به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای تجزیهطلب در سراسر کشور با پشتوانه قدرتهای خارجی درصدد طراحی توطئه و ضربه زدن به نظام نوپای اسلامی برآمدند و غائلههای متعددی را در خوزستان، آذربایجان، کردستان، گنبد، سیستان و بلوچستان ساماندهی و عملیاتی کردند.
یکی از همین گروهها که در منطقه جنوب خوزستان به ویژه در شهرهای خرمشهر و آبادان فعالیت داشت گروه خلق عرب بود که با حمایت مستقیم رژیم بعث عراق و سوءاستفاده از موقعیت شیخ شبیر خاقانی توانستند توطئهها و جنایتهای متعددی در آن منطقه صورت دهند که درایت امام خمینی و همکاری مردم و نهادهای انقلابی موجب خنثی شدن نقشههای شیطانی آنها و برقراری آرامش و امنیت در منطقه شد.
در نخستین ماههای از پیروزی انقلاب اسلامی، با فعالیتهای گروهکهای معاند، استان خوزستان و بهخصوص شهر خرمشهر دستخوش آشوب و ناآرامی شد و از بهار سال ۱۳۵۸ تا آغاز جنگ تحمیلی انفجارهای پیایی در نقاط مختلف اهواز، آبادان و خرمشهر آرامش را از مردم شهر سلب کرد.
عامل اصلی این ناآرامیها چند گروهک فتنهگر بودند که بهدنبال تحقق اهداف تجزیهطلبانه خود بودند. مروری بر حوادث سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در خوزستان درک بهتری از اهداف و عملکرد این گروهک تروریستی تجزیهطلب به دست میدهد.
اهداف تشکیل گروهکهای تجزیهطلب در خوزستان
سرمنشأ شکلگیری بسیاری از گروهکهای فتنهگر قومی در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در خوزستان گروهکی به نام «جبهه التحریر» بود که در سال ۱۳۴۷ با تأثیرپذیری از مرامنامه حزب بعث عراق و حمایتهای مادی و معنوی این رژیم تشکیل شده و به آلت دست بعثیها در خوزستان مبدل شده بود.
حسین فردوست قائممقام ساواک تأسیس جبهه التحریر را یک طرح درازمدت میدانست تا اگر در شرایط فرضی محمدرضا پهلوی قادر به تأمین منافع غرب در خوزستان نبود، آمریکا و انگلیس راساً از طریق این گروهک با حمایت ناسیونالیستهای عرب، این استان را از ایران جدا کنند.[۱]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کشورهای غربی و سران رژیم عراق پیگیری مطامع قبلی خود در ایران را بهطور جدی در دستور کار قرار دادند و لذا مراکزی تحت عنوان دفاتر جبهه آزادیبخش خوزستان در بصره و العماره گشوده شد و عضوگیری برای این دفاتر آغاز شد.[۲]
در داخل کشور نیز وابستگان به«جبهه التحری» و گروه چپگرای دیگری به نام «الجبههالشعبیه لتحریر اهواز» تشکلّی به نام جبهه سیاسی را در اولین روزهای سال ۱۳۵۸ تأسیس کردند که بعد از مدت کوتاهی به «سازمان سیاسی خلق عرب» تغییر نام داد.[۳]
پشتیبانی مستقیم رژیم بعث از گروهکهای تجزیهطلب در خوزستان
علاوه
بر اینکه ایدئولوژی رژیم بعث آبشخور فکری گروهکهای تجزیهطلب خوزستان
بود، حمایتهای مادی و معنوی صدام از گروهک خلق عرب غیرقابل انکار است.
پشتیبانی مالی، تبلیغاتی، سیاسی و تسلیحاتی از مهمترین عناوین حمایتهای
رژیم بعث بود.
