1- «کاسب تحریم» را شاید بتوان یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین گزارههای
هجو در فضای سیاسی دهه 90 ایران دانست، دهها و صدها سال بعد اگر کسی قصد
واکاوی و تفسیر وقایع دهه 90 شمسی جامعه ایران را داشته باشد نمیتواند
بدون در نظر گرفتن این هجو سیاسی به تحلیلی صحیح از آنچه رخ داده است دست
پیدا کند. چنانکه اگر کسی به تمام مباحث مطرحشده در فضای رقابتی سالهای
92 و 96 رجوع کرده و پس از آن به مواضع سلبی و ایجابی هر دو طرف پیرامون
توافقات انجام شده نگاهی بیندازد و متوجه آن نباشد که جامعه ایران در تمام
این سالها بیش از آنکه تحت تاثیر منطق سیاسی طرفین باشد، خود را درگیر بار
هیجانی و روانی این واژه کرده بود، سردرگم و مستاصل میماند که چه چیز
باعث نادیده انگاشته شدن منطق روشن منتقدان نسبت به راه در پیش گرفته شده
گردیده است. مورخان قطعا از خود خواهند پرسید: چرا «تقریبا همه» آنچه
منتقدان گفتند رخ داد و «تقریبا هیچ» کدام از وعدههای متصور شده از جانب
مسؤولان محقق نشد؟ آنها اگر به این نکته حیاتی که بار روانی برخی واژگان
چگونه فضای عمومی را مصادره به مطلوب میکند و مانع پاسخگویی صحیح به
سوالات و انتقادات وارد شده میشود توجه نکنند، هیچگاه نمیتوانند به درک
روشنی از چگونگی وارد آمدن هزینههای هنگفت به کشورمان نائل شوند.
2- بی هیچ شک و شبههای میتوان تلاش برای بدنام کردن منتقدان با نیت
ناشنیده گرفتن انتقاداتشان را از قدیمیترین روشهای سیاستمداران در طول
تاریخ دانست و در این میان میتوان دولت مستقر جناب روحانی را نیز رکورددار
این روش ناصواب برای فرار از پاسخگویی و قطبی کردن فضا دانست. تقریبا در
طول 5 سال اخیر هیچ زمینهای وجود نداشته است که منتقدان به آن ورود کنند و
مسؤول دولتی مورد نظر سعی خود را بر مرتبط کردن نقد منتقد به منفعت شخصی
وی نگذارد. خلق واژگانی همانند «کاسب تحریم» برای بدنام جلوه دادن منتقدانی
که دولت قادر به پاسخگویی نقدهای صحیحشان نبود، «همنوایی با اسرائیل»
تفسیر کردن هرگونه انتقاد با این استدلال که دلواپسان و اسرائیل تنها
مخالفان برجام هستند! یا حتی توهینهای شخصی همچون «بزدل»، «ترسو»،
«بیسواد» و... برای فاقد اعتبار دانستن گویندههای انتقاد به کام
دولتمردان شیرین آمد و آنها در همه موارد تلاش خود را مصروف آن کردند تا
پیش از تلاش برای پاسخگویی یا حداقل تفکر نسبت به انتقادات کارشناسی، خود
کارشناسان را بدنام کرده و از بدنامی آنها برای خود اعتبار کسب کنند.
3- اگرچه برجام بهعنوان یک توافق به پایان راه خود رسیده است اما برجام
به مثابه یک منطق و زاویه دید، کماکان در فضای ذهنی و تصمیمگیری دولتمردان
ادامه حیات میدهد و کماکان کنشهای سیاسی دولتمردان بر مبنای همان منطق
موجود در فضای برجام پیگیری میشود. مساله تعهدات اخیر کشورمان در قالب
طرحهای شفافیت مالی که بخشی از آن به تایید مجلس شورای اسلامی رسیده و از
سوی شورای نگهبان رد شده است را میتوان ادامه فضای حاکم بر منطق سیاست
خارجی دولت دانست که در ادامه پروژه شکست خورده برجام مطرح شده است. هرچند
جبههبندی و فضای موافقان و مخالفان این طرح نیز وضعیتی نسبتا مشابه برجام
را دارد و از همین جهت انتظار آن بود که این بار پس از لمس تحقق تدریجی و
مرحله به مرحله احتمالات منتقدان شاهد عبرتآموزی دولتمردان و در راس آنها
وزیر امور خارجه از برخورد غلط و فرارهای صورت گرفته از انتقادات پیشین
باشیم اما مصاحبه اخیر ظریف گویای در پیش گرفتن رویهای مشابه و حتی بدتر
از رویه حاکم بر برخورد با منتقدان برجام بود. نسبت دادن وجود منافع شخصی
مخالفان لوایح شفافیت مالی با این لوایح و جنگ روانی دانستن موج انتقادات
بیپاسخ منتقدان نشانهای از تکرار رویکرد بدنام کردن منتقد بهجای پاسخگو
بودن به انتقاد بود که خود را بهوضوح نمایانگر کرد.
4- آنچه وزیر امور خارجه پیش از هرچیز باید پاسخگوی آن باشد نسبت میان
مصاحبه اخیرش با منافع ملی کشورمان است. براستی در شرایطی که خود ایشان
عمدهترین دلیلشان در دفاع از این لوایح خالی کردن دست آمریکا از
بهانهتراشی برای محکومیت ایران بوده است، چگونه متوجه آن نشده است که
عبارت «پولشویی یک واقعیت در کشور ما است و خیلیها از پولشویی منفعت
میبرند» از زبان عالیترین مقام دیپلماسی کشور به مثابه دادن بهانهای
جدید به دولت ایالات متحده آمریکاست؟ آیا باز هم همانند موضع چند سال پیش
وی در مخالف توافق هستهای دانستن رقبایش قرار بر این است این بار با حامی
تروریسم دانستن رقبای داخلی خود از طرف غربی انتظار دریافت امتیاز داشته
باشد؟
تکرار راهی که سالها طی شده و در نهایت به بیراهه رسیدن، میتواند
کشورمان را بار دیگر به سمت بیراههای دیگر منحرف کند. شاید بهتر باشد وزیر
امور خارجهمان این بار به احتمالات طرح شده از جانب کاسبان سابق تحریم و
کاسبان جدید پولشویی مانع وارد شدن هزینههای جدید به داشتههای کشورمان
شوند.