اهداف رجز
اولین و بیشترین کاربرد رجز در میدان های نبرد، معرفی فرد سلحشور به
مبارز روبرو و نیز به سپاه دشمن است و معمولاً با ستایش از پهلوانی و قدرت
خود و تشبیه خود به شیر یا اژدها برای ترساندن طرف مقابل همراه بوده است.
برای مثال در این جا به دو نمونه اشاره می کنیم:
در جنگ خیبر، از جنگ های صدر اسلام که ابتدا قهرمانان دو سپاه با هم می
جنگیدند و سپس حمله عمومی آغاز می شد، مرحب خیبری پهلوان یهود این گونه خود
را معرّفی کرد:
قد علمت خیبر أنّی مرحب شاکـی السّلاح بطل مجرّب[51]
«(اهل) خیبر می دانند که من مرحبم، سلحشوری غرق در اسلحه و پهلوانی با تجربه...»
و امیر مؤمنان علی(ع) نیز در پاسخ او چنین سرود:
أنا الذی سمّتنی أمّی حیدره ضرغام آجام و لیث قسوره
عبل الذراعین غلیظ القصره کلیث غابات کریه المنظره[52]
«من آنم که مادرم مرا حیدر (شیر) نامیده است، شیر بیشه ها، شیر حمله ور.
با بازوان و گردنی ستبر، چون شیر نیزارها که دیدارش ناخوشایند است.»
مالک اشتر در جنگ صفین خود را چنین معرّفی می فرماید:
إنّی أنا الأشتر معروف الشَتر إنّی أنا الأفعی العراقیّ الذکر[53]
«اینک این منم، مالک اشتر، همان مالکی که به فروهشتگی پلک چشمش معروف است... اینک این منم، اژدهای مهیب عراق.»
بریر از اصحاب حضرت سیدالشهداء(ع) نیز چنین می سراید:
أنا بریرٌ و أبی خضیرٌ لیثٌ یروع ُ الاُسدَ عند الزّیر
یعرف ُ فینا الخیرَ أهل الخیر أضربُکم و لا أری مِن ضیر
کذاک َ فعل ُ الخیر من بُرَیر[54]
«من بُریرَم فرزند خضیر، شیری که شیران از غرش او می هراسند. نیکوکاران
نیکی ما را باور دارند. با شمشیرم شما را می زنم و زیانی در اینکار نمی
بینم. چنین است کار نیک بریر.»
دومین کاربرد رجز، بیان نسب و حسب سلحشور است که خود را با آن می ستاید و
به آن بر دشمن فخر می فروشد. برای مثال، مالک اشتر نخعی در یکی از روزهای
جنگ صفین چنین رجز خوانده است:
آلیت لا أرجع حتّی أضربا بسیفی المصقول ضرباً معجباً
أنا ابن خیر مذحج مرکبّا من خیرها نفساً و أمّاً و أباً[55]
«سوگند یاد کرده ام که باز نگردم تا به آبگون تیغ خون پالایم ضربه هایی شگفت بر دشمن فرود آورم.
من زاده نجیب ترین سروران قبیله مذحجم. خود از بهترینِ ایشانم، پدر و مادرم نیز».
حضرت سیدالشهداء(ع) نیز در روز عاشورا خود را چنین معرفی می فرماید:
أنا الحسینُ بن علیّ أحمی عیالاتِ أبی
آلیتُ أن لا أنْثَنی أمْضی علی دینِ النّبیّ[56]
«منم حسین بن علی. از خاندان پدرم حمایت می کنم. سوگند خورده ام که تسلیم نشوم و برای دین پیامبر(ص)جان دهم.»
سومین کاربرد رجز، عقیده یا هدفی است که فرد سلحشور به خاطر آن می جنگد.
برای مثال عمّار بن یاسر صحابی بزرگوار پیامبر(ص) در جنگ جمل با عمرو
یثربی از سلحشوران سپاه عایشه روبرو شد و این رجز را خواند:
لا تبرح العرصه یابن الیثربیّ حتّی أقاتلک علی دین علیّ
نحن و بیت اللَّه أولی بالنّبیّ[57]
«مگریز و صحنۀ آوردگاه را ترک مکن ای فرزند یثربی، بمان تا با تو به
خاطر دین علی(ع) بجنگم، به خانۀ خدا سوگند که ما از شما به پیامبر(ص) نزدیک
تر و سزاوارتریم.»
چهارمین کارکرد رجز در میدان های نبرد، بیان پلیدی ها و نادرستی عقیده
یا اعمال دشمن و افشاگری دربارۀ آن هاست تا آیندگان و کسانی که در آن نبرد
حضور نداشته اند، بتوانند حقیقت را در آینۀ شفاف این اشعار ببینند و قضاوت
کنند. برای مثال در جنگ صفین عمروعاص با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع)
روبرو شد و از ترس مرگ، عورت خود را برهنه کرد و با این ترفند شیطانی، از
چنگ امام معصوم -که در هیچ شرایطی به عورت کسی نمی نگرد- جان در بُرد، بقیه
بزرگان سپاه معاویه نیز بارها این روش رذیلانه را به کار گرفتند. مالک
اشتر در رجزی چنین می سراید:
أکلّ یومٍ رجلُ شیخٍ شاغره و عوره ٌ وسط العجاج ظاهره
تبرزها طعنه کفٍّ واتره عمروٌ و بسرٌ رمیا بالفاقره[58]
«آیا هر روز باید پای شیخی شامی بالا رود و در میان غبار، عورت برهنه ای آشکار شود؟
ضربۀ نیزه زننده ای انتقام گیرنده سبب می شود تا آن عورت آشکار شود؛
راستی که عمروعاص و بسر بن أرطاه به ننگ کمرشکنی گرفتار آمده اند.»
نمونه عاشورایی از این دو هدف در ادامه مقاله آمده است.
کسانی از اصحاب که در روز عاشورا رجز خوانده اند عبارتند از:
ابن عمیر کلبی، حرّ بن یزید ریاحی، بریر بن خضیر، نافع بن هلال جملی،
حبیب بن مظاهر، زهیر بن قین، عبداللَّه و عبدالرحمن پسران عزره غفاری، یزید
بن زیاد بن مهاصر (ابوالشّعثاءکندی)، عمرو ابن خالد صیداوی، خالد بن عمرو
بن خالد صیداوی، جون غلام ابوذر غفاری، بشیر بن عمرو حضرمی، عبدالرحمن بن
عبداللَّه بن الکدنیزنی، حجّاج بن مَسروق جُعفی، عُمیر بن عبداللَّه
مَذحِجی، سعد بن حَنظله تمیمی، یحیی بن سُلَیم مازنی، قُرّه بن أبی قرّه
غِفاری، مالک بن اَنس کاهلی، عمرو (عمر) بن مُطاع جعفی، انیس بن مَعْقِل
الاصبحی، عمرو بن جناده، مبارزه و شهادت جوانی سلحشور و رشادت مادرش، غلام
ترکی، مالک بن دودان، ابراهیم بن حُصَین اسدی.
و از بنی هاشم عبارتند از:
علی بن الحسین (حضرت علی اکبر(ع))، عبداللَّه بن مسلم بن عقیل، عَوْن بن
عبداللَّه بن جعفر طیّار، محمّد بن عبداللَّه بن جعفر طیّار، عبد الرحمن
بن عقیل بن ابی طالب، جعفر بن عقیل بن ابی طالب، قاسم بن الحسن، ابوبکر بن
الحسن، ابوبکر بن علی، عثمان بن علی، جعفر بن علی، عبداللَّه بن علی، عبّاس
بن علی بن ابی طالب(ع) و حضرت سیّدالشهداء حسین بن علی(ع).
همانطور که ملاحظه می شود، از 72 تن شهدای کربلا ، تعداد 41 نفر رجز
خوانده و جنگیده اند. این یعنی 9/56% از همه سپاه کوچک حضرت اباعبدالله(ع).
از این تعداد نیز 17 نفر یعنی 4/41% از کسانی که رجز خوانده اند، به
بیان حقانیت دین خود که همان دین امام حسین(ع) و پیامبر(ص) است می پردازند.
به راستی شگفت آور است آیا سید جوانان بهشت باید از حقانیت دین خود
بگوید؟ آنهم برای کسانی که نه ایرانی اند و نه رومی و نه حبشی! بلکه عربند و
به وسیله جدّ او از بت پرستی نجات یافته اند؟ قطعاً چنین کسانی شیعه او
نیستند، وگرنه نیاز نبود که خود را در روز عاشورا با تفصیل معرفی کند و
نیاز نبود که در وسط میدان نماز بخواند، بلکه می توانست نماز خود را در
خیمه بجا آورد و نیاز نبود که بفرماید: "ای شیعیان آل ابوسفیان اگر دین
ندارید، لااقل آزاده باشید..."
امام معصوم و اصحاب با وفایش، علاوه بر معرفی خود به دشمن و بیان شجاعت و
حسب و نسب خویش، دو هدف مهم دیگر- یعنی اظهار دین و باوری که برای آن می
جنگند و نیز بطلان عقیده دشمن و سخافت باورهای ایشان- را دستمایه رجزهای
خود ساخته اند. برای آن که آیندگان و امّت رسول خدا(ص) حقیقت را بدانند و
از ضلالت و گمراهی برهند.
نخستین نفر، نافع بن هلال جملی است که با تیرهایی که نام خود را بر آن ها
نوشته بود سپاه ابن سعد را هدف قرار داد و 12 نفر را هلاک کرد. وی چنین می
سرود:
أرمی بها معلمه أفواقها مسومه تجری بها اخفاقها
لیملانّ أرضها رشاقها والنفس لا ینفعها اشفاقها[59]
«تیرهایی که سوفارشان نشانه دار است، پرتاب می کنم و زمین را از آن ها
پر می کنم. ترس از مرگ برای آدمی نفعی ندارد و او را از مرگ باز نمی دارد.»
آن گاه به میدان آمد و این رجز را خواند:
أنا ابن هلال الجملی أنا عَلی دین علیّ
و دینه دین ُ النّبیّ[60]
«من پسر هلال جملی هستم و بر دین علی(ع) می باشم و دین علی(ع) همان دین پیامبر(ص) است.»
و نیز این رجز را می خواند:
أنا الغلام الیمنی الجملی دینی علی دین حسینٍ وعلیّ
إن أقتل الیوم فهذا أملی و ذاک رأیی و أُلاقی عملی[61]
«منم جوان یمنی جملی؛ دینم همان دین حسین و علی است. اگر امروز کشته شوم
این آرزوی من است و اعتقادم این است که با عمل خویش (شهادت) ملاقات خواهم
کرد.»
سپس عبدالرحمن بن عبداللَّه بن الکدن یزنی به میدان رفت و چنین سرود:
إنّی لمن ینکرنی إبنُ الکدَن إنّی علی دین حسینٍ و حسن[62]
«اگر کسی مرا نمی شناسد، من فرزند کدَنَم و بر دین حسین و حسن می باشم.»
به گزارش دیگری او چنین رجز خواند:
أنا ابن عبد اللَّهِ من آل یَزَن دینی علی دین حسینٍ و حسن
أضربکم ضربَ فتی من الیمن أرجو بذاک الفوز عند المؤتمن[63]
«من عبداللَّه از خاندان یَزَن و دینم همان دین حسین و حسن است.
بر شما ضربت وارد می کنم، ضربت جوانمرد یمنی و با این کار امید رستگاری در نزد خدای مؤتمن را دارم.»
چرا این دو بزرگوار، در آن عرصه هولناک، از دین خود می گویند و آن را
دین علی و حسن و حسین (یعنی دین اهل بیت پیامبر(ص)) معرفی می کنند؟ واضح
است که اگر در جامعه آن روز دو دین وجود نداشت، بیان چنین مطلبی بی مورد
بود و با واکنش منفی شخص امام حسین(ع) مواجه می شد. در احوالات جناب زهیر
هم نقل شده که ابتدا گرایش عثمانی داشته و پس از برخورد با حضرت
اباعبدالله(ع) متحول شده و به آن حضرت پیوسته است. پیروان خلفا اکثریت
جامعه را تشکیل می دادند و بی بصیرت بودند و حکومت جائر و کینه توز اموی که
کمر به محو خاندان پیامبر(ص) بسته و انتقام کشته های بدر را می طلبید در
تبلیغات مسموم خود، امام علی و فرزندانش را بی دین معرفی می کرد. این سخن
اصحاب امام(ع) بیانگر این است که دین سپاه ابن زیاد، دین اهل بیت: نیست
بلکه برخلاف رضای الهی است.
اگر دین اهل بیت: همان دین رسول خداست پس باید قاتلان حضرت اباعبدالله
بی دین و کافر باشند نه مسلمان. به یاد بیاوریم نامه حضرت سیدالشهداء(ع) به
معاویه را که در آن می فرماید: ".... آیا تو قاتل عمرو بن حمق خزاعی
نیستی؟ او که از اصحاب پیامبر(ص) بود و عبادت او را رنجور کرده و چهره او
را تغییر داده و جسم او را نحیف کرده بود... تو سنت پیامبر(ص) را ترک کرده و
با فرمان او عمداً مخالفت کردی و بدون هدایت الهی به دنبال هوای نفس خود
رفتی. بعد از آن زیاد را به بصره و کوفه مسلط کردی؛ در حالی که او دست های
مسلمانان را قطع کرده، چشمان آنها را نابینا نموده و آنها را به شاخه
های نخل آویزان می ساخت. آیا تو قاتل آن دو فرد حضرمی نیستی؟ کسانی که زیاد
به تو نوشت آنها بر دین علی(ع) هستند و تو به او نوشتی که هر کس را بر دین
و رأی علی(ع) است، بکش. او نیز به دستور تو آنها را کشته و مُثله کرد. آیا
جز این است که دین علی(ع) همان دین محمد(ص) است؟ .... خداوند تو را به
خاطر گمان بد به مردم و اینکه آنها را گرفته و با شبهه و تهمت به قتل
رسانده و مردم را وادار به بیعت برای فرزند سفیه شرابخوار و سگ باز خود می
کنی، فراموش نمی کند....[64]
روشن است که کسانی که با خداوند یا پیامبر(ص) یا اهل بیت: دشمنی کنند،
ناصبی اند و کافرند، حتی اگر نماز بخوانند یا روزه بگیرند. در اینجا چند
روایت از معصومین: را در باره نواصب می آوریم:
کاربرد لغوی نصب، به معنی ابراز دشمنی و جنگ، در متون قرون اولیه دیده
می شود؛[65] اما با فرض صحت انتساب، می توان احادیث منقول از پیامبر
اکرم(ص) را که شامل واژۀ نصب است، از اولین موارد کاربرد این مفهوم
دانست.[66] از جملۀ آن ها، روایتی است که شیخ صدوق از انس بن مالک از رسول
خدا(ص) نقل می کند که: «مَن ناصَب عَلِیَّاً حَارَبَ الله ... »؛[67] و نیز
حدیث مشابه دیگری که ابن مغازلی شافعی در مناقب الامام علی بن ابی طالب از
قول رسول اکرم(ص) آورده است: «مَن ناصب عَلِیاً الخلافه بعدی فهو کافر و
قد حارب اللهَ و رسولَه... »[68] و روایتی دیگر از پیامبر(ص): «صنفان من
أمتی لا نصیب لهما فی الاسلام: الناصب لاهل بیتی حربا، وغالٍ فی الدین
مارقٌ منه.»[69]
پیامبر اکرم(ص) در یکی از خطبه های خود، ضمن بیان برتری علی(ع)، به بحث
دشمنی و مخالفت با آن حضرت نیز اشاره کرده و تأکید نمود که خداوند فرموده:
هر که با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده و هرکه از او پیروی کند مرا
پیروی کرده و جنگ افروز بر او با من جنگ کرده (= من ناصبه ناصبنی) و مخالف
او با من مخالفت نموده است...[70]
آن حضرت در جای دیگر و خطاب به علی(ع)، ضمن اشاره به اینکه خداوند،
شفاعت اهل توحید را به رسولش سپرده است، تأکید می کند که این شفاعت به
کسانی که نسبت به علی و فرزندانش ابراز دشمنی کنند (= ناصبک و ناصب ولدک)،
نمی رسد.[71]
در روایات، نصب دربارۀ دشمنان حسین بن علی8 نیز آمده است. برای نمونه، در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده که خداوند فرموده است:
هر کس او [حسین(ع)] را بکشد، و با او به نصب، خصومت و نزاع برخیزد (=
من قتله وناصبه وناواه ونازعه)، لعن، خشم، عذاب، محنت و عقوبت الهی برای او
خواهد بود.[72]؛[73]
سپس حبیب بن مظاهر به میدان آمد و این رجز را خواند:
أنا حبیب ٌ و أبی مظاهر فارسُ هیجاء و حرب تُسعَر
أنتم أعدّ ُعدّه و أکثر و نحنُ أوفی منکمُ و أصبَر
ونحن أعلی حجّه وأظهر حقاً و أتقی منکم و أعذر[74]
«من حبیبم و پدرم مظاهر است؛ سوارکار میدان جنگ های شعله ورم. ابزار و
ادوات جنگی و شمار نیروهای شما از ما افزون تر است ولی ما با وفاتر و
شکیباتریم. ما حجّتی برتر و حقانیّتی روشن تر داریم. ما از شما پرهیزکارتر و
دارای عذری برتریم.»
عمرو بن جناده به میدان جهاد گام نهاد و چنین سرود:
اَضِقِ الْخَناقَ مِنِ ابْنِ هِنْد وَارْمِه فی عُقرِهِ بِفوارِسِ الاَنْصارِ
وَ مُهاجِرینَ مُخَضِّبِینَ رِماحَهُم تَحْتَ الْعِجاجَه مِنْ دَمِ الکُفّارِ
خَضَبَتْ عَلی عَهْدِ النَّبِیِّ مُحَمَّد فَالْیَوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دَمِ الْفُجّارِ
وَ الْیَومَ تُخْضَبُ مِن دَمٍ لمَعاشر رَفَضُوا الْقُرآنَ لنُصْره الاَشْرارِ
طَلِبُوا بِثَأرِهِمُ بِبَدْرٍ وَ انْتَشَوا بِالْمُرهَفاتِ وَ بِالْقِنَا الْخَطّارِ
وَ اللَّه رَبّی لا أزالُ مُضارِبا لِلْفاسِقینَ بِمُرْهَفٍ بَتَّارِ
هَذا عَلَیَّ الْیَوْمِ حَقٌّ واجِبٌ فی کُلّ یَوْمِ تَعانُقٍ وَ حِوارِ[75]
«گریبان فرزند هند را بفشار و در عمق سرزمینش با سواران انصار بر او بتاز؛
و نیز با مهاجرانی که نیزه هایشان را در گرد و غبار جنگ از خون کافران رنگین کنند بر او بتاز؛
آن نیزه ها در عهد پیامبر رنگین شدند و امروز نیز از خون فاجران رنگین می گردد.
(بنی امیّه) خون هایی را که از ایشان در جنگ بدر ریخته شده می طلبند و با شمشیرهای آخته و نیزه های بلند برگشته اند.
سوگند به پروردگارم، همواره با شمشیر برّان با این فاسقان می جنگم.
امروز این گونه کارزار کردن یک فرضیه است بر من، در هر روز درگیری و مقابله.»
مالک بن اَنس کاهلی در میدان جهاد چنین سرود:
قَد عَلِمَت کاهِلُها ودُودانِ وَالخندِفُیونَ وَقَیسِ عیلانِ
بأنَّ قَومِی قُصَّمُ للأقرانِ یا قَومَ کُونوا کَاُسُودِ الخفّانِ
آلُ علیَّ شیعه للرَّحمن وآلُ حَربٍ شیعَه للشّیطان[76]
«بنی کاهل و بنی دودان و قرشیان و بنی قیس عیلان می دانند، قبیلۀ من
درهم شکنندۀ دلیران دشمن اند؛ ای طایفه من، چون شیران بیشه باشید.
خاندان علی(ع) پیروان خدای رحمان، و خاندان حرب (ابوسفیان) پیروان شیطان اند.»
سپس عبداللَّه و عبدالرحمن پسران عزره غفاری به میدان آمدند و یکی از آن دو چنین سرود:
قد علمت حقاً بنو غفار و خندفٌ بعد بنی نزار
لنضربنّ معشر الفجّار بکلّ عضب صارم بتّار
یا قوم ذودوا عن بنی الأحرار بالمشرفیّ و القنا الخطّار[77]
«قبایل بنی غفار و بنی خندف و بنی نزار به خوبی آگاهند که ما گروه
بدکاران را با شمشیرهای برّان می زنیم. ای مردم از خاندان آزادگان با
شمشیرهای مشرفی و نیزه های تیز دفاع کنید.»
ابراهیم بن حُصَین اسدی چنین رجز خواند:
أضْرِبُ مِنْکم مَفصَلاً وَ ساقا لِیُهرقَ الْیَومَ دَمی إهْراقا
وَ یَرزُق الْمَوتَ أبواِسحاقا أعْنی بَنی الفاجره الْفُسَّاقا[78]
«من [با شمشیر]، مَفصل و ساق شما را می زنم تا امروز خون من ریخته شود و
مرگ، روزی ابواسحاق گردد. من قصد فاجرزادگان فاسق کرده ام.»
آنگاه جون غلام ابوذر غفاری به میدان رفت و چنین سرود:
کیف تری الفجّار ضرب الأسود بالسیف صلتاً عن بنی محمّد
أذبّ عنهم باللسان و الید أرجو به الجنّه یوم المورد[79]
«بدکاران چگونه می بینند ضربت این سیاه را با شمشیری که در راه دفاع از فرزندان محمّد(ص) کشیده شده است؟
من با دست و زبان از ایشان حمایت می کنم و با این کار امید بهشت در روز ورود به صحنۀ محشر را دارم.»
قُرّه بن أبی قرّه غِفاری به میدان شتافت و چنین رجز خواند:
قد عَلِمت حَقَّاً بَنوُ غِفارِ و خِندِفٌ بَعدَ بَنی نَزارِ
بِأنَّنی اللَّیث الهِزَبر الضاری لأضرِبَنَّ مَعشَر الفُجَّارِ
بِحَدَّ ِعَضبٍ ذَکَرٍ بَتَّارِ یَشِعُّ لی فی ظُلمَه الغُبارِ
دُونَ الهُداه ِ السَّادَه ِ الاَبرارِ رَهطِ النّبیّ اَحمد المُختارِ[80]
«قبیله غفار و خندف و نزار آگاهند که من شیر درنده ای هستم که بدکاران پلید را،
با تیزی شمشیر فولادین و بُرّان، چنان ضربه می زنم که برق آن در تاریکی غبار می درخشد.
و با این ضربت، از هدایت گران بزرگ وار و نیکوکار که خویشان پیامبر خدا، احمد مختار هستند دفاع می کنم.»
سپس حضرت علی اکبر(ع) به میدان جهاد پای نهاد و چنین سرود:
أنا علیّ بن الحسین بن علیّ نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ اَوْلی بالنبیّ
وَاللَّهِ لا یَحْکمُ فینا ابْنُ الدَّعی اَطْعَنُکم بالرُّمْحِ حتّی یَنثنَی
أضْرِبُکم بالسَّیْفِ حتّی یَلتوی ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیّ عَلَویّ[81]
«منم علی، فرزند حسین بن علی، به خدای کعبه سوگند، ما به [جانشینی]
پیامبر اولی هستیم. به خدا سوگند، حرام زاده [ابن زیاد] بر ما حکومت نخواهد
کرد. شما را با نیزه آن قدر می زنم تا خم گردد، و با شمشیر چنان ضربت می
زنم که شمشیر در هم پیچد ضربت زدن جوانی هاشمی علوی.»
الحَرْبُ قَد بَانَتْ لَها الحَقائِق وَظَهَرتْ مِن بَعدها مُصادِق
واللَّهِ رَبِّ الْعَرشِ لا نُفَارق
جُمُوعَکُم اَوْ تُغْمَدَ البَوارِق[82]
«حقیقت های جنگ آشکار گشت و آن گاه مردان جنگاور راستین هویدا شدند.
به خدای آفریدگار عرش و سوگند، دست از شما بر نمی داریم [تا جنگ پایان یافته] شمشیرها غلاف شود.»
رجز عبداللَّه بن مسلم بن عقیل
الیَومْ ألْقی مُسلماً و هو أبی
وَفتیه بادوا عَلی دِین النبیّ
لَیْسوُا کقَوْمٍ عُرِفُوا بالْکذِبِ لکن خِیارٌ وَ کرامُ النَّسَب[83]
«امروز با پدرم مسلم و با دیگر جوانانی که در راه دین پیامبر، جان باختند، ملاقات می کنم.
آنها مانند مردمی که به دروغ گویی مشهورند، نیستند؛ بلکه نیکان و صاحب نسب های گرامی اند.»
رجز محمّد بن عبداللَّه بن جعفر
نَشکوا اِلَی اللَّهِ مِنَ العُدْوانِ
فِعالَ قَومٍ فِی الرَّدی عمْیانِ
قَدْ تَرَکوُا مَعالِمَ القُـرآنِ
ومحکم التنزیل
والتبیان
و أظْهَروا الْکفرَ مَعَ الطُّغْیانِ[84]
«از ستمگری و کردار دشمنانی که با کوری به فرومایگی افتاده اند، به خداوند شکایت می کنیم.
اینان نشانه های قرآن را رها کرده، و کفر و سرکشی را آشکار ساخته اند.»
رجز جعفر بن عقیل بن ابی طالب
أنا الغلامُ الأبْطحی الطالبی مِنْ مَعْشَرٍ فی هاشم و غالب
فَنحنُ حقّاً سادَه الذَّوائِبِ فینا حسینٌ أطْیَبُ الأطائِبِ[85]
«منم جوان ابطحی از آل ابی طالب، از تیره ای از بنی هاشم و غالب.
ما به حق، سروران پیش گامانیم و حسین(ع) پاک ترین پاکان در میان ماست.»
رجز قاسم بن الحسن
اِنْ تُنکرونی فَأنـَا فَرْع الحَسن سِبْط النّبیّ المصطفی و الْمُؤتَمَن
هذا حسینٌ کالأسیر المُرْتَهِن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقَوا صَوْبَ الْمُزُن[86]
«اگر مرا نمی شناسید، من فرزند حسنم؛ آن نوۀ پیامبر برگزیده و امین.
این حسین است که مانند اسیر گروگان میان مردمی است که هرگز مبادا از آب گوارا سیراب شوند.»
إنّی أنا القاسُم مِنْ نسْلِ علیّ نحن و بَیْتُ اللَّهِ اَوْلی بالنّبیّ
مِنْ شمر ذی الجوشن او ابن الدّعیّ[87]
«من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرام زاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم.»
رجز قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس بن علی(ع)
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقا
حتّی اُوارَی فی الْمَصالیتِ لَقا
نفْسی لنفْس المُصطفی الطُّهْرِ وِقا إنّی أنا العبّاسُ اَغْدُو بِالسِّـقا
ولا اَخاف الشرَّ یومَ المُلْتَقی[88]
«آن گاه که پرندۀ مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آن که در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم.
جان من فدای [حسین] برگزیدۀ پاک باد. منم عبّاس و هر بامداد کارم سقایی است. آن روز که با شر رو به رو گردم، از آن نمی هراسم.»
واللَّهِ إن قَطَعْتُمُوا یَمِینی إنّی اُحامِی اَبَداً عَن دینی
وَ عَن امامٍ صادق الیقین نَجْل النَّبیّ الطّاهِرِ الأمین[89]
«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از
امام راست گوی دارای یقین که نوۀ پیامبر پاک و امین است دفاع می کنم.»
یا نفس لا تخشی من الکفّار وَ اَبْشِری برحمه الجبّار
مع النبیّ السیّد المختار قَد قَطعوا بِبَغْیِهم یَساری
فَاَصْلِهِم یا ربّ حَرَّ النّار[90]
«ای نفس از کفّار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیدۀ خدا، تو را به
رحمت خدای جبّار مژده باد. آنان با ستم کاری، دست چپ مرا قطع کردند،
پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن.»
رجز حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در میدان نبرد
الموت خیر من رکوب العار والعار أولی من دخول النار[91]
«مرگ بهتر از ننگ است و ننگ بهتر از ورود به دوزخ است.»
أنا الحسینُ بن علیّ أحمی عیالاتِ أبی
آلیتُ أن لا أنْثَنی أمْضی علی دینِ النّبیّ[92]
«منم حسین بن علی. از خاندان پدرم حمایت می کنم. سوگند خورده ام که تسلیم نشوم و برای دین پیامبر(ص)جان دهم.»
اَنَا ابْنُ عَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ آل هاشِمِ کفانِی بِهذا مَفْخَراً حِینَ اَفْخَرُ
وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ اَکرَمُ مَنْ وَ نَحنُ سِراجُ اللَّهِ فِی الْخَلْقِ نَزْهَرُ
وَ فاطِمُ اُمّی مِنْ سُلالَه أحَمدِ وَعَمِّی یُدْعی ذا الْجَناحَیْنِ جَعْفَرُ
وَ فِینا کِتابُ اللَّهِ اُنزِلَ صادِقاً وَ فیِنا الْهُدی وَ الْوَحیُ بِالْخَیْرِ
وَ نَحنُ أمانُ الأرْضِ لِلنّاسِ نَصُولُ بِهذا فِی الاَنامِ وَ نَفْخَرُ
وَ نَحْنُ وُلاه الْحَوْضِ نَسْقِی بِکـأسِ رَسُولِ اللَّهِ ما لَیْسَ یُنکر
وَ شیِعَتُنا فِی النّاسِ أکرَمُ شیعَه وَ مُبْغِضُنا یَومَ الْقیِامَه یَخْسَرُ[93]
«منم فرزند علی، آن مرد والا از خاندان هاشم؛ هرگاه فخر کنم، همین افتخار مرا بس است.
جدّم رسول خدا، بهترین انسان از گذشتگان است و ما چراغ فروزان خدا میان مردم هستیم.
مادرم فاطمه است از دودمان احمد، و عمویم که صاحب دو بال (در بهشت) است، جعفر خوانده می شود.
در خاندان ما، کتاب خدا به راستی نازل شده است و از هدایت و وحی به نیکی یاد می شود.
ما مایۀ امنیّت زمین برای تمام مردم هستیم. [به دشمن] حمله می کنیم و به این امر در میان مردم افتخار می کنیم.
ما اختیار داران حوض کوثر هستیم که دوستداران مان را با جام رسول خدا سیراب می کنیم و این امر قابل انکار نیست.
پیروان ما میان مردم، بهترین پیروان هستند و دشمنانمان روز قیامت زیان می کنند.»
تَعَدَّیْتُمُ یَا شَرَّ قَوْمٍ بِفِعْلِکم وَ خالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ
أما کان خَیْرُ الرُّسلِ وَصَّاکُم بِنا أما نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِیِّ الْمُسَدَّدِ
أما کانَت الزَّهراءُ اُمِّیّ دُونَکم أما کانَ مِنْ خَیْرِ الْبَریَّه اَحْمَدِ
لُعِنْتُم وَ أخْزَیْتُم بِما قَدْ جَنَیْتُمُ فَسوْفَ تُلاقوُا حَرَّ نارٍ تَوَقَّدِ[94]
«ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا،
محمّد(ص) مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران دربارۀ ما به شما سفارش نکرد؟
آیا ما از نسل پیامبر تأیید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آن که زهرا
سلام الله علیهما مادر من است نه شما؟ آیا [پیامبر خدا] احمد، بهترین
مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت و خواری شدید، و حرارت
آتش افروخته را خواهید چشید.»
پی نوشت:
[51]. تاریخ الطبری: ج 2 ص 301، مقاتل الطالبیین (ابو الفرج الاصفهانی): ص 14.
[52]. خزانه الادب (البغدادی): 6: 64، بحار الأنوار: ج 21 ص 18.
[53]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 3 ص 65، وقعه صفین (ابن مزاحم المنقری): ص 396.
[54]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 102، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 250.
[55]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 3 ص 15، وقعه صفین (ابن مزاحم المنقری): ص 174.
[56]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 258، بحار الأنوار: ج 45 ص 49.
[57]. الجمل (المفید): 185، مناقب آل أبی طالب: ج 2 ص 342.
[58]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 3 ص 106، وقعه صفین (ابن مزاحم المنقری): ص 461.
[59]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 109، بحار الأنوار: ج 45 ص 27.
[60]. بحار الأنوار: ج 45 ص 19. وانظر: الإرشاد (المفید): ج 2 ص 103.
[61]. بحار الأنوار: ج 45 ص 27، العوالم، الإمام الحسین(ع) (البحرانی): ص 271.
[62]. أنساب الأشراف (البلاذری): ج 3 ص 196.
[63]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 106، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 251.
1. الإحتجاج ، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، کوشش محمد باقر موسوی، ج 2 ص 20. تاریخ امامان شیعه، حمید احمدی، ص 141.
.[65] مانند ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، 1/275؛ طبری، محمد بن جریر،
تاریخ الامم و الملوک، 2/336، 5/99، 6/425، 7/461 و 509، 8/406، 447 و 481.
.[66] در این نمونه ها، نصب (دشمنی و یا جنگ)، نسبت به علی(ع) و اهل بیت:
مطرح شده است. در این احادیث به صراحت لفظ نصب آمده است؛ ولی در شمار
زیادی از احادیث منقول از پیامبر(ص) _ بدون ذکر لفظ نصب _ به مضمون نصب که
همان دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) است نیز، اشاره شده است.
.[67] صدوق، محمد بن علی، امالی، 771.
.[68] ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب(ع)، 93، ح 68.
.[69] صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، 3/408.
[70]. مفید، محمد بن محمد، امالی، 77 و 346؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، 118.
[71]. همان، 455.
[72]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 148.
[73]. برای اطلاع بیشتر از معانی لغوی و اصطلاحی نصب و کاربردهای فقهی آن
رک : معنا شناسی ناصبی گری با تأکید بر متون امامیه تا قرن هفتم - مهدی
مجتهدی - فصل نامه امامت شماره 13و14 / سال چهارم / بهار و تابستان 93.
[74]. مقتل أبو مخنف: ص 145، تاریخ الطبری: ج 4 ص 335.
[75]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 110.
[76]. قیاسا با مراجعه به منبع زیر تصحیح شده تا وزن شعر و مفهوم آن درست شود:
مثیرالأحزان (ابن نما الحلی): 47، المطبعهالحیدریه - النجف الأشرف.
[77]. مقتل أبو مخنف: ص 151، تاریخ الطبری: ج 4 ص 337.
[78]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 253.
[79]. أنساب الأشراف (البلاذری): ج 3 ص 196، بحار الأنوار: ج 45 ص 23.
[80]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 106.
[81]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 114، مقاتل الطالبیین (أبی الفرج الأصفهانی): ص 76.
[82]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 115، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 257.
[83]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 111، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 254.
[84]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 111، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 254.
[85]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 111، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 254.
[86]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 112، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 255.
[87]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 255.
[88]. مقتل أبو مخنف: ص 179، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 256.
[89]. مقتل أبو مخنف: ص 179، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 256.
[90]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 256، بحار الأنوار: ج 45 ص 40.
[91]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 258، اللهوف: (ابن طاووس): ص 70.
[92]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 258، بحار الأنوار: ج 45 ص 49.
[93]. الفتوح (ابن اعثم الکوفی): ج 5 ص 116، الاحتجاج (الطبرسی): ج 2 ص 26، مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 234.
[94]. مناقب آل أبی طالب: ج 3 ص 256، بحار الأنوار: ج 45 ص 41.
مراجع
منابع
القرآن الکریم.
1. أحادیث أم المؤمنین عائشه، السیّد مرتضى العسکری، المتوفّى: معاصر، الطبعه الخامسه، 1414، نشر: التوحید للنشر.
2. الاحتجاج، الشیخ أحمد بن علیّ الطبرسی، المتوفّى: 548 (ه.ق)، تحقیق،
تعلیق وملاحظات: السیّد محمّد باقر الخرسان، نشر: دار النعمان للطباعه
والنشر، النجف الأشرف، 1386 (ه.ق).
3. الأخبار الطوال، ابن قتیبه الدینوری، المتوفّى: 276 (ه.ق)، تحقیق: عبد
المنعم عامر، الطبعه الأولى، 1960، نشر: دار إحیاء الکتب العربی.
4. الاختصاص، الشیخ المفید، المتوفّى: 413 (ه.ق)، تحقیق: علی أکبر
الغفّاری، السیّد محمود الزرندی، نشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع،
بیروت، 1414 (ه.ق)، الطبعه الثانیه.
5. اختیار معرفه الرجال، الشیخ الطوسی، المتوفّى: 460 (ه.ق)، تحقیق: السیّد
مهدی الرجائی، نشر: مؤسّسه آل البیت: لإحیاء التراث، قم، 1404 (ه.ق).
6. الأربعون، محمّد طاهر القمّی الشیرازی، المتوفّى: 1098 (ه.ق)، تحقیق:
السیّد مهدی الرجائی، نشر: المحقّق، 1418 (ه.ق)، الطبعه الأولى.
7. الإرشاد، الشیخ المفید، المتوفّى: 413 (ه.ق)، تحقیق: مؤسّسه آل البیت: لتحقیق التراث، بیروت، 1414 (ه.ق)، الطبعه الثانیه.
8. الأغانی، أبی الفرج الأصفهانی، المتوفّى: 356 (ه.ق)، نشر: دار إحیاء التراث العربی.
9. الأمالی، الشیخ الصدوق، المتوفّى: 381 (ه.ق)، تحقیق: قسم الدراسات
الإسلامیّه، مؤسسه البعثه، قم، نشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه،
1417، الطبعه الأولى.
10. الأمالی، الشیخ المفید، المتوفّى: 413 (ه.ق)، تحقیق: حسین الأستاد ولی،
علی أکبر الغفّاری، نشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت، 1414
(ه.ق)، الطبعه الثانیه.
11.أنساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر (البلاذری)، المتوفّى: 279 (ه.ق)،
تحقیق: الدکتور محمّد حمید اللَّه، نشر: معهد المخطوطات بجامعه الدول
العربیه بالاشتراک مع دار المعارف بمصر.
12. بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمّه الأطهار:، العلاّمه المجلسی،
المتوفّى: 1111 (ه.ق)، الطبعه الثانیه المصححه، نشر: مؤسسه الوفاء، بیروت،
1403 (ه.ق).
13. البدایه والنهایه، ابن کثیر، المتوفّى: 774 (ه.ق)، تحقیق: علی شیری،
الطبعه الأولى، 1408، نشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – لبنان.
14. تاریخ الطبری، محمّد بن جریر الطبری، المتوفّى: 310 (ه.ق)، تحقیق: نخبه
من العلماء الأجلاء، الطبعه الرابعه، 1403، نشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات -
بیروت - لبنان.
15.تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، المتوفّى: 284 (ه.ق)، نشر: دار صادر - بیروت – لبنان.
16.تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، المتوفّى: 571 (ه.ق)، تحقیق: علیّ شیری،
نشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، 1415.
17.تذکره الحفاظ، الذهبی، المتوفّى: 748 (ه.ق)، نشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – لبنان.
18.الجمل، الشیخ المفید، المتوفّى: 413 (ه.ق)، تحقیق ونشر: مکتبه الداوری، قم.
19.جواهر التاریخ، الشیخ علیّ الکورانی العاملی، المتوفّى: معاصر، الطبعه الأولى، سال الطبعه 1426، نشر: دار الهدى.
20. حیاه الإمام الحسین7، الشیخ باقر شریف القرشی، المتوفّى: معاصر، الطبعه الأولى، 1394، مطبعه الآداب - النجف الأشرف.
21. خزانه الأدب، البغدادی، المتوفّى: 1093 (ه.ق)، تحقیق: محمد نبیل طریفی/
إمیل بدیع الیعقوب، الطبعه الأولى، 1998 (م)، نشر: دار الکتب العلمیه.
22. الخصال، الشیخ الصدوق، المتوفّى: 381 (ه.ق)، تحقیق، تصحیح وتعلیق: علی
أکبر الغفّاری، نشر: منشورات جماعه المدرّسین فی الحوزه العلمیه فی قم
المقدّسه، 1403.
23. دعائم الإسلام، القاضی النعمان المغربی، المتوفّى: 363 (ه.ق)، تحقیق: آصف بن علی أصغر فیضی، نشر: دار المعارف، القاهره، 1383.
24. الذریعه، آقا بزرگ الطهرانی، المتوفّى: 1389 (ه.ق)، نشر: دار الأضواء، بیروت، 1403 (ه.ق)، الطبعه الثالثه.
25. ربیع الأبرار ونصوص الأخبار، الزمخشری، المتوفّى: 538 (ه.ق)، تحقیق:
عبد الأمیر مهنا، الطبعه الأولى، 1412، نشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات –
بیروت.
26. سر السلسله العلویه، أبی نصر البخاری، المتوفّى: ح 341 (ه.ق)، تحقیق:
السیّد محمّد صادق بحر العلوم، الطبعه الأولى، 1413، نشر: انتشارات شریف
الرضی.
27. سنن الترمذی، الترمذی، المتوفّى: 279(ه.ق)، تحقیق: تحقیق: عبد الوهاب
عبد اللطیف، الطبعه الثانیه، 1403، نشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع
- بیروت – لبنان.
28. سنن النسائی، النسائی، المتوفّى: 303 (ه.ق)، الطبعه الأولى، 1348، نشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان.
29. شرح الأخبار فی فضائل أئمّه الأطهار:، القاضی النعمان المغربی،
المتوفّى: 363 (ه.ق)، تحقیق: السیّد محمّد الحسینی الجلالی، نشر: مؤسسه
النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرّسین بقم المشرّفه.
30. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، المتوفّى: 656 (ه.ق)، تحقیق: محمد
أبو الفضل إبراهیم، الطبعه الأولى، 1378، نشر: دار إحیاء الکتب العربیه -
عیسى البابی الحلبی وشرکاه.
31. صحیح ابن حبان، ابن حبان، المتوفّى: 354 (ه.ق)، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، الطبعه الثانیه، 1414، نشر: مؤسسه الرساله.
32. صحیح البخاری، البخاری، المتوفّى: 256 (ه.ق)، نشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه 1401.
33. صحیح مسلم، مسلم النیسابوری، المتوفّى: 261 (ه.ق)، نشر: دار الفکر - بیروت – لبنان.
34. الصوارم المهرقه فی جواب الصواعق المحرقه، الشهید نور اللَّه التستری،
المتوفّى: 1019 (ه.ق)، تحقیق: السیّد جلال الدین المحدث، 1367.
35. الطبقات الکبرى، ابن سعد، المتوفّى:230(ه.ق)، چاپخانه: دار صادر- بیروت، نشر: دار صادر- بیروت.
36. علل الشرائع، الشیخ الصدوق، المتوفّى: 381 (ه.ق)، تحقیق وتقدیم: السیّد
محمّد صادق بحر العلوم، نشر: منشورات المکتبه الحیدریّه ومطبعتها، النجف
الأشرف، 1385 (ه.ق).
37. العوالم، الإمام الحسین7، الشیخ عبد اللَّه البحرانی، المتوفّى: 1130
(ه.ق)، تحقیق ونشر: مدرسه الإمام المهدی7، إشراف: السیّد محمّد باقر
الموحّد الأبطحی الإصفهانی، قم، 1407 (ه.ق)، الطبعه الأولى المحقّقه.
38. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ابن أبی أصیبعه، المتوفّى: 668 (ه.ق)، تحقیق: الدکتور نزار رضا، نشر: دار مکتبه الحیاه.
39. الفتوح، أحمد بن أعثم الکوفی، المتوفّى: 314 (ه.ق)، تحقیق: علی شیری،
الطبعه الأولى 1411، نشر: دار الأضواء للطباعه والنشر والتوزیع.
40. الفصول المهمّه فی معرفه الأئمّه، علیّ بن محمّد أحمد المالکی (ابن
الصباغ)، المتوفّى: 855 (ه.ق)، تحقیق: سامی الغریری، الطبعه الأولى، 1422،
نشر: دار الحدیث للطباعه والنشر.
41. الکافی، الشیخ الکلینی، المتوفّى: 329 (ه.ق)، تحقیق، تصحیح وتعلیق: علی
أکبر الغفّاری، نشر: دار الکتب الإسلامیّه، طهران، 1363 (ه.ش)، الطبعه
الخامسه.
42. کتاب سلیم بن قیس، المتوفّى: 1 (ه.ق)، تحقیق محمّد باقر الأنصاری الزنجانی، نشر: إنتشارات دلیل ما، قم.
43. اللهوف فی قتلى الطفوف، السیّد ابن طاووس، المتوفّى: 664 (ه.ق)، تحقیق ونشر: أنوار الهدى، قم، 1417 (ه.ق)، الطبعه الأولى.
44. مثیر الأحزان، ابن نما الحلّی، المتوفّى: 645 (ه.ق)، نشر: المطبعه الحیدریه، النجف الأشرف، 1369 (ه.ق).
45. المسترشد، محمّد بن جریر الطبری (الشیعی)، المتوفّى: 4 (ه.ق)، تحقیق:
الشیخ أحمد المحمودی، نشر: مؤسّسه الثقافه الإسلامیّه لکوشانبور، 1415
(ه.ق)، الطبعه الأولى المحقّقه.
46. مسند أحمد، الإمام أحمد بن حنبل، المتوفّى: 241 (ه.ق)، نشر: دار صادر - بیروت – لبنان.
47. المصنف، ابن أبی شیبه الکوفی، المتوفّى: 235 (ه.ق)، تحقیق: تحقیق
وتعلیق: سعید اللحام، الطبعه الأولى، 1409، نشر: دار الفکر للطباعه والنشر
والتوزیع - بیروت – لبنان.
48. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول:، محمّد بن طلحه الشافعی، المتوفّى: 652 (ه.ق)، تحقیق: ماجد ابن أحمد العطیه.
49. معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، المتوفّى: 381 (ه.ق)، تحقیق: علی أکبر
الغفّاری، نشر: مؤسّسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرّسین بقم
المشرّفه، 1379 (ه.ق).
50. معجم البلدان، الحموی، المتوفّى: 626 (ه.ق)، نشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان، 1399.
51. مقاتل الطالبیین، أبی الفرج الأصفهانی، المتوفّى: 356 (ه.ق)، تحقیق:
کاظم المظفر، الطبعه الثانیه، 1385، نشر: منشورات المکتبه الحیدریه
ومطبعتها - النجف الأشرف.
52. مقتل الحسین7، أبو مخنف الأزدی، المتوفّى: 157(ه.ق)، تحقیق: حسین الغفاری، مطبعه العلمیه - قم.
53. مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، المتوفّى: 588 (ه.ق)، تحقیق، تصحیح
وشرح ومقابله: لَجنه من أساتذه النجف الأشرف، نشر: المکتبه الحیدریّه،
النجف الأشرف، 1376 (ه.ق).
54. المناقب، الموفق الخوارزمی، المتوفّى: 568 (ه.ق)، تحقیق: الشیخ مالک
المحمودی، الطبعه الثانیه، 1414، نشر: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه
المدرسین بقم المشرفه.
55. نهج البلاغه، السیّد الشریف الرضی، المتوفّى: 406 (ه.ق)، تحقیق: شرح:
الشیخ محمّد عبده، نشر: دار الذخائر، قم، 1412 (ه.ق)، الطبعه الأولی.
56. وقعه صفّین، ابن مزاحم المنقری، المتوفّى: 212 (ه.ق)، تحقیق: عبدالسلام
محمّد هارون، نشر: المؤسّسه العربیّه الحدیثه للطبع والنشر والتوزیع،
القاهره، 1382 (ه.ق)، الطبعه الثانیه.
57. ینابیع الموده لذوی القربى، القندوزی، المتوفّى: 1294 (ه.ق)، تحقیق:
سیّد علیّ جمال أشرف الحسینی، الطبعه الأولى، 1416، نشر: دار الأسوه
للطباعه والنشر.
نویسنده:
سید مرتضی موسوی گرمارودی: دکتری علوم قرآن و حدیث، استاد یار و عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی مشهد
فصلنامه سفینه شماره 56