به گزارش پایگاه 598 به نقل از کیهان، قرار است با دو تن از بانوان مجروح دیدار داشته باشیم. ابتدا به
عیادت مادر «محمدطاها اقدامی» میرویم. چشمهای مادر شهید 4 ساله حادثه
تروریستی اهواز همچنان خیس اما صبر و شکیبایی زینب گونهای در کردارش
نمودار است.
مادر این شهید خردسال میگوید: هنگام تیراندازی خودم را روی محمد طاها
انداخته بودم؛ او از من پرسید این صدای تیراندازیها واقعی است که من گفتم
نه! ترقه بازی و ساختگی است تا او نترسد.
خانم اقدامی ادامه میدهد: ولی ناگهان تیر به ما اصابت کرد، یک تیر به پای
من و تیر دیگری به پای محمدطاها.و در حالی که اشک صورتش را پوشانده ادامه
میدهد: فرزندم را به علیاصغر امام حسین(ع) سپردم.
گرم شنیدن صحبتهای مادر محمدطاها هستیم که حضور همسر شهید مدافع حرم
«حمیدرضا فاطمیاطهر» به همراه پسر خردسالش حال و هوای خانواده اقدامی را
متحول میکند، پدر محمدطاها فرزند شهید مدافع حرم که تقریبا همسن و سال
پسر شهیدش است را در آغوش میگیرد و در حالی که سیل اشک از دیدگانش روان
است میگوید: محمدطاها یک دست لباس دقیقا شبیه لباسهایی که «محمدحسین»
به تن دارد، داشت. بوسیدن و بوییدن و نگاههای پدرانه پدر به فرزند شهید
مدافع حرمگویی یک روضه مصور تمام و کمال است که هیچ یک از حاضرین را یارای
تحمل آن نیست که بغضش را فرو ببرد و اشکهایش را پنهان کند، شانهها به
لرزه درمیآید و دیدگان همه تر میشود...
همسر شهید فاطمیاطهر هم میگوید: امروز محمدحسین اجازه نداد من لباسهایش را انتخاب کنم و خودش این لباسها را برداشت و به تن کرد.
خواهر محمدطاها هم در گفتوگو با خبرنگار کیهان گفت: وقتی تیراندازی شروع
شد گفتند روی زمین دراز بکشید، محمدطاها که تیر خورد فکر کردیم فقط پایش
تیر خورده، با روسری من پایش را بستند تا جلوی خونریزی گرفته شود ولی یک
تیر هم بعد از اینکه از پای مادرم رد میشود به شکم او میخورد که باعث شد
خون زیادی از او برود.
«مبینا اقدامی» افسوس لحظاتی را میخورد که در کنار برادر بوده و قدرش
ندانسته و با بغضی در گلو میگوید: چه برنامههایی برایش داشتم، ای کاش
هنوز بود و آن چیزهایی را که قول داده بودم وقتی بزرگ شد به او بدهم الان
به او میدادم. از خدا میخوام همین بلا سر عاملان این حمله بیاید. بغض و
اشک مانع ادامه حرفهای مبینا میشود.
پدر محمدطاها نیز ضمن تقدیر از حضور باشکوه و پرشور مردم در تشییع شهدای
حادثه تروریستی اهواز تاکید میکند: محمدطاها امروز پسر همه مردم ایران
است و همانند علیاصغر امام حسین(ع) تیر خورد و بر دستان من با لبان تشنه
شهید شد. خواست خدا نبود که زنده بماند ولی تا لحظه آخر چشمانش باز بود و
با لبخند رفت.
وی گفت: تنها حسرت و دردم این است که من چرا همانند امام حسین(ع) بعد از فرزندم شهید نشدم و باید با این داغ بمانم.
اقدامی افزود: دشمنان اگر فکر میکنند مردم خوزستان چون مشکلات زیادی دارند
خسته میشوند و از نظام و رهبری دل میبرند تلویزیونهایتان روشن کنید و
چشم کورتان را باز کنید و ببینید مادران این سرزمین برای محمد طاهای ما که
مادرش بهخاطر جراحت در تشییع نبود چطور مادری کردند و چطورگریه
میکردند.
همسر شهید مدافع حرم حجتالاسلام محمد کیهانی نیز در این دیدار گفت: ما به
تاسی از ائمه به لطف خدا این راه را ادامه میدهیم و ذرهای شک به خود راه
نمیدهیم. با قاطعیت میخواهیم تا انتقام اشکهای این مادر گرفته شود زیرا
ما به حکم مسلمانی هیچ وقت مهاجم نبودهایم و همیشه مدافع بودهایم.
بانوان خادمیار آستان قدس رضوی و همسران شهدای مدافع حرم خوزستان در ادامه
به دیدار بانو «مریم بن طریف» دیگر مجروح حادثه تروریستی اهواز رفتند.
وی گفت: روز حادثه با دو دختر 8 و 13 سالهام برای تماشای رژه به کنار
جایگاه رفتیم هنوز ده دقیقه از آغاز مراسم نگذشته بود که با صدای شلیک
گلوله و فریاد نیروهای نظامی همه بر روی زمین خوابیدند.
خانم «بن طریف» میافزاید: دقایقی بعد در حال فرار به آن سوی خیابان بودیم
که با دختر 8 سالهام که در آغوشم بود به زمین افتادیم و تیر به پایم اصابت
کرد.
وی بیان داشت: با این حال دختر بزرگم «اسما» را نمیدیدم و از هم جدا شده
بودیم و به همین خاطر خیلی نگران و مشوش بودم نزدیک یک کیلومتر راه را با
پای تیرخورده رفتم و از شدت اضطراب متوجه درد و زخمم نشدم تا اینکه یکی از
خواهران انتظامات اطمینان داد که دخترم را به جای امنی برده است و او متوجه
جراحتم شد.
بانویی که در تصاویر خبرگزاریها از حادثه تروریستی اهواز در دو قاب دیده
شد، قاب اول در حالی که سراسیمه و افتان و خیزان به دنبال فرزندش است و قاب
دوم در حالی که خودش را بر روی پسرش انداخته است نیز در جمع حضور دارد.
بانو «صدیقه مصلینژاد» در تشریح وقایع ۳۱ شهریور و تصاویر منتشر شده گفت:
با پسر کوچکم که ۸ ساله است برای تماشای رژه رفتیم، ابتدای تیراندازی کنار
جایگاه روی زمین دراز کشیده بودیم که خانم اقدامی (مادر محمدطاها) پشت سر
من تیر خورد و خانم بن طریف هم کنارمان تیرخورد.
وی ادامه داد: بعد از مدتی گفتند به آن سوی اتوبان بروید، از جایمان
برخاستیم و به وسط اتوبان رسیدیم در میان درختچهها پناه گرفتیم که یک لحظه
گوشی تلفن همراهم زنگ خورد، همسرم ارتشی است و میخواست به ما خطر را
اطلاع بدهد و بگوید که از خانه بیرون نیاییم ولی وقتی متوجه شد ما در قلب
ماجراییم، شوکه شد.
بانو مصلینژاد گفت: در این هنگام حسام از ترس تیراندازی شروع به دویدن به
آن سوی اتوبان کرد و یک آقایی سریع بغلش کرد و به کنار دیوار برد و روی
زمین خواباندش تا اینکه من دوان دوان خودم را به او رساندم و خودم را روی
او انداختم که تیر نخورد که عکاسان وظیفهشناس این لحظات را ثبت کردند که
این روزها با دیدن آن تصاویر واقعا حال و هوایمان دگرگون میشود.