سرویس سیاسی هم اندیشی؛ تحولات یک سال اخیر سوریه به اذعان کارشناسان با قیام های دیگر کشورهای عربی منطقه متفاوت بوده و همین تفاوت دلیل بر فشارهای بی حد غرب و برخی دول عربی مثل عربستان و قطر بر سوریه است.
در همین راستا هم اندیشی گفتگویی تفصیلی با دکتر صادق الحسینی کارشناس امور بین الملل و علوم سیاسی انجام داده و علل تاکید غرب بر تغییر حاکمیت سوریه تشریح شده است.
هم اندیشی: از نظر شما علت این همه فشار و ایجاد فتنه و اختلاف در سوریه بدست آمریکا و صهیونیسم و اذنابشان چیست؟
دکتر صادقالحسینی:
همانطور که شما اشاره کردید دو معادله جداگانه در منطقه در حال مواجهه با هم هستند.
یکی از آن دو این است که جمهوری اسلامی ایران در رأس و حزب الله لبنان، سوریه و مقاومت فلسطین در ادامه آن حرکت بیداری اسلامی را بوجود آورده است.
و معادله دیگری که سعی می کند بر منطقه مسلط بشود و بیداری اسلامی را از مسیر خود و محور مقاومت خارج کند که آن معادله مدنظر آمریکاییها، غربیها، صهیونیسم و مجموعه رژیمهای ارتجاعی عرب منطقه است که در مسیر معادله خود از افغانستان، عراق و لبنان عبور کردند و در نهایت به سوریه رسیده و در آنجا متوقف شدند.
اینها در سوریه متوقف شدند و حتی نتوانستند علیرغم حضور حدود یک ساله، توفیقی به دست آورند و علّت حضور در سوریه در حقیقت برای بدیل سازی و منحرف کردن خیزشها و جنبشهای اسلامی کشورهای عربی بود تا در نهایت بتوانند بیداری اسلامی منطقه را به نفع خودشان مصادره کنند.
تاکید کنم که اگر این مهم برای آنها حاصل میشد واقعا فاجعه آمیز میشد؛ چون غرب الآن در مصر، تونس، یمن و لیبی تا حدودی توفیقاتی پیدا کردهاست.
علائمش در لیبی این است که سعی بر تقسیم مناطق لیبی بر اساس چاههای نفت و حوزهی نفوذی قدرتهای استعماری در حال صورت گرفتن است.
بین ناتو و آمریکا و همینطور داخل خود ناتو بین فرانسه و انگلیس و ایتالیا تقسیم غنائم صورت گرفته است.
تونس هم به مقر ملاقاتهای ضد اسلامی که به نفع رژیم صهیونیستی است تبدیل شده است که آخرین ملاقات بین وزیر جنگ رژیم صهیونیستی و وزیر خارجه و نخست وزیر قطر در آنجا انجام شد.
همه اینها در واقع یک بازی بزرگ برای کنترل کردن نفوذ روز افزون و افزایش قدرت ایران و مدل مردم سالاری دینی در منطقه است.
غربیها میدانند که بیداری اسلامی به سوریه هم رسیدهاست. و مطالبات مردم در سوریه یک سری مطالبات واقعی و حقیقی برای تغییرات و اصلاحات جدی است. و از طرفی میدانند که بشار اسد نیز شخصیتی نیست که جلوی این اصلاحات را مثل قذافی، مبارک و صالح و دیگران بگیرد؛ بلکه برعکس به دنبال این بوده که با همکاری و همگرایی حزب الله و ایران این اصلاحات را انجام دهد و سوریه را به یک سوریه جدید تبدیل کند.
سوریه، سوریه مقاومت بود و با این تغییرات و اصلاحات به کشوری با مدل جدیدکه بسیار نزدیک به مدل مردم سالاری دینی در ایران تبدیل خواهد شد و البته این تغییرات به صورت مسالمت آمیز صورت خواهد گرفت.
با توجه به نکته اخیر یعنی رویکرد بشاراسد، غربیها این خطر را احساس کردند که اگر هم مردم به مطالباتشان برسند و هم رژیم خودش را تجدید کند و خون جدیدی به دولت تزریق کند؛ کفه ترازو به نفع مدل جمهوری اسلامی ایران در مقابل مدل لیبرال بورژوازی غربی در منطقه سنگین شده و حاکمیت این مدل نقطه عطفی در منطقه خواهد بود.
با احساس این خطر، غرب تمام مهره ها، نیروها و هم پیمانانش را برای سرنگون کردن رژیم بشار به میدان آورده و با ایجاد یک جنگ داخلی و قبیله ای و طایفه ای و مذهبی در سوریه سعی می کند تا از شکل گیری مدل اسلامی جلوگیری کرده و به اهداف خود در منطقه برسند.
هدف اصلی احیای مجدد طرح خاورمیانه جدید
هدف اصلی این بود که طرح "خاورمیانه جدید" که "رایس" در عراق و لبنان در اجرای آن شکست خورد را مجددا از سوریه شروع کنند و به منطقه اشاعه بدهند. کهبه علت موقعیت خاص ژئوپولیتیکی سوریه و هم چنین ترکیب جمعیتی داخل سوریه از لحاظ طوایف مذاهب اقوام، هر تحولی که در سوریه صورت بگیرد، عملا ترکشهای آن به کل منطقه مثل اردن، عراق، ترکیه و . . . رسیده و کل منطقه را دگرگون و مشتعل خواهد کرد.
دگرگون کردن سوریه و ایجاد بی ثباتی و ناپایداری و نا امنی در سوریه با این وضعیت فوق العاده آن، بهترین فرصت برای رژیم صهیونیستی است که بتواند نفس راحتی بکشد. یعنی همه مشغول خودشان می شوند.
شرائط حساس سوریه و منطقه و شکست صهیونیست در آن، احساس ترس و وحشت را در دشمنان اسلام ایجاد می کند که نتیجه آن سلب قدرت بازدارندگی بوده و صهیونیست ها قدرت ابتکار عمل که خودش همیشه شروع کننده حمله به کشورهای عربی بوده را از دست می دهد.
و به دنبال آن مشاهده میکنیم که چراغ سبز دائم آمریکا نیز ازآنها گرفته شده است. و دعوت به جنگ با امتناع دولت اوباما مواجه میشود؛ چون آمریکا دقیق میداند که اگر با هر کدام از اعضای محور مقاومت به خصوص با ایران وارد چنین جنگی شود، به معنی شروع جنگ جهانی سوم است.
جنگ های داخلی راهی برای نیل به اهداف صهیونیسم
غرب و صهیونیسم به این نتیجه رسیدند که بهتر است این کشورها را به شکل داخلی مشغول خودشان کنیم. که البته این حربه در فتنه 88 ایران جواب نداد.
تقسیم عراق که "جو بایدن" خیلی بر دولت عراق فشار آورد تا مثل "الانبار" و "صلاح الدین" دو فدرالیسم جدید شبیه کردستان را ایجاد کند، نیز نتیجه نداد و مالکی به خوبی آن را مدیریت کرد و تمام توطئه های طارق الهاشمی و دیگران را کشف کرد و عملا به سوی محورهای سه گانه مقاومت یعنی ایران دمشق حزب الله حرکت کرد.
نقطه زردی که آنها احساس می کردند که میتوانند از طریقآن وارد شوند دروازه سوریه و دمشق بود. ولی این دروازه عملا از لحاظ تاریخی دروازه شرق نیز به حساب میآید.
آنها میدانستند که هرکس بر سوریه مسلط شود و بتواند آن را کنترل کند عملا بر تمام بلاد شام که سوریه و فلسطین و اردن و لبنان است مسلط می شود و بلکه بر "هلال خضیب" که تا عربستان و مصر نیز ادامه پیدا میکند مسلط میشود و عملا تمام معادلات باصطلاح خاور میانه را بدست خود میگیرد و جغرافیای سیاسی خاور میانه را به خواست خودش تقسیم میکند.
علت این همه فشار به سوریه و تجهیز و مسلح کردن مخالفان در سوریه توسط غرب و صهیونیسم همین است.
سوریه نقطه تلاقی خطوط نفت و گاز منطقه
یکی از عوامل دیگری که بسیار مهم است این است که سوریه نقطه تلاقی خطوط نفت و گاز منطقه نیز بوده و هست.
هر کس میخواهد بین آسیای میانه و خاورمیانه حرکت آزاد لوله های نفت و گاز را به دست بگیرد باید حلقه سوریه را نیز بشکند و یا بر آن مسلط شود تا بتواند خودش تعیین کننده حرکت مقاومت و محاصره ایران باشد.
یکی دیگر از علل فشار بر سوریه حرکت ناتو به سوی شرق است. ناتو از خیلی پیش با کشورهای عربی خلیج فارس توافقاتی را صورت داده است.
دوحه را به عنوان نقطه پرتگاه یا اهرمی برای حرکت خودش انتخاب کرده تا هماهنگیهای بین ناتو و کشورهای عربی خلیج فارس که از حدود دوازده سال پیش ابتدا در حوزه امنیتی و اطلاع رسانی و به تدریج در حوزه نظامی شروع شد، در آن انجام شود و که هدف دیگرشان تجهیز ناتو توسط کشورهای عربی منطقه و در ادامه حرکت تا مرزهای روسیه و چین بود. این نقشه به خوبی اجرا شده و تنها مشکلشان سوریه است که در مسیر عبور واقع شده است.
نکته دیگر در بیان علل فشار دولتهای عربی منطقه بر دولت سوریه و تجهیز اپوزیسیون و سقوط بشار اسد، احساس خطر شدید این کشورها از دو انقلاب یمن و بحرین است که این کشورها هراس از این دارند که اگر هر کدام از اینها موفق شود، عملا تمام حکومتها و یا رژیمهای کشورهای عربی ششگانه خلیج فارس در حقیقت ساقط خواهدشد.
چون دو کشور یمن و بحرین یک موقعیت ژئوپولیتیکی بسیار مهم دارند. یمن اضافه بر موقعیت خاصی که دارد، هم مرز با عربستان است و ازطرفی مطالبات تاریخی یمن در مورد دو استان حدیده و جیزان این نگرانی ها را افزایش میدهد.
"اوسیون" نیز می توانند در شمال با پیوستن به شیعیان و اسماعیلیان داخل عربستان، وهابیون و آل سعود را محاصره کنند و در این صورت چیزی برای وهابیون و آل سعود جز صحرا باقی نمی ماند. چون مناطق نفت خیز و زراعتی در دست اسماعیلی ها و شیعیان است.
از طرف دیگر تنگه سرخ و باب المندب یک موقعیت ژئواستراتژیک بسیار مهم دارد که می تواند کل معادلات حرکت ارتشهای قدرتمند جهانی را نیز کنترل کند نه فقط منطقه ای.
برای آمریکاییها، رژیم صهیونیستی، انگلیس و سایر کشورهای بزرگ جهان منطقه جنوب غرب آسیا که یمن در گلوگاه استراتژیک آنجا قرار گرفتهاست بسیار مهم است.
بحرین هم که مقر ناوگان پنجم آمریکا در منطقه است، با سقوط حاکم خود عملا میتواند نقطه مهم اتصال عربستان با سایر کشورهای عربی خلیج فارس را حذف کند.
اگر انقلاب در بحرین موفق بشود، این حرکت در ادامه می تواند متصل به منطقه شرقی عربستان یعنی شیعیان آنجا شود و از هر جهت اطراف آل سعود و وهابیان محاصره شود.
لذا دول عربی منطقه با جنگ اطلاع رسانی از طریق الجزیره، العربیه و . . . و همینطور از طریق فشار وهابیون علیه علمای اهل سنت (اینها دورغ میگویند که ما فقط با شیعه مشکل داریم. اینها عملا طبق اطلاعاتی که ما از سوریه داریم، بیشترین فشارشان در سوریه علیه علمای اهل سنت سوریه است که هم مفتی بدرالدین حسون و هم سایر علما اکثرا یک گفتمان اعتدالی معتدل عاقلانه همراه با عقلانیت دارند.) میخواهند این حرکت را شکست بدهند و به رادیکال شدن و حاکم شدن گفتمان طالبانی در این منطقه کمک کنند.