در همین زمینه محسن رضایی که مسئولیت اطلاعات سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت میگوید: «رژیم بعث عراق به
طرفداران به اصطلاح خلق عرب در خوزستان تسلیحات فراوان میداد. عراقیها در
خرمشهر مدرسهای برای فرزندان کارمندان کنسولگری عراق داشتند که این مدرسه
به یک آموزشگاه نظامی تبدیل شده بود و بعدها که کمیته انقلاب اسلامی
خرمشهر آنجا را گرفت، مشخص شد که دوازده افسر عراقی بطور رسمی در آنجا
آموزش نظامی میدهند و نیرو تربیت میکنند. با بررسی انفجارهای مکرر خطوط
انتقال نفت خوزستان به تحریکات سازمان امنیت عراق، رسیدیم و مشخص شد که در
پشت این حوادث رژیم بعثی عراق دست دارد.
در واقع صدام با محوریت استخبارات، در دو پایگاه فکه، عراق و بجلیه انبار بزرگی از انواع سلاح ایجاد کرده بود و به رؤسای عشایر عرب به هر میزان که درخواست میکردند بصورت پنهانی سلاح تحویل میدادند بگونهای که براساس گزارشهای برادر شمخانی در اهواز و برادر غلامعلی رشید در دزفول، نزدیک به ۱۰ هزار قبضه سلاح توزیع کردند که البته بسیاری از این سلاحها با همکاری شیوخ عرب طرفدار انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران تحویل داده شد.»[۴]
طرح خلق عرب برای جدایی خوزستان از ایران
اصلیترین هدف گروهک خلق عرب، جدایی خوزستان از ایران بود که در طرحی که از آن با عنوان «عربستان بزرگ» یاد میشد بتوانند این منطقه نفتخیز و سرشار از ثروت را تجزیه کنند. در این طرح حتی نام استانها، شهرها، استاندارها و فرماندارها هم مشخص شده بود و با حمایت مستقیم رژیم بعث به شدت پیگیری و عملیاتی میشد.
مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حسین علیاکبریان (اکبری) که حاکم شرع منطقه جنوب خوزستان (خرمشهر و آبادان) در ابتدای پیروزی انقلاب بود و نقش مهمی در خنثیسازی توطئههای خلق عرب داشت درباره نحوه فعالیت گروهکهای تجزیهطلب میگوید: «برنامه آنها این بود پسر بچههایی که عربزبان بودند و اصلاً فارسی نمیدانستند بین شانزده و هفده سال را انتخاب میکردند. به اینها میگفتند اینجا که کار نیست، درآمد هم نیست. میخواهید بروید کویت کار کنید؟ میگفتند که میخواهیم ولی پولی نداریم که برویم. میگفتند ما شما را میبریم.
اینها را سوار لنج میکردند به کویت میبردند. کویت هم آنها را میبرد به بصره و دورههای نظامی به آموزش میدادند. خوب که ورزیده میشدند اینها را میآوردند مقابل خرمشهر از یک نصف شب به بعد - فضا هم باز بود که خیلی مشکل نداشتند - میآمدند. بعد به هر کدامشان یک اسلحه کلاشنیکف، ۱۲۰ تا تیر و پنج هزار تومان پول میدادند میگفتند بروید از ناموستان دفاع کنید. سوار لنج میکردند این طرف آب پیاده میکردند. اینها میرفتند در روستاهای خودشان و آموزش میدادند و میچیدند و روستاها را تکهتکه میکردند. به این صورت میخواستند منطقه نفتخیز خوزستان را از ایران تجزیه کنند. در یک سحرگاهی در نزدیکی امیدیه ۱۵۰ تا از این جوانها را دستگیر کرده بودند که در حال رفتن برای سوار شدن به لنج بودند و همه را به مدرسهای در ماهشهر انتقال دادند.»[۵]
توطئه خلق عرب و گروههای چپ برای بستن پالایشگاه آبادان
یکی دیگر از توطئهها، مسئله بستن پالایشگاه نفت آبادان بود. این پالایشگاه روزانه ششصد هزار بشکه پالایش میکرد و نفت و بنزین کل کشور را تغذیه میکرد. در این زمینه مرحوم علیاکبریان میگوید: «آقای تندگویان یک روز آمد پیش من. ایشان عضو یا رئیس انجمن اسلامی پالایشگاه بود. گفت که حاجآقا برنامه این است که پالایشگاه را ببندند. این برنامه از طرف خلق عرب بود اما مجاهدین خلق (منافقین) و کمونیستها همه باهم یکی شده بودند.
من یک روز که تازه از دزفول برگشته بودم نزدیک ساعت ۲ بعدازظهر در منزلی که همان دادگاه خرمشهر بود وضو گرفته بودم نماز بخوانم آقای کیانی فرمانده سپاه آبادان آمد و گفت که حاج آقا وضع خطرناک است. گفتم چه شده؟ چون سال ۵۸ ما هر ساعت و هر روز در سراسر خوزستان مسئله داشتیم.
گفت که ۱۲۰۰ نفر آمدند پالایشگاه نفت آبادان را ببندند و الان هم تمام دفترها را پلمب کردند و بستند و درها را هم قفل کردند و همه کارمندها را هم بیرون کردند یا بیرون میکنند. گفتم چرا؟ گفت اینها میگویند ما دیپلم بیکار هستیم و دولت باید به ما کمک کند و الّا ما این پالایشگاه را میبندیم. گفتم که بگذارید من نمازم را بخوانم. گفت که نه حاج آقا خطرناک است، بیائید نمازتان را آنجا بخوانید. من عبایم را برداشتم با ایشان سوار شدم آمدم دم ژنرال حفیض که کنار رودخانه هم است پیاده شدم و وارد شدم. در چمنها عبایم را انداختم و نماز ظهر و عصر را خواندم. بعد رویم را برگرداندم به جمعیت نشستم و حالا تماشا میکنم. بعد فقط نگاه کردم که اینها چه کار میکنند، میروند و میآیند. همه طور آدم هم بود. هزار و دویست نفر ریخته بودند و منطقه را اشغال کرده بودند. نیم ساعت، سه ربعی گذاشت، آقای کیانی دم در بود. گفتم آقای کیانی بگویید آن در را ببندند و کسی بیرون نرود. اینها به من نگاه کردند. یواش یواش پاهایشان شل شد. رفت و آمدها هم خیلی ضعیفتر شد.
فرمانده سپاه گفت آقا اگر نیروی مسلح میخواهید بگویم بیایند. گفتم چقدر نیرو مسلح دارید؟ گفت چهل، پنجاه نفری داریم. گفتم حالا باشد اگر لازم شد من میگویم. یک نیم ساعت سه ربعی گذشت گفتم آقای کیانی راننده را بفرستید ده، پانزده تا عکاس بیاورد، تمام این آقایانی که در اینجا هستند عکسشان را بگیرید. فردا در دادگاه اگر اینها دیپلم بیکار بودند من با تمام وجود در اختیارشان هستم. حقشان هم هست، گرسنه هستند. بنابراین باید کمکشان کرد. من پول میدهم از دولت کمک میگیرم و بالاخره این مشکلشان را حل میکنم. ولی والله اگر کسی دیپلم بیکار نبود و آمده خودش را قاطی کرده ـ حالا دارم بلند هم میگویم ـ من در دادگاه پوست از سرش میکنم.
او هم راننده فرستاد که عکاس بیاورد و حالا نزدیک غروب آفتاب شده. من بلند شدم. آنها رنگهایشان زرد شد. ماندند که حالا حاج آقا میخواهد چه بکند؟ بلند شدم عبایم را برداشتم و گفتم که آقای کیانی من میروم تا خرمشهر اگر مسئلهای شد خبر بدهید. گفت چشم، رفتم. نماز مغرب و عشاء را خوانده بودم دیدم که آقای کیانی زنگ زد که حاج آقا همه رفتند. گفتم چرا رفتند؟ چه شد؟ گفت که گفتند ما همان حرف حاکم شرع را قبول داریم که از دولت برای ما پول بگیرد، در را باز کنید برویم. تمام این هزار و دویست نفر بلند شدند در را باز کردند و رفتند و واقعاً از موقعیت دادگاه فردا خیلی وحشت کردند.
این طرح بزرگ و خطرناکی بود که اگر پالایشگاه نفت آبادان بسته میشد تمام پمپ بنزینهای سراسر کشور میایستادند. بزرگترین خطری که خدا میداند نه یک گلولهای شلیک شد نه کسی را گرفتیم، اما همهاش عنایت خداوند بود.»[۶]
حمله گروهک تجزیه طلب به نظامیان و غیرنظامیان در ۹ خرداد ۵۸
در بهار سال ۱۳۵۸، به تدریج شدت برخوردها و تعارضات بین انقلابیون و ضدانقلاب در خوزستان بالا گرفت. در سحرگاه ۹ خرداد ۱۳۵۸، یک اتومبیل سواری با چند سرنشین در خیابانهای خرمشهر به حرکت در آمد و با شلیکهای پیاپی، آرامش شهر را بر هم زد. به دنبال این اقدام، عناصر خلقی وارد شهر شدند و شروع به سنگربندی کردند. آنها پمپ بنزین و خیابان فردوس خرمشهر را به آتش کشیدند، خیابان موسوی را بستند و دو یا سه انبار مخابرات را به آتش کشیدند. کمی بعد فرمانداری شهر مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و ساعت ۸ صبح عناصر تجزیهطلب با پاسداران درگیر شدند و به واسطه آتشسوزی، برق و تلفن قسمتهایی از شهر قطع شد.
ساعت ۱۰:۳۰ افراد خلق عرب از طریق کارون به پایگاه دریایی خرمشهر حمله کردند و هنگام ظهر، سه کشتی هزار تنی را به آتش کشیدند. بنا به گزارش مطبوعات و رسانهها، در این حمله تروریستی، ۲۱ نفر شهید و ۷۶ نفر زخمی شدند و به این ترتیب، این گروهک با به شهادت رساندن عدهای از مردم و پاسداران، جنایت دیگری را در کارنامه سیاه خود ثبت کردند.[۷]
یورش وحشیانه سازمان خلق عرب به مردم متحصن در مسجد
تیراندازیهای شبانه، تهدید به ترور، آتش زدن بازار و غارت آن تنها بخشی از اقدامات سازمان موسوم به خلق عرب در جهت ناامن کردن خوزستان در نخستین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی بود.
روزنامه جمهوری اسلامی، طی گزارشی در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۸، به روایت یکی دیگر از جنایتهای سازمان خلق عرب در خرمشهر پرداخت. براساس گزارش این روزنامه، با انتشار خبر شهادت دو تن از پاسداران گمرک بوسیله عناصر مرتجع، مردم با حضور حداکثری (۵۰ هزار نفره) در مراسم تشییع پیکر آنان، پاسخ دندانشکنی به تروریستها دادند.
بنا بر گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، مردم پس از بازگشت از مراسم تشییع پیکر دو پاسدار، در مسجد جامع شهر متحصن شده و خواستار مجازات عاملین ترور شدند. براساس این گزارش، دائما از میان جمعیت فریاد زده میشد: «یا دولت به حساب اینها برسد یا خودمان.»
در حالی که مردم در مسجد جامع حضور داشتند، ناگهان سازمان خلق عرب حمله به مردم را شروع کرد. روزنامه جمهوری اسلامی در این باره نوشت: «حدود ساعت ۴ و نیم صبح بود که صدای شلیک گلولههای پی در پی مردمی را که در مسجد بخواب رفته بودند وحشتزده بیدار کرد. پس از مدتی صدای گلولههایی از سوی شهربانی که مورد حمله سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان قرار گرفته بود وضع شهر را کاملا متشنج کرد. مجددا مسجد با کوکتل مولوتوف و مسلسل از سوی یک پیکان سفید رنگ مورد حمله قرار گرفت. قابل توجه است که در این لحظه ناگهان چندین نقطه حساس شهر مانند انبارها و پمب بنزینها و مغازههای بزرگ مورد آتشسوزی و حمله مهاجمان قرار گرفت... پس از مدتی مسجد محل تجمع مردمی قرار گرفت که سراسیمه تقاضای کمک میکردند...»[۸]
حمله به مردم و غیرنظامیان، ترورهای کور و جنایتهایی از این قبیل، یکی از شیوههای سازمان خلق عرب بود که ماهیت آن سازمان ضد مردمی را نشان میداد.
*جنایت گروهک خلق عرب در مسجد جامع خرمشهر
در ۲۴ تیرماه ۱۳۵۸حمله به مراسم سومین روز شهادت یکی از پاسداران به نام انوشیروان رضایی در مسجد جامع خرمشهر یکی دیگر از جنایتهای گروهک موسوم به خلق عرب بود که البته منجر به ختم غائله آنها در جنوب خوزستان شد. امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی که در آن دوران فرماندهی شهربانی خرمشهر را بر عهده داشت ماجرا را اینگونه روایت میکند: «یک شب شهید انوشیروان رضایی فرمانده نیروهای سپاهی اعزامی از خرمآباد از مسیر جاده آبادان به طرف پل در منطقه «کوت شیخ» نزدیکیهای زایشگاه با یک اتومبیل لندرور در حال حرکت بودند که مورد حمله و تیراندزای واقع میشوند و ایشان در بیمارستان نیروی دریایی به شهادت میرسند. این جرقهای بود که جریانات روحی را علیه ضدانقلاب تشدید کرد... بعد از شهادت انوشیروان رضایی مردم برای انجام مراسم سوم ایشان در مسجد جمع شدند. پس از آن راهپیمایی کرده و به مسجد جامع برگشتند تا در آنجا به سخنرانی و قرائت قطعنامه گوش کنند. در پایان جهت اقامه نماز آماده میشدند که اتفاق مشکوک دیگری رخ داد.»[۹] که این اتفاق، حمله گروهکهای تجزیه طلب به مردم و نمازگزاران در مسجد جامع خرمشهر بود.
براساس گزارش روزنامه جمهوری اسلامی در حمله گروهک خلق عرب به مسجد جامع خرمشهر «از نارنجک استفاده شد. عده زیادی مجروح شدند و مردم با شعار «اللهاکبر» به خیابان ریختند... تیراندازی هم شدیدا ادامه داشت و خون مردم بیگناه همه جا را سرخ کرده بود. از پشتبامها به مردم تیراندازی میشد.» در ادامه این گزارش آمده است: «بر اثر انفجار نارنجک، ۶ تن شهید و حدود ۶۰ نفر زخمی شده بودند که دیروز عصر هم یکی از مجروحین در بیمارستان بر اثر جراحات زیاد درگذشت که جمعا تعداد شهدای این حادثه به ۷ نفر رسید.»[۱۰]
پس از این حادثه، شدت عمل نهادهای انقلابی و مردمی برای مقابله با توطئههای آنها بیش از پیش شد و در اقداماتی هماهنگ نقشههای این گروههای تجزیهطلب و حامیان غربی و عربیاش نقش بر آب شد اما جنایتهای تروریستی این گروهک تجزیه طلب در حافظه تاریخی مردم خوزستان و ملت ایران ثبت و ضبط شد.
پینوشتها:
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1378، ص377
2. مهدی انصاری، محمد درودیان و هادی نخعی، خرمشهر در جنگ طولانی، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1387، ص36
3. احمدرضا شاه علی، احسان موحدیان، تاریخ تحولات سیاسی جمهوری اسلامی ایران ، جلد اول موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص 464
4. پژمان پورجباری، جنگ به روایت فرمانده ، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ص 27
5. مصاحبه با حجتالاسلام حسین علیاکبریان، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی،جلسه سوم
6. همان
7. جواد حقگو، آمریکا و تجزیهطلبی قومی در ایران ، موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 97
8. روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه 29 خرداد 1358، ص 7
9. بتول واعظ، خاطرات امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی ، موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 90
10.روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه 25 تیر 1358، ص 1 و 2
*پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی