به گزارش پایگاه 598 به نقل از کیهان، دولت ایران تردیدی نداشت که خرید ارزاق توسط انگلیس باعث بروز قحطی
در ایران شده است. وزیرمختار ایران در واشنگتن، میرزا علیقلیخان،
نبیلالدوله، در یادداشت (شماره 177) خود با تاریخ 5 اکتبر 1918،
ترجمهای از آخرین تماس خود را با وزارت خارجه ایران درباره اوضاع ایران
ضمیمه میکند. نبیلالدوله مینویسد:
افتخار دارم برای اطلاع دولت شما ترجمهای از آخرین مکاتبات دریافت شده از
دولت ایران را به عرض برسانم. این مکاتبات حاکی از آن است که خاک ایران
توسط قشون قدرتهای متخاصم اشغال شده است و این علاوه بر نقض بیطرفی
ایران، منجر به جریحهدار شدن احساسات مردم و به وجود آمدن اوضاعی ناگوار
شده است که بلای قحطی تنها یکی از ابعاد آن است.
همراه با ارائه این اطلاعات ضمیمه تقاضا دارم به عرض برسانم ایران چشم به
آمریکا دارد تا به وی اطمینان دهد پس از جنگ چنین شرایط نومیدکنندهای که
مردم این سرزمین کهن را محنت زده کرد، تکرار نگردد. ما اطمینان کامل داریم
موهبت اصول گرانقدر انسانیت و عدالت که دولت شما اعلام میدارد، در روز
صلح به ایران نیز سرایت خواهد کرد؛ به یکی از کشورهایی که در سالهای
طولانی آزمونهای متعدد را با رنج طولانی تاب آورده است.
یکی از ضمایم، تلگرامی (بدون تاریخ) از وزارت خارجه ایران به سفارت ایران در لندن است. در این تلگرام چنین آمده است:
سفارت انگلیس سیاست خود را تغییر نداده است و تمایلی هم به تغییر سیاست خود
نشان نمیدهد. انگلیسیها قشون و ادوات خود را به نقاط ایران در شرق و
غرب اعزام میدارند و هیچ وقعی هم به اعتراضهای دولت ایران نشان
نمیدهند. مقامهای انگلیسی در اکثر نقاط ایران سخت مشغول خرید غلهاند.
این جریان بر مشقاتی که مردم ایران به خاطر اقدامات کشورهای متخاصم در خاک
خود به آن دچارند، میافزاید. مصایب متعددی که این مردم به آن دچارند، از
جمله قحطی که روزانه جان بسیاری را میگیرد، به خاطر تجاوزات خارجی از این
دست است.
روشن است که مردم چگونه به این اعمال انگلیس مینگرند... اگر اشغال
انگلیسیها ادامه یابد، ایران بار دیگر به عرصه جنگ تبدیل شده و خصوصاً
در این سال قحطی و خشکسالی به این اوضاع هولناک دامن زده خواهد شد.
ضمیمه دیگری که نبیلالدوله به وزارت خارجه آمریکا ارائه کرده است، ترجمه
اعلامیه «کمیته خشم عامه» با تاریخ 19 مارس 1918 است. در 11 مارس 1918،
سفارت انگلیس در یادداشتی به دولت ایران به آن اطلاع داده بود که قشون
انگلیس در آستانه یورش به غرب ایران هستند، و بعد در آن خواسته شده بود که
دولت ایران پلیس جنوب را به رسمیت بشناسد. «کمیته خشم عامه» در پاسخ در
جلسه 19 مارس 1918 خود، اعلامیهای صادر کرده و در آن خریدهای غله انگلیس
را سبب قحطی دانست. در این اعلامیه آمده است:
علاوه بر این، دولت انگلیس با خریدن و انبار کردن ارزاق در ایران، این کشور را دستخوش کمبود و قحطی هولناک کرده است.42
خصومت نسبت به انگلیسیها عمق بیشتری مییابد. نوبهار 10 مارس 1918
(شماره 107) از شکایات مردم قم از مسئولین شرکت انگلیسی لینچ تراسپورت43
گزارش میکند. چهل و یک نفر از اعضای حزب دمکرات قم در نامهای به دولت
در تهران از اجحاف و بیعدالتی این شرکت در حق مسافران و زوار مینویسند.
در پاییز 1915 وقتی میان ارتش روسیه و ژاندارمری ایران در نزدیکی قم درگیری
رخ میدهد، دولت دستور میدهد 500 تومان از محل عواید مالیات جاده که
امتیازی در اختیار شرکت یادشده بود، به ژاندارمری پرداخت گردد. لینچ برای
پرداخت 500 تومان عوارض جاده را افزایش داد؛ اما اخذ عوارض بیشتر را تا سی
ماه ادامه داد. شکایت مطرح شده از این رو بود که شرکت برای پرداخت 500
تومان، 50000 تومان از مسافران و زوار ستاند. عرضحالدهندگان خواستار
تحقیق درباره عملکرد شرکت و اقدام فوری شده بودند.
تفتیش ارزاق
واکنش دیرهنگام دولت ایران به بحران کمبود منابع غذایی، «تفتیش ارزاق» بود.
این اقدام نه تنها بیتأثیر بود، بلکه بسیار هم مضر بود. یک وجه بسیار
جالب این قضیه منحرف شدن انگشت اتهام از انگلیسیها به سوی تولیدکنندگان
داخلی ارزاق بود. در 13 سپتامبر 1918، کالدول این طور تلگراف میزند:
در ایران تفتیش ارزاق ایجاد شده و یک افسر گمرکات بلژیکی مسئول این کار شده است.
او همچنین میافزاید:
صدور غله، گاو و گوسفند و غیره از ایران ممنوع شده است.44
بعداً معلوم شد که «تفتیش ارزاق» در ایران منحصر به ولایت تهران بود. کالدول گزارش میکند:
ا
فتخار دارم که در ضمیمه نسخهای از ترجمه یک یادداشت (به شماره 39/223) از
وزارت خارجه با تاریخ 23ام ماه جاری را به عرض برسانم که حاوی مقرراتی است
که آقای م. مولیتور، مدیر کل ارزاق، در رابطه با خرید و جابجایی غله در
ولایت تهران منتشر کرده است.45
اطلاعیه به امضای لامبرت مولیتور، مدیرکل ارزاق و مباشر اموال سلطنتی، و با
تاریخ 6 اکتبر 1918 (13 میزان 1336) است و موارد زیر را در بر دارد:
به منظور انجام تصمیم کابینه وزراء در 14ام ذیالحجه 1336 (21 سپتامبر
1918) به شماره 1127 که در روزنامه ایران46 به چاپ رسیده است، مدیرکل ارزاق
مفاد زیر را مقرر میدارد:
1- تمام گندمی که در ولایت تهران به عمل میآید، به استثناء مقداری که به
عنوان بذر و مصرف سالیانه زارعین و ملاکین استفاده میشود، در اختیار دولت
است.
2- حمل گندم از تهران و اطرافش مطلقاً ممنوع است.
3- خرید و فروش گندم به شیوه معمول مجاز نیست.
4- تنها دولت میتواند گندم بخرد.
5- کسانی که مانع انجام مقررات تفتیش ارزاق شده و از مقررات ارزاق تبعیت
نکنند بر اساس مفاد جداگانهای که به تصویب کابینه رسیده، مجازات خواهند
شد.
جزئیات این مفاد نیز آورده شده است که مهم ترین آنها شامل این موارد است:
همان طور که در اطلاعیه قبلی اعلام شده است، اگر کسی سعی کند از ولایت
تهران گندم و جو خارج کند، چنانچه این گندم و جو متعلق به ولایت تهران
باشد، مصادره خواهد شد. به منظور اجرای این امر قوای مخصوصی برای جلوگیری
از خروج گندم و جو از ولایت تهران تشکیل شده است.
حمل گندم و جو درون ولایت، مثلاً برای کشت، محدودیت ندارد. کسانی که اطراف
تهران خانه دارند و پیش از انتشار این اطلاعیه گندم و جو خریدهاند،
میتوانند بار خود را مشروط به آن که پیش از اول عقرب 1337 (14 اکتبر
1918) خریده باشند، آن را به تهران بیاورند. اگر این عده گندم خود را قبل
از این تاریخ نیاورند، دیگر اجازه نخواهند داشت که آن را بیاورند و دولت آن
را خواهد خرید.
اما ملاکان منوط به آن که از قبل مجوز از اداره ارزاق دریافت کرده باشند
میتوانند گندم و جوی کافی برای مصرف یک سال خود را به تهران آورده و پس
از تفتیش اداره فوقالذکر به خانه خود ببرند. آن عدهای که میخواهند
گندم و جوی خود را خارج از ولایت تهران تهیه کنند مختارند چنین کنند منوط
به آن که «بارنامه» (حواله حمل) خود را به امضای رئیس مالیه محلی که گندم و
جوی خود را از آن خریدهاند، برسانند تا به این وسیله نشان دهند که
بارشان از خارج از این ولایت آمده است؛ بنا بر قانون، مالکان میباید پیش
از آوردن گندم و جوی خود به تهران از اداره تفتیش ارزاق مجوز دریافت کنند.
در ادامه این اطلاعیه آمده است:
دولت گندم و جویی که احتکار شده یا به قصد تجارت به کار گرفته شده، ضبط
خواهد کرد.مالکان غله دو ماه از تاریخ این اطلاعیه فرصت داشتند تا دولت را
از مقدار و محل غله خود آگاه کنند:
پس از انقضای این مدت مسئولین دولتی به اجبار غله کافی برای تأمین نیاز مردم را از ملاکان خواهند گرفت.
همچنین آمده است:
برای آن دسته از افرادی که پیش از انتشار این اطلاعیه غله خود را مخفی
ساختهاند و بعد شخصاً به اداره ارزاق مراجعه کرده و مسئولین ارزاق را از
غله خود مطلع کردهاند؛ در مورد غله آنها منطبق با مفاد همین اطلاعیه
برخورد میشود.
در واقع یعنی دولت به اجبار و به قیمت خود غله آنها را خریداری خواهد کرد. اطلاعیه با این تهدید به پایان میرسد:
همه آنهایی که تلاش کنند با اقدامات مسئولین دولتی برای در اختیار گرفتن
انبارهای غله در هر جا مخالفت کنند، به عنوان کسانی تلقی خواهند شد که از
اطاعت قوانین دولت سرباز زدهاند و علیه تسهیل تأمین ارزاق عمومی اقدام
کردهاند؛ و بنابراین مطابق با بند چهارم مصوبه شماره 1127 کابینه با تاریخ
21 سپتامبر 1918 مجازات خواهند شد.
آخرین تهدید متوجه ملاکان است:
دولