کد خبر: ۴۴۸۱۳۰
زمان انتشار: ۱۰:۰۶     ۰۱ آبان ۱۳۹۷
آیا با استعفا از وزارت راه با ترویج اندیشه ایران‌شهریِ هم وداع کرده است؟
ارادت آقای آخوندی به لیبرالیسم به عنوان یک «وزیرِ جمهوری اسلامی» شگفتی‌آور است. حکومتی که بنیان‌گذارش گفته بود تا من هستم نمی‌گذارم حکومت به‌دست لیبرال‌ها بیفتد.

پایگاه 598: «در خرابات مغان نور خدا می‌بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم. خرابات مغان کجاست؟ همان فضای عمومی [از اصطلاحات یورگن هابرماس، جامعه‌شناس معاصر] است. اگر بخواهیم تفسیر جدیدی از این عبارت براساس مفاهیم جامعه‌شناسی ارائه دهیم خرابات مغان همان عرصه عمومی است؛ جای عشق ورزیدن است. چون نظام معرفتی آن نور است. نوری که در بن‌مایه حکمت و اندیشه ایران‌شهری جای دارد. این غزل بسیار پرمعناست اولا پیوستار تاریخی را در آن می‌بینیم: حافظ مسلمان به خرابات مغان برای بیان فضای عمومی در اندیشه ایران‌شهر برمی‌گردد.»

این جملات را دکتر مهدی الهی قمشه‌ای در شبکه چهار بیان نکرده است. این‌ها جملات وزیر مستعفی راه و شهرسازی، دکتر عباس آخوندی است. وزیری که با کوله‌باری از ناکارآمدی و حوادث تلخ ریلی و هوایی و زمینی و دریایی چند‌بار استیضاح، تمایل داشت و دارد که خود را در قامت یک تئوریسین توسعه ایران نشان دهد.

آخوندی که هر بار با بیانات شبه تئوریک خودش جامعه سیاسی و جامعه دانشگاهی کشور را همزمان به حیرت فرو می‌برد، این‌بار در نامه استعفای خودش که چند روز پیش منتشر کرد نوشته است: «من بر این اعتقادم که سه اصل پایبندی به قانون،‌ احترام به قانون مالکیت و اقتصاد بازار رقابتی را در هیچ شرایطی نباید زیرپا گذاشت.»

او در جایی دیگر گفته بود: «لیبرالیسم و سوداگری دو موضوع کاملاً متفاوت از یکدیگرند، لیبرالیسم یعنی اینکه همه برای کسب حقوق خود آگاه باشند و کسی به حق آنها تعدی نکند. این موضوع با سوداگری متفاوت است اینکه شهروندان هزینه بیخود بدهند سوداگری است اما اگر هزینه را بر اساس عدالت بپردازند لیبرالیسم است… کسانی که علیه لیبرالیسم حرف می‌زنند در واقع دارند علیه سوداگری صحبت می‌کنند. در‌حالی‌که اساس لیبرالیسم علیه سوداگری قیام کرده است… سوداگری با توسعه هم مخالف است در‌حالی‌که لیبرالیسم برای توسعه به میدان آمده است.»

ارادت آقای آخوندی به لیبرالیسم (آن هم در افراطی‌ترین شکلِ ممکنِ آن که تحت هیچ شرایطی نباید آن را زیر پا گذاشت!) از سه جهت شگفتی‌آور است؛ یکی از آن جهت که یک «وزیرِ جمهوری اسلامی» این سخن را به زبان می‌آورد. حکومتی که بنیان‌گذارش گفته بود تا من هستم نمی‌گذارم حکومت به‌دست لیبرال‌ها بیفتد. دوم اینکه او وزیر دولتی بوده است که در اجرای سیاست‌های لیبرال اقتصادی گوی سبقت را از همه دولت‌های پس از انقلاب ربوده است. سوم اینکه در حالی او به «لیبرالیسم و بازار آزاد در هر شرایطی» معتقد است که اندیشه‌های متأخر غربی هم بر ناکارآمدی لیبرالیسم خالص صحه گذاشته‌اند. فی‌المثل چند روز پیش مطلبی از «فرانسیس فوکویاما» در مجله «نیواستیتس من» با همین مضمون منتشر شد. فوکویاما کسی است که در کتاب خود تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرین بازمانده» گفته بود که لیبرالیسم نقطه پایان تکامل بشریت است و اندیشه لیبرال دموکراسی غربی آخرین شکل حکومت بشری است. فوکویاما اخیراً در پاسخ به دبیر سیاسی مجله «نیواستیتس من» که پرسیده است: «احیای مجدد چپ سوسیالیست در انگلستان و آمریکا چگونه می‌بینید؟» گفته است: «تمامش به این بستگی دارد که سوسیالیزم را چگونه تعریف کنید. بعید می دانم مالکیت ابزار تولید -غیر از جاهایی که کاملاً مستثنا  هستند مانند خدمت عمومی- چندان کارآمد باشد. اما اگر آن را برنامه بازتوزیعی بدانید که شکاف بزرگ میان درآمد کارگران و ثروتمندان را جبران کند، نه تنها قابلیت ظهور مجدد دارد بلکه اجباراً باید بازگردانده شود. دوره متمادی استقلال بازار که در زمان ریگان و تاچر آغاز شد، از جوانب مختلف آثار فاجعه باری داشته است... در شرایط فعلی به نظرم می‌رسد برخی چیزهایی که مارکس گفته، درست از آب در آمده است. او درباره بحران تولید مازاد هشدار داده بود که فقیر شدن کارگران و تقاضای ناکافی را به‌دنبال خواهد داشت.»

آخوندی که بسیار تمایل دارد همه مشکلات را به گردن مارکسیسم بیندازد اخیراً یادداشت کوتاهی با عنوان «ما و مارکس» منتشر کرد و گفت که باید این اندیشه را شناخت تا از آن خلاص شد. او همزمان با تاکید بر لزوم شناخت تفکر مارکس جمله عجیب درباره او گفته که نشان می‌دهد یا کمترین شناختی از اندیشه او ندارد یا مایل است با الفاظ دهان‌پرکن حرف‌های شبه‌تئوریک بزند. او نوشته: «بی‌گمان، مارکس تاثیرگذارترین اندیشه‌ورز بر زندگی جوامع در دو سده اخیر بوده‌است و نمی‌توان تأثیر او را بر جریان اندیشه و نگاهِ به جهان به‌ویژه در حوزه کارکردگرایی در تمام ساحت‌های زندگی بشری منکر شد.»

تاجایی که می‌دانیم کارکردگرایی یکی از رویکردهای متأخر در جامعه‌شناسی است که در زمان شکل‌گیری اندیشه مارکس، وجود خارجی نداشته است. این رویکرد به‌ویژه با «دورکیم» شناخته می‌شود. چندان هم ارتباطی با مارکسیسم و لیبرالیسم ندارد و یک رویکرد برای تحلیل جامعه و رفع بحران‌های جامعه مدرن و حفظ انسجام آن است. هر چند اگر بخواهیم نسبتی بین این دو برقرار کنیم، قطعاً آب کارکردگرایی به دلیل محافظه‌کاری شدید با تفکر انقلابی مارکس به یک جوی نمی‌رود. حال چگونه مارکس در حوزه کارکردگرایی (آن هم در تمام ساحت‌های زندگی بشری) تاثیرگذارترین اندیشمند بوده است، سوالی است که از وزیر تئوری‌پرداز راه و شهرسازی باید پرسید.
وزیر مستعفی راه، علاوه‌بر ارادت به اقتصاد بازار آزاد، مرید اندیشه‌ای موسوم به «ایران‌شهری» است. او بارها از لزوم احیا و ترویج این اندیشه سخن گفته است. فقط سخن نگفته، عمل هم کرده است. او با هزینه بیت‌المال در وزارت شهرسازی، «دبیرخانه طرح توسعه اندیشه ایرانشهری» را راه‌اندازی کرده و تاکنون بیش از 30‌جلسه برای تبیین این اندیشه برگزار کرده است. جلساتی که یا خودش در آن‌ها حضور دارد ‌یا معاونان و مدیران عالی و میانی و حتی استانی وزارت.

اندیشه ایرانشهری متعلق به دکتر سید جواد طباطبایی است. اگر نام کتاب او با عنوان «زوال اندیشه سیاسی در ایران» را در گوگل جست‌وجو کنید اولین یا دومین لینک جست‌وجوشده، شما را به سایت www.mrud.ir ‌«سایت وزارت راه و شهرسازی جمهوری اسلامی ایرانی» رهنمون می‌کند. در این سایت خلاصه کتاب‌های طباطبایی به‌مثابه مانیفست فکری این وزارت بارگذاری شده است. سید جواد طباطبایی تاکنون چند بار با مقام وزارت شهرسازی در نشست‌های مشترک حضور داشته است و همچنین به عنوان مشاور علمی مجله تعطیل شده «مهرنامه» (مدافع لیبرالیسم و بازار آزاد) شناخته می‌شود. همان مجله‌ای که آخوندی در شماره 47 آن مقاله‌ای با عنوان «سلام بر ایران‌شهر» نوشته است. رابطه تنگاتنگ یک وزارتخانه جمهوری اسلامی با طباطبایی به حدی است که طباطبایی در یک نشست می‌گوید: «وزارت راه هم یکی از نهادهایی است که با مالیات ما می‌چرخد و من این وزارتخانه را از خود می‌دانم و خودم را هم از این وزارتخانه می‌دانم، هرچند در هیچ‌کدام از تصمیمات آن دخالت ندارم.»

البته تشریح و نقد و بررسی اندیشه طباطبایی مجال مفصلی می‌طلبد که هدف این متن نیست. ضمناً صرف ارادت وزیر جمهوری اسلامی به یک متفکر شاید چندان عجیب نباشد اما وقتی باید انگشت حیرت به دهان برد که بدانیم طباطبایی کسی که قائل به «مرگ اسلام‌» به مثابه یک نظام معنایی برای زندگی سیاسی و اجتماعی است! او در سال‌2001 در مصاحبه با یک مجله فرانسوی می‌‌گوید: «در غرب، رنسانس ظهور کرد. تولد دوباره چیزی که در حال مرگ بود. در اسلام، چنین چیزی وجود ندارد، و چیزی که در حال مرگ بود، چهار الی پنج قرن است که از زوال آن می‌گذرد. کسانی که می‌خواهند به اسلام جان دوباره ببخشند، هدف غیر ممکنی را دنبال می‌کنند، آن‌ها می‌خواهند مرده‌ای را زنده کنند... تجربه انقلاب اسلامی، غیر ممکن بودن ارائه‌ یک خوانش مدرن و جدید از اسلام شیعه را که همچنان بتواند به حدومرزهای پارادایم سنتی پایبند بماند را نشان داد. ایرانی‌ها بابت این اقدام که به شکست انجامید، بهای زیادی دادند.»

خبرنگار می‌پرسد:«در اصل، اگر اسلام مرده، باید از آن خارج شد؟» طباطبایی پاسخ می‌دهد: «بله باید از اسلام بیرون آمد. با این مباحثی که در مورد سنت بیان شد، امروزه هیچ کار دیگری نمی‌توان کرد. باید از اسلام سیاسی، ایدئولوژیک و تهاجمیِ امروزی بیرون آمد. باید که اسلام تنها به یک مذهب و یک علم اخلاق بدل شود.»

حالا که آخوندی استعفا داده است، باید پرسید که آیا از ترویج اندیشه ایران‌شهری هم استعفا داده و با آن خداحافظی کرده است؟ یا اینکه همچنان بر ترکیب این اندیشه -که به گفته برخی منتقدان «فاشیستی» است- با تفکر افراطی بازار آزاد و لیبرال تاکید دارد و می‌خواهد برای این اندیشه هزینه کند؟ 

منبع:  «صبح نو»

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها