کد خبر: ۴۴۷۹۳۴
زمان انتشار: ۰۹:۳۰     ۲۵ مهر ۱۳۹۷
سالروز شهادت کریم اهل بیت(ع) به روایت هفتم صفر؛
ایشان با مردانی مواجه شد که از حق گریزان بودند؛ چرا که حکومت حق می‌خواهد جامعه آن زمان را که بسیار از اهداف اصلی اسلام و راه پیامبر منحرف شده بود، به راه درست برگرداند. امیرالمومنین بسیار بر این امر تلاش کرد، اما نهایتا موفق نشد و به شهادت رسید. حال حسن علیه السلام در این جایگاه قرار گرفته؛ جایگاهی بس بدتر از دوران امام علی.
حسینیه 598/ بنا به نقلی امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجری رحلت نموده است.مرحوم علامه مجلسی این قول را به شیخ ابراهیم کفعمی صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است. امام مجتبی(ع) بر اثر زهری که از سوی معاویة بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در سن 48 سالگی به شهادت رسید.

فاتح جنگ جمل

استاد رجبی دوانی درباره ویژگی‌های دوران امام مجتبی (ع) و شخصیت رهبری ایشان معتقد است:
دوران امامت امام حسن علیه السلام ویژگی‌های خاصی داشت. به طور کلی زندگی ایشان به چند مقطع تقسیم می‌شود؛ اول، از ولادت حضرت تا رحلت رسول اکرم. دوم، دوران امامت پدر بزرگوارشان در دوره ۲۵ سال سکوت امیرالمومنین و پنج سال خلافت ایشان. دوره سوم زندگی امام حسن، دوران امامت ایشان است؛ از زمان شهادت پدر تا شهادت خودشان. آن دوران هم به دو دسته قابل تقسیم است: دوره حکومت داری ایشان و دوره ۱۰ سال کناره گیری از حکومت و صلح اجباری.

یک نکته را باید توجه کرد که در میان مسلمانان امام حسن علیه السلام به گونه‌ای تعریف شده که گویی اهل صلح و سازش بوده است. گویی اهل نفوذ و مرد روز‌های سخت و ایستادگی نبودند. باید گفت که چنین چیزی اشتباه است. حتی اهل تسنن هم در تمجید خصائص اخلاقی ایشان بسیار گفته‌اند و همچنین در تمجید رشادت هایشان. در میان بسیاری از راویان اهل تسنن و تشیع آمده که پیغمبر از امام حسن علیه السلام تجلیل کرده و فرمودند: «به واسطه حسن در امت من صلح ایجاد می‌شود». در واقع کناره گیری حضرت حسن از خلافت باعث می‌شود دودستگی در میان مسلمانان ایجاد نشود و امت مسلمان یکپارچه شوند. در این ارتباط سخن‌ها هست که در ادامه خواهم داد.
 
در قصه جنگ جمل، فاتح اصلی نبرد امام مجتبی(ع) است
برای نمونه در باب اینکه حضرت حسن اصولا مردی اهل صلح و سازش نبود و در میدان‌های نبرد جانانه می‌جنگید، مثالی می‌آورم:
در زمان خلافت امیرالمومنین در جنگ جمل، امام حسن علیه السلام نماینده بسیج مردم کوفه جهت مقابله با این فتنه براندازانه هستند. زمانی که جنگ می‌شود، حضرت امیرالمومنین تا جایی که می‌توانستند مانع از بروز جنگ می‌شدند؛ اما وقتی پیمان شکنان جز جنگ و خونریزی و کنارزدن امیرالمومنین چیز دیگری را نمی‌دیدند و رضایت نمی‌دادند، حضرت پا به میدان نبرد گذاشتند. به راستی که در قصه جنگ جمل فاتح اصلی نبرد امام مجتبی(ع) است. زمانی که امیرالمومنین بی باکانه به دل دشمن و صفوف دشمن را بر هم می‌زدند، مالک اشتر به جان حضرت بیمناک شد، اما از آنجا که خود نتوانست مانع حضور حضرت امیرالمومنین درمیدان نبرد شود، از امام حسن (ع) خواست که وارد مذاکره با ایشان شود. امام حسن بسیار تلاش کرد و در نهایت تنها با قسم دادن پدر به روح مادر توانست مانع حضور حضرت علی علیه السلام در میدان جنگ شود. آن حضرت ابتدا نمی‌پذیرفت، اما سپس فرمود: به خدا سوگند که اگر از مادرت یاد نمی‌کردی، هرگز از حرکت نمی‌ایستادم و حتی یک نفر از دشمن را زنده باقی نمی‌گذاشتم؛ اما بدان تا این شتر برپاست و عایشه این مردم را رهبری می‌کند، دشمن استوار است. پس حضرت علی فرزندش محمد حنفیه را به میدان فرستاد و از او خواست که پای شتر را قطع کند تا جنگ خاتمه یابد. ابن حنفیه بسیار برای این کار تلاش کرد، اما موفق نشد. زخمی و ناکام برگشت. سپس، امام حسن از جانب پدر پرچم به دست گرفت و به صفوف دشمن زد، به شتر رسید و با ضربتی شتر را پی کرد و پیمان شکنان یک به یک در رفتند. امام حسن علیه السلام زمانی که برگشت پیروزمندانه به خیمه گاه آمد. حضرت علی رو به محمد حنفیه کرد و گفت: تو تلاشت را کردی و شجاعانه به میدان رفتی، اما اگر تو شجاعت را از پدر به ارث بردی، بدان که حسن این شجاعت را نه تنها از پدر که از مادر هم به ارث دارد.

مردمان زمان امام حسن از حق گریزان بودند
دوره امام حسن مجتبی علیه السلام از سخت‌ترین و تلخ‌ترین مقاطع تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت است. موقعیتی که بعد از شهادت امام علی با کوتاهی‌ها و خیانت‌های مردم کوفه پدید آمد و نهایتاً امام علی علیه السلام در اوج مظلومیت و غربت به شهادت رسیدند. پس از ایشان امام مجتبی عهده‌دار مسئولیت خلافت بر مسلمانان شد. ایشان با مردانی مواجه شد که از حق گریزان بودند؛ چرا که حکومت حق می‌خواهد جامعه آن زمان را که بسیار از اهداف اصلی اسلام و راه پیامبر منحرف شده بود، به راه درست برگرداند. امیرالمومنین بسیار بر این امر تلاش کرد، اما نهایتا موفق نشد و به شهادت رسید. حال حسن علیه السلام در این جایگاه قرار گرفته؛ جایگاهی بس بدتر از دوران امام علی. اگر امیرالمومنین زمانی می‌خواست اعلام جنگ کنند و به جنگ معاویه برود، حدود ۹۵ هزار نفر برای جنگ آماده بودند، اما امام مجتبی زمانی به خلافت رسید که هنوز بر امور مسلط نشده بود. معاویه بعد از شنیدن شهادت حضرت علی و خلافت امام حسن (ع) به شدت برآشفت؛ چرا که نیک می‌دانست امام حسن علیه السلام با معنویت و خصایصی که دارد بسیار راحت مردم را علیه او خواهد شوراند. او نیک می‌دانست که امام حسن قطعاً موفق می‌شد حاکمیت معاویه در شام را نابود کند. از همین رو بود که معاویه از شام به کوفه لشکر کشید. حالا امام حسن علیه السلام و هر حکومتی هم جای ایشان بود، در برابر چنین لشکرکشی عکس العمل نشان می‌داد.

چرا مردم کوفه با حسن (ع) علیه معاویه بیعت نکردند؟
امام حسن (ع) از مردم کوفه خواست برای مقابله با این توطئه‌گران آماده شوند. کوفه شهری نظامی بود و نظامیان از حکومت حقوق می‌گرفتند تا در برابر دشمن به جنگ بایستند، اما این اشقیا، این بی وفایان و افراد نابخرد حاضر به بیعت با امام مجتبی نشدند.

تصور مردم کوفه از جنگ‌های خاندان پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن علیه السلام جنگ با مسلمانان بود؛ جنگی که غنیمتی در کار نداشت؛ زنان و کودکان را به اسیری نمی‌گرفتند و تنها برای آن‌ها هزینه و کشت و کشتار داشت. اما در صورتی که کوفیان با معاویه بیعت می‌کردند، او آن‌ها را به جنگ با کفار می‌برد. جنگ با رومیان و کفار جنگی بود که غنیمت داشت؛ اسیر گرفتن داشت؛ فتح سرزمین‌های تازه داشت؛ همه این‌ها انگیزه‌ای شد تا مردم کوفه در آن زمان بیعت با معاویه را ترجیح دهند.

فرماندهان رده بالای امام مجتبی(ع) خیانت کردند و نامه‌ها به دشمن نوشتند!
با این وجود برخی شیعیان به امام مجتبی (ع) پیوستند و لشکری شکل گرفت. اما لشکری که شامل پنج، شش جریان و گروه مختلف بود؛ حتی جمعی از خوارج هم در میان لشکر امام مجتبی (ع) بودند. خیلی‌ها بودند که امام حسن را نه به عنوان امام دوم بلکه به عنوان خلیفه پنجم هم نمی‌شناختند و تنها از آنجا که روسای قبایلشان دستور داده بودند، به جنگ با معاویه برخاستند. در واقع آن‌ها باور و ایمانی به امام نداشتند. این بود که وقتی مقابل معاویه قرار گرفتند و وعده‌های او را شنیدند، خیانت کردند. برخی از فرماندهان رده بالای امام مجتبی نامه‌ها به دشمن نوشتند و ابراز کردند که نه تنها کنار معاویه هستند بلکه تنها کافی است او تعیین کند، امام مجتبی را زنده می‌خواهد یا مرده.

پس وقتی امام حسن علیه السلام این خیانت‌ها را دیدند، یقین داشتند که به موفقیت نمی‌رسند. معاویه کسی بود که در دوران پدر بزرگوارشان در جنگ صفین توطئه‌ای کرد و قرآن به نیزه زد و دو دستگی و چنددستگی در لشکر امیرالمومنین به وجود آورد. حال لشکر امام حسن علیه السلام پیش از چنین توطئه‌ای از سوی معاویه، به چنین چند دستگی‌هایی رسیده است؛ لذا امام مجتبی تصمیم گرفت این لشکر ناهمگون را تصفیه کند. سخنانی ایراد فرمود و بر مبنای این سخنان آن‌هایی را که انگیزه مادی داشتند و یا با بی انگیزگی و بی تفاوتی به میدان نبرد آمده بودند، کنار زد.
 
خنجری که از دوست نماها به پای حسن مجتبی (ع) نشست
اما متاسفانه لشکریان امام حسن (ع) اجازه اتمام سخنان او را ندادند؛ شورش کردند، به خیمه گاه او زدند، خیمه اش را غارت کردند و وسایلش را به سرقت بردند. نهایتاً زمانی که حضرت بر اسب سوار شد تا به مدائن پایتخت ایران بیاید، یکی از همین افراد خنجری بر پای مبارک ایشان زد که به استخوان شان رسید و ایشان را بسیار مجروح کرد. جاسوسان به معاویه خبر رساندند که حسن از سوی لشکریانش مجروح شده؛ این جا بود که معاویه برای امام پیام فرستاد که تو با چنین لشکری می‌خواهی با من نبرد کنی؟! معاویه حتی شماری از نامه‌های خائنان را هم برای امام فرستاد. اینجا بود که امام علیه السلام با خیانت لشکریانش بیش از پیش آشنا باشد و معاویه که چنین دید، پیشنهاد کرد امام خلافت را کنار بگذارد و در این میان هر شرطی که بخواهد بگذارد.

آخرین سخنان امام حسن با مردم قبل از صلح با معاویه
وقتی امام حسن حرف‌های معاویه را شنید، رو به مردم کرد و به ایشان گفت که مردم معاویه دارد ما را به چیزی دعوت می‌کند که نه خیری برای دنیا دارد و نه آخرت. به راستی که اگر پیشنهاد او را بپذیرید، نانی را که خداوند برای شما مقدر کرده از شما دریغ خواهد کرد. اگر رضای خدا و مرگ با عزت را می‌طلبید، پیشنهاد او را نپذیرید؛ چرا که جز شمشیر بین ما و معاویه نباید باشد. اما این زمان بود که فریاد «دنیا دنیا» از میان لشکریان امام مجتبی (ع) برخاست. گستاخی به جایی رسید که آن‌ها گفتند رضای خدا و مرگ باعزت چیست؟ ما باقی ماندن در دنیا را می‌خواهیم. حتی یک نفر در آن میان به حمایت و دفاع از امام حرفی نزد. امام حسن به نیکی می‌دانست که معاویه باطل است و باید با او مقابله کند. اما با چنین وضعی، قبل از معاویه در صورت بروز چنین جنگی لشکریان او را نابود می‌کنند و اوضاع به طور کامل به دست معاویه می‌افتد. معاویه‌ای که هدفی جز نابودی اصل اسلام نداشت. اینجاست که به درستی تعبیر زیبای رهبر انقلاب محقق می‌شود و شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ صورت می‌گیرد.
 
امام حسن اهل سازش با معاویه نبود؛ اما چاره‌ای جز این هم نداشت
در واقع امام هزینه بالای واگذاری خلافت را پذیرفت تا معاویه به اهداف شومش نرسد. معاویه با شنیدن پذیرش پیمان صلح جا خورد، او اصلاً انتظار چنین چیزی را نداشت و تصور می‌کرد امام حسن علیه السلام صلح نکند و به جنگ برخیزد؛ امام حسین هم در کنارشان قرار گیرد و هر دو در جنگ کشته شوند و کلاً بنیان اسلام و اهل بیت و خاندان اسلام از هم بپاشد. در واقع با صلح امام حسن توطئه معاویه خنثی شد و اهدافش محقق نشد. خط اصیل اسلام که در اهل بیت تجلی داشت، از بین نرفت و حفظ شد. برای همین است که می‌گویم امام حسن اهل سازش نبود، ایشان دنبال صلح نیست؛ اما با وضعی مواجه است که چاره‌ای جز این ندارد.

لحظات آخر عمر مبارک امام حسن علیه السلام چگونه گذشت
جنادة بن ابی امیه می گوید: وارد شدم بر حسن بن على عليه السّلام در آن مرضى كه به آن ارتحال فرمود، و در پيش روى او طشتى بود كه در آن خون ريخته بود، و جگر حضرت در اثر زهرى كه معاوية بن أبى سفيان- خدايش‏ لعنت كند- به آن حضرت خورانده بود قطعه قطعه بيرون مى‏آمد، عرض كردم: اى مولاى من! چرا خود را معالجه نمى‏كنى؟ فرمود: اى ابا عبد اللَّه مرگ را به چه چيز علاج كنم. گفتم: انّا للَّه و انّا اليه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه كرده فرمود: به خدا سوگند اين پيمانى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با من فرموده كه اين امر (امامت) را دوازده نفر پيشوا و امام از فرزندان على و فاطمه مالك شوند، و هيچ يك از ما نيست جز اين كه يا به زهر و يا به شمشير كشته شود (و به مرگ عادى از دنيا نخواهيم رفت) سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تكيه فرمود، جناده‏ گويد: به وى عرض كردم: اى فرزند رسول خدا مرا موعظه فرما. فرمود: آرى، مهياى مسافرت (آخرت) شو، و توشه‏ آن را پيش از رسيدن اجل فراهم نما، و بدان كه تو دنيا را طلب نمايى و مرگ تو را مى‏طلبد، و اندوه و غصه روزى را كه نيامده در روزى كه در آن هستى به خود راه مده، و بدان كه در آنچه بيش از قوت خود مال فراهم كنى خزينه‏دار ديگران خواهى بود؛ و بدان كه در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناكهايش عتاب (و سرزنش) است.

پس دنيا را مانند مردارى قرار ده، و بگير از آن به مقدارى كه تو را بى‏نياز كند. اگر حلال باشد در آن زهد ورزيده‏اى، (و بيش از احتياج از اين مردار مصرف ننموده‏اى)، و اگر حرام باشد از مردارى برگرفته‏اى (و خوردن مردار در صورت ناچارى به مقدار ضرورت مباح است) و اگر مورد سرزنش و عتاب باشد (يعنى شبهه‏ناك باشد، هموار كردن كمى) سرزنش آسان است. و براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى هميشه زندگانى خواهى كرد. و براى آخرت طورى كار كن كه گويى فردا خواهى مرد؛ و هر گاه بخواهى بدون (داشتن فاميل زياد) و عشيره عزيز گردى، و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطين) مهابت و بزرگى داشته باشى، از ذلت نافرمانى حق تعالى بيرون آى و به سوى عزّت فرمانبرداريش وارد شد، و هر گاه نياز و احتياج تو را به گرفتن رفيقى وادار نمود، با كسى رفاقت كن كه گاه همراهيش تو را زينت دهد (يعنى كردار و رفتارش در موقع همراهى با تو نزد ديگران موجب آبروى تو گردد و مانند زينتى براى تو باشد) و هر گاه خدمت او كردى (آبروى) تو را حفظ كند و اگر از او كمك خواستى تو را كمك كند، هر گاه سخن گويى گفتارت را تصديق كند، و هر زمان بر دشمن حمله كنى تو را تقويت كند، و اگر دست كمك به سويش دراز كردى تو را مدد كند، و اگر در كارت شكستى پيدا شود برطرف كند، و هر گاه نيكى از تو بيند فراموش نكند، اگر دست مسألت به سويش دراز كنى از عطايش محرومت ننمايد، و اگر به زبان نياورى او در عطا پيشدستى كند، و هر گاه سختى‏ها و بلاها به او رو آورد مبتلاشدنش تو را بدحال كند، رفاقت كن با كسى كه از ناحيه او به تو گرفتارى و بلايى نرسد، و به واسطه او در روشها انحرافى پيدا نشود، و اگر گاه تقسيم (مال يا غير آن) ميان شما نزاعى درگير شد تو را بر خويش‏ مقدّم دارد.

جناده گويد: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مباركش زرد شد به طورى كه بر آن حضرت ترسناك شدم، (در اين هنگام) حضرت امام حسين عليه السّلام و اسود بن أبى الاسود (يكى از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) وارد شدند آن حضرت امام حسن را در برگرفت و سر مباركش و ميان دو ديدگانش را بوسيد و نزدش نشست، پس مقدارى آهسته با هم صحبت كردند، ابو الاسود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ امام حسن عليه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مى‏دهد.


چهل حدیث ناب از امام حسن مجتبی (ع)/ سر سفره معرفت کریم اهل بیت
شما می‌توانید چهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام   را در ادامه گزارش زیر بخوانید.
قالَ الامامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي عليه الصلوة السّلام:

۱ - مَنْ عَبَدَاللهَ، عبَّدَاللهُ لَهُ کُلَّ شَيْءٍ.
فرمود: هر کسي که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداي متعال همه چيزها را مطيع او گرداند.
[مجموعه ورام ص ۲۲۷] .

۲ - قالَ عليه السلام: وَنَحْنُ رَيْحانَتا رَسُولِ اللهِ، وَسَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ يَتَقَدَّمُ، اَوْ يُقَدِّمُ عَلَيْنا اَحَدا.
به دنباله وصيّتش در حضور جمعي از أصحاب فرمود: و ما دو نفر - يعني حضرت و برادرش امام حسين عليهما السلام - ريحانه رسول الله صلي الله عليه وآله و دو سرور جوانان اهل بهشت هستيم، پس خدا لعنت کند کسي را که بر ما پيشقدم شود يا ديگري را بر ما مقدّم دارد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۲۱۱] .

۳ - قالَ عليه السلام: وَ إنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَني آدَم، کَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
فرمود: همانا محبّت و دوستي با ما (اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان - از نامه اعمال - مي شود، همان طوري که وزش باد، برگ درختان را مي ريزد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵]

۴ - قالَ عليه السلام: لَقَدْ فارَقَکُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ يَسبِقْهُ الاْ وَّلُونَ، وَلا يُدْرِکُهُ آلاَّْخِرُونَ.
پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين عليّ عليه السلام، در جمع اصحاب فرمود:
شخصي از ميان شماها رفت که در گذشته مانند او نيامده است، و کسي در آينده نمي تواند هم تراز او قرار گيرد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۱۸۳]

۵ - قالَ عليه السلام: مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ کانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إمّا مُعَجَّلةٌ وَإمّا مُؤجَلَّةٌ.
فرمود: کسي که قرآن را - با دقّت - قرائت نمايد، در پايان آن - اگر مصلحت باشد - دعايش سريع مستجاب خواهد شد - و اگر مصلحت نباشد - در آينده مستجاب مي گردد.
[دعوات راوندی ص۲۴]

۶ - قالَ عليه السلام: إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.
فرمود: همانا در اين قرآن چراغ هاي هدايت به سوي نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاي دل ها و سينه ها است.
[بحار ج۷۵ ص۱۱]

۷ - قالَ عليه السلام: مَنَ صَلّي، فَجَلَسَ في مُصَلاّه إلي طُلُوعِ الشّمسِ کانَ لَهُ سَتْرا مِنَ النّارِ.
فرمود: هر که نماز - صبح - را بخواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع کند، برايش پوششي از آتش خواهد بود.
[وافی ج۴ ص۱۵۵۳]

۸ - قالَ عليه السلام: إنَّ اللهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْمارا لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلي مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.
فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براي بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد.
پس عدّه اي در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودي الهي از يکديگر سبقت خواهند گرفت و گروهي از روي بي توجّهي و سهل انگاري خسارت و ضرر مي نمايند.
[تحف العقول ص۲۳۴]

۹ - قالَ عليه السلام: مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَي الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدي ثَمانٍ: آيَةً مُحْکَمَةً، أَخاً مُسْتَفادا، وَعِلْما مُسْتَطْرَفا، وَ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً، وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَي الْهُدي، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدي، وَ تَرْکَ الذُّنُوبِ حَياءً اَوْ خَشْيَةً.
فرمود: هر کس فرصت هايي از شب و روز خود را در مسجد قرار دهد يکي از هشت فايده شاملش مي گردد: برهان و نشانه اي - براي معرفت -، دوست و برادري سودمند، دانش واطلاعاتي جامع، رحمت و محبّت عمومي، سخن و مطلبي که او را هدايت گر باشد، - توفيق إجباري - در ترک گناه به جهت شرم از مردم و يا به جهت ترس از عقاب.
[تحف العقول ص۲۳۵]

۱۰ - قالَ عليه السلام: مَنْ أکْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّيادَةِ في نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلايَةٌ لِما يَعْلَمُ، وَ إفادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.
فرمود: هر که با علماء بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و انديشه اش باز و توسعه مي يابد و بر معلوماتش افزوده مي گردد و به سادگي مي تواند ديگران را هدايت نمايد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۲۳۸]

۱۱ - قالَ عليه السلام: تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاکْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ في بُيُوتِکُمْ .
فرمود: علم و دانش را - از هر طريقي - فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت کنيد و بنويسيد و در منازل خود - در جاي مطمئن - قرار دهيد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۲۳۵]

۱۲ - قالَ عليه السلام: مَنْ عَرَفَ اللهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْيا زَهِدَ فيها.
فرمود: هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسي که دنيا را بشناسد آن را رها خواهد کرد.
[کلمه الامام حسن ج۷ ص۱۴۰]

۱۳ - قالَ عليه السلام: هَلاکُ الْمَرْءِ في ثَلاثٍ: اَلْکِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ؛ فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّينِ، وَبِهِ لُعِنَ إبْليسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ .
هلاکت و نابودي دين و ايمان هر شخص در سه چيز است: تکبّر، حرص، حسد.
تکبّر سبب نابودي دين و ايمان شخص مي باشد و به وسيله تکبّر شيطان - با آن همه عبادت ملعون گرديد.
حرص و طمع دشمن شخصيّت انسان است، همان طوري که حضرت آدم عليه السلام به وسيله آن از بهشت خارج شد.
حسد سبب همه خلاف ها و زشتي ها است و به همان جهت قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند.
[اعیان شیعه ج۱ص۵۵۷]

۱۴ - قالَ عليه السلام: بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْکَ باطِلاً کَثيرا.
فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه که را با چشم خود ببيني حقّ است؛ و آنچه را شنيدي يا آن که برايت نقل کنند چه بسا باطل باشد.
[تحف العقول ص۲۲۹]

۱۵ - قالَ عليه السلام: ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.
فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصيت و گناهي که موجب آتش جهنّم شود.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۱۳۸ ]

۱۶ - قالَ عليه السلام: إذا لَقي أحَدُکُمْ أخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.
فرمود: وقتي انسان برادر مؤمن - و دوست - خود را ملاقات نمود، بايد پيشاني و سجده گاه او را ببوسد.
[تحف العقول ص۲۳۶]

۱۷ - قالَ عليه السلام: إنَّ اللهَ لَمْ يَخْلُقْکُمْ عَبَثا، وَلَيْسَ بِتارِکِکُمْ سُدًي، کَتَبَ آجالَکُمْ، وَقَسَّمَ بَيْنَکُمْ مَعائِشَکُمْ، لِيَعْرِفَ کُلُّ ذي لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصيبَهُ.
فرمود: خداوند شما انسان ها را بيهوده و بدون غرض نيافريده و شما را آزاد، رها نکرده است.
لحظات آخر عمر هر يک معيّن و ثبت مي باشد، نيازمندي ها و روزي هرکس سهميّه بندي و تقسيم شده است تا آن که موقعيّت و منزلت شعور و درک اشخاص شناخته گردد.
[تحف العقول ص۲۳۲]

۱۸ - قالَ عليه السلام: مَنَ لَبِسَ ثَوْبَ الشُّهْرَةِ، کَساهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثَوْبا مِنَ النّارِ.
فرمود: هرکس لباس شهرت - و انگشت نما، از جهت رنگ، دوخت، مد و... - بپوشد، روز قيامت خداوند، او را لباس آتشين خواهد پوشاند.
[مستدرک الوسائل ج ۳ ص۲۴۵]

۱۹ - سُئِلَ عليه السلام: عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ يَريَ الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفا، وَما أمْسَکَهُ شَرَفا.
از حضرت پيرامون بخل سؤال شد؟ در جواب فرمود:
معناي آن چنين است که انسان آنچه را به ديگري کمک و انفاق کند فکر نمايد که از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره کرده و نگه داشته است خيال کند برايش باقي مي ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.
[اعیان شیعه ج۱ص۵۵۷]

۲۰ - قالَ عليه السلام: تَرْکُ الزِّنا، وَکَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَةٌ لِلْغِناء.
فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت کردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بي نيازي مي گردد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۲۱۲]

۲۱ - قالَ عليه السلام:السِّياسَةُ أنْ تَرْعي حُقُوقَ اللهِ، وَ حُقُوقَ الاْحْياءِ، وَ حُقُوقَ الاْمْواتِ .
فرمود: - مفهوم و معناي - سياست آن است که حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعايت کني.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۵۷]

۲۲ - قالَ عليه السلام: ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلي رُشْدِهِم .
فرمود: هيچ گروهي در کارهاي - اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... - با يکديگر مشورت نکرده اند مگر آن که به رشد فکري و عملي و... رسيده اند.
[تحف العقول ص۲۳۳]

۲۳ - قالَ عليه السلام: اَلْخَيْرُ الَذّي لا شَرَّ فيهِ: ألشُّکْرُ مَعَ النِّعْمَةِ، وَالصّبْرُ عَلَي النّازِلَةِ.
فرمود: آن خوبي که شرّ و آفتي در آن نباشد شکر در مقابل نعمت ها و صبر و شکيبائي در برابر سختي ها است.
[تحف العقول ص۲۳۴]

۲۴ - قالَ عليه السلام: يَابْنَ آدَمٍ، لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْکَ لِما بَيْنَ يَدَيْکَ .
فرمود: اي فرزند آدم از موقعي که به دنيا آمده اي در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۳۵]

۲۵ - قالَ عليه السلام: إنَّ مَنْ خَوَفَّکَ حَتّي تَبْلُغَ الاْ مْنَ، خَيْرٌ مِمَّنْ يُؤْمِنْکَ حَتّي تَلْتَقِي الْخَوْفَ .
فرمود: همانا کسي تو را - در برابر عيب ها و کم بودها - هشدار دهد تا آگاه و بيدار شوي، بهتر است از آن کسي که فقط تو را تعريف و تمجيد کند تا بر عيب هايت افزوده گردد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۲۴۲]

۲۶ - قالَ عليه السلام: القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إنْ قَرُبُ نَسَبُهُ .
فرمود: بهترين دوست نزديک به انسان آن کسي است که در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندي نزديک نداشته باشد.
و بيگانه ترين افراد کسي است که از محبّت و دلسوزي بعيد باشد گرچه از نزديک ترين خويشاوندان باشد.
[تحف العقول ص۲۳۴]

۲۷ - وَ سُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّةِ؟ فَقالَ عليه السلام: شُحُّ الرَّجُلِ عَلي دينِهِ، وَ إصْلاحُهُ مالَهُ، وَ قِيامُهُ بِالْحُقُوقِ .
از حضرت سلام الله عليه پيرامون مُروّت و جوانمردي سؤال شد، فرمود:
جوانمرد کسي است که در نگهداري دين و عمل به آن تلاش نمايد، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعايت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.
[تحف العقول ص۲۳۵]

۲۸ - قالَ عليه السلام: عَجِبْتُ لِمَنْ يُفَکِّرُ في مَأکُولِهِ کَيْفَ لا يُفَکِّرُ في مَعْقُولِهِ، فَيَجْنِبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَ يُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ.
فرمود: تعجّب مي کنم از کسي که در فکر خوراک و تغذيه جسم و بدن هست ولي درباره تغذيه معنوي روحي خود نمي انديشد، پس از غذاهاي فاسد شده و خراب دوري مي کند.
و عقل و قلب و روح خود را کاري ندارد - هر چه و هر مطلب و برنامه اي به هر شکل و نوعي باشد استفاده مي کند -.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۳۹]

۲۹ - قالَ عليه السلام: غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِي الْفَقْرَ، وَ بَعْدَهُ يُنْفِي الْهَمَّ.
فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستي را مي زدايد و بعد از آن ناراحتي ها و آفات را از بين مي برد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۴۳]

۳۰ - قالَ عليه السلام: حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ .
فرمود: کسي که عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است که نصف علم ها را فرا گرفته باشد.
[کلمه الامام حسن ج۷ص۱۲۹]