لذا نوک تیز حمله آنها به علمای اهل سنت سوریه و راه انداختن کشتار بین مسیحیان و اسماعیلیها و مسیحیان سوریه است.
با این روش میتوانند از یک طرف با جنگ نرم بر گفتمان حاکم مسلط شوند و از یک طرف هم خون ریزی و کینه توزی و جنگ داخلی را ایجاد میکنند.
این تقریبا مجموعه علل و انگیزه های جنگ جهانی است که علیه سوریه راه انداختند.
البته نکته مهمی که در ابتدا هم گفتیم این است که سوریه نقش پل ارتباطی واقعی و مهم و استراتژیک بین جمهوری اسلامی ایران و حزب الله و انقلاب اسلامی فلسطین را بازی میکند. و غرب و همپیمانان عرب آن فکر میکنند که با قطع کردن این پل، اردوگاه مقاومت در منطقه از هم پاشیده خواهدشد.
این علل اصلی این جنگ جهانی علیه سوریه است.
هماندیشی: در مورد تحریم های غرب علیه ایران ، آیا اختلافی واقعا بین اسراییل و آمریکا واقع شده یا خیر این یک سناریو و فیلمنامه ای است که آمریکا و صهیونیسم دو بازیگر آن هستند؟
دکتر صادقالحسینی:
من تحلیل دوم را بیشتر قبول دارم و شاید هم از لحاظ مطالعات تاریخی به آن اطمینان دارم.
ببینید به همان شکلی که رژیم صهیونیستی تشکیل شد، آمریکا هم تشکیل شد.
عده ای (انگلساکسون صهیونیستی) به دنبال سرزمین موعود (به قول خودشون) از انگلستان به سمت قاره جدیدی که به نام آمریکا کشف شد حرکت کردند.
در آنجا 112 میلیون انسان از ساکنان اصلی این قاره را در دراز مدت کشتند و یک هلوکاست تاریخی بسیار وحشتناک علیه سرخ پوست ها ایجاد کردند و این واشنگتن و شهرهای بزرگی که هست و الآن ملاحظه میکنید بر روی جمجمه های سرخ پوست ها ایجاد شده است.
این ایالت متحده آمریکا کنونی و این مدنیّت دروغین و به ظاهر جذاب در آمریکا بر اثر وحشت، ترور، مذاکره و جنگ، نیرنگها و همچنین زور و قلدری ایجاد شدهاست و ما امروزه می بینیم.
رژیم صهیونیستی هم به همین شکل ایجاد شد. لذا ما اعتقاد راسخ داریم (خیلی ها در منطقه از جمله حضرتآقا در ایران و سید حسن نصرالله قایل به این نظریه هستند) که رژیم صهیونیستی یک ناوبر آمریکایی در منطقه هست و علاوه بر آن یک حکومت صهیونیستی جهانی بر آمریکا و هم در اسراییل مسلط است.
لذا به هیچ وجه من الوجوه هیچ حرکت بزرگ یا استراتژیک یا مهم و یا گام اساسی از طرف رژیم صهیونیستی به خصوص چیزی به نام نه جنگ و نه صلح –چون اینها چیزی به نام صلح نمی شناند و نمی خواهند با کسی صلح داشته باشند و این بر اساس نظریه صهیونیستی بین المللی است که "ما بر همه برتری داریم و بقیه باید از بین بروند و خودشان را فدای عرق برتر و شعب الله المختار بدانند- از خودش بدون چراغ سبز از آمریکا نخواهدداشت.
لذا این یک بازی است که "شما فشار بیاورید و ما کنترل می کنیم" .
علتش هم مرعوب شدن رژیم صهیو نیستی از این است که قدرت بازدارندگی و ابتکار عمل به طرف مقابل یعنی ایران و حزبالله و فلسطین منتقل شده است و در نتیجه چنان مرعوب گردیده که هرلحظه خود را در حال فنا و اضمحلال میبیند.
لذا باید آنقدر فریاد بزند که آراء عمومی جهانی و غرب را به طرفداری از خود و هزینه کردن برای آن راضی کند تا این که بتواند ادامه حیات پیدا کند. این علت این همه سرو صداست.
از طرف دیگر امریکا خود میداند و اطلاعات مفصل دقیقی دارد که ایران بدنبال بمب هسته ای نیست و می داند که هیچ جایی نمی تواند ما را از لحاظ این که کار خلاف قواعد بین المللی انجام داده ایم متهم کند. و از طرفی توجیهی نیز برای جنگ با ایران ندارد و اگر هم توجیه دروغین پیدا کند قدرت اعلام جنگ علیه ایران را ندارد. چون این کار آمریکا را به سمت جنگ جهانی سوم می کشاند. و اخیرا این واقعیت ر ا حتی از رئیس جمهور چین و سیاستمداران روسیه نیز شنیده اند.
به نظر من این حرکتها به نوعی توزیع نقش است که بتوانند توجیه افزایش کمک مالی و تسلیحاتی به رژیم صهیونیستی باشد.
و دیگر اینکه بتوانند خودشان را یک دولت صلح جو و آماده گفتگو مطرح کنند. به خصوص که اوباما در ایام انتخابات قراردارد و با این حیله بتواند به سوی لحظه حساس انتخابات به عنوان صلح طلب و صاحب نظریه گفتگو با ایران و جهان اسلام (به خصوص در دو سخنرانی اخیر خود در نرکیه و مصر) خود را معرفی کند.
البته این ادعای بنده به احتمال قوی ثابت میشود که جمهوری خواهان با لابی صهیونیستها و با تحریک احساسات و آراء عمومی آمریکا و غرب اعلام خواهدکرد که این رئیس جمهور یعنی اوباما نا موفق در تمام عرصهها بوده و از این طریق بتوانند این کرسی را از وی بگیرند.
لذا فکر می کنم اینها یک بازی است که علائم آن را به ما داده اند. 15 سازمان امنیتی آمریکا و ژنرالهای بازنشسته در پیامی به اوباما که نیویورک تایمز و واشنگتن پست در دو گزارش به پیام آنها اشاره کردهاست، به صورت تبلیغاتی تحت عنوان "حتما به ایران حمله نکنید!" تاکید کرده اند که حمله به ایران هم اشتباه و هم بسیار خطرناک است.
از طرف دیگر نیویورک تایمز گزارش مفصلی نوشته است که "چراغهای سبز نیروهای امنیتی امریکا برای صدها شرکت بازرگانی آمریکا که تجارتتان را با ایران ادامه بدهید چون اوضاع تجاری و اقتصادی آمریکا بسیار بد است و متضرر اصلی شما خواهید بود و ما هم نادیده خواهیم گرفت".
معنای این حرف ین است که رئیس جمهور در داخل آمریکا واقعا اوهن من بیت العنکبوت است و خوب میداند که قدرت اعلام جنگ ندارد لذا وقتی میگوید که "ما بر ادامه رابطه تجاری با ایران مانع نمی شویم" این منت بر سر یران یا مردم آمریکا نیست، بلکه انقدر به ضعف و سستی رسیده است که غیر از این نمی تواند انجام دهد.
و به نتانیاهو نیز گفته است که به جایی نمیرسید و از طرفی "پانتا" نیز گفته است که تمام آلترناتیوها روی میز است اینها همه یک نوع دست وپا زدن است و برای این است که نتانیاهو دست خالی برنگردد.
در حالی که هیچ آلترناتیوی روی میز نیست و تنها چیزی که مطرح و متصور است این است که مثل آدم با ما مذاکره کنند و این منت بر سر کسی نیست و به نظر من در مقابل این هیچ متیازی نیز نباید به آنها داده شود.