمراتی را به اجزای اجتماعی متضاد و متخاصم تقسیم کند، بلکه در باب ادیان و مذاهب نیز سیاست دخالت و تقسیم خود را تعقیب نمود و کوشش کرد نه فقط در میان رهبران دینی و مذهبی جوامع مستعمراتی رسوخ و بخشی از رهبران آن را مستقیم یا غیر مستقیم مزدور خود کند بلکه به فرقه سازی و ایجاد اختلافات مذهبی و دینی در این جوامع نیز پرداخت. هدف از این همه اقدامات آن بود که اصل و اساس دین که مخالفت با ظلم و ظالم، با استبداد و فقر و بی عدالتی، استثمار انسان از انسان و مبارزه با فساد روحی و جسمی جامعه و کوشش برای استقرار عدالت، صیانت از فضایل اخلاقی و شخصیت انسانی و حیات انسان بود به فراموشی سپرده شود و خاکستری ضخیم از سودجویی و ثروت اندوزی و فساد آن را بپوشاند؛ زیرا این نکته مشخص بود که مکتبی که به انسانها درس مساوات داده، با ظلم و ظالم و فقر و بی عدالتی مخالف باشد با همه انواع نظامهای اجتماعی که براساس ظلم و استثمار، به خطر انداختن حیات انسانی و توهین به انسانها باشند مخالف است و به همین دلیل کلنیالیسم، شیوه تولید سرمایه داری استعماری و شیوه تولید مستعمراتی را نیز از بیخ و بن در همه زمینه ها نفی و رد خواهد نمود. این نوع مخالفت، حیات سرمایه داری استعماری و ایادی آن در مستعمرات و طبقه حاکم وابسته را به خطر انداخته و می اندازد.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)