۳۱ - قالَ عليه السلام: إنّ الْحِلْمَ زينَةٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَالْعَجَلةَ سَفَهٌ .
فرمود: صبر و شکيبائي زينت شخص، وفاي به عهد علامت جوانمردي، و عجله و شتابزدگي (در کارها بدون انديشه) دليل بي خردي مي باشد.
[الامام حسن ج۷ص۱۹۸]

۳۲ - قالَ عليه السلام: مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.
فرمود: کسي که دوستان و برادرانش را سبک شمارد و نسبت به آن ها بي اعتناء باشد، مروّت و جوانمرديش فاسد گشته است.
[الامام حسن ج۷ص۲۰۹]

۳۳ - قالَ عليه السلام: إنّما يُجْزي الْعِبادُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلي قَدْرِ عُقُولِهِمْ.
فرمود: همانا در روز قيامت بندگان به مقدار عقل و درک و شعورشان مجازات مي شوند.
[الامام حسن ج۷ص۲۰۹]

۳۴ - قالَ عليه السلام:إنَّ النّاسَ عَبيدُ الْمالِ، وَالدّينُ لَعِبُ عَلي ألْسِنَتِهِمْ، يُحيطوُنَهُ مادَرَتْ بِهِ مَعايِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا لِلاْبْتِلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ .
فرمود: همانا مردم اسير و بنده دنيا و اموال آن هستند، و دين را وسيله رسيدن به أهداف خود قرار داده اند و به هر نوعي که زندگي آن ها تأمين شود حرکت مي کنند. بنابر اين هنگامي که در بوته آزمايش در آيند، دين داران اندک خواهند شد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۲۳۴]

۳۵ - قالَ عليه السلام: ألْمِزاحُ يَأْکُلُ الْهَيْبَةَ، وَقَدْ أکْثَرَ مِنَ الْهَيْبَةِ الصّامِت.
فرمود: مزاح و شوخي - هاي زياد و بيجا - شخصيّت و وقار انسان را از بين مي برد، و چه بسا افراد ساکت داراي شخصيّت و وقار عظيمي مي باشند.
[الامام حسن ج۷ص۱۳۹]

۳۶ - قالَ عليه السلام: أللُؤْمُ أنْ لا تَشْکُرَ النِّعْمَةَ.
فرمود: از علائم پستي شخص، شکر نکردن از ولي نعمت است.
[الامام حسن ج۷ص۱۳۹]

۳۷ - قالَ عليه السلام: لَقَضاءُ حاجَةِ أخٍ لي فِي اللهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِکافِ شَهْرٍ.
فرمود: هر آينه برآوردن حاجت و رفع مشکل برادرم، از يک ماه اعتکاف، در مسجد - و عبادت مستحبّي نزد من - بهتر و محبوب تر است.
[الامام حسن ج۷ص۱۳۹]

۳۸ - قالَ عليه السلام: إنَّ الدُّنْيا في حَلالِها حِسابٌ، وَفي حَرامِها عِقابٌ، وَفِي الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزَلَةِ الميتَةِ، خُذْ مِنْها ما يَکْفيکَ.
فرمود: چيزهاي دنيا اگر حلال باشد حساب و بررسي مي شود و اگر از حرام به دست آيد عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختي و ناراحتي خواهد داشت.
پس بايد دنيا (و موجوداتش) را همچون ميته و مرداري بشناسي که به مقدار نياز و اضطرار از آن استفاده کني.
[الامام حسن ج۷ص۳۶]

۳۹ - قالَ عليه السلام: وَاعْمَلْ لِدُنْياکَ کَأنَّکَ تَعيشُ أبَدا، وَاعمَلْ لاَِّخِرَتِکَ کَأنّکَ تَمُوتُ غدَا .
فرمود: در دنيا چنان برنامه ريزي کن - از نظر اقتصاد و صرفه جوئي و... - مثل آن که مي خواهي هميشه دوام داشته باشي، و نسبت به آخرت به نوعي حرکت و کار کن مثل اين که فردا خواهي مُرد.
[الامام حسن ج۷ص۳۷]

۴۰ - قالَ عليه السلام: أکْيَسُ الْکَيِّسِ التُّقي، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْکَريمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.
فرمود: زيرک ترين و هوشيارترين افراد، شخص باتقوا و پرهيزکار مي باشد؛ أحمق و نادان ترين افراد، کسي است که تبه کار و اهل معصيت باشد؛ گرامي ترين و باشخصيّت ترين افراد، آن کسي است که به نيازمندان پيش از اظهار نيازشان، کمک نمايد.
[احقاق الحق ج۱۱ ص ۳۰)
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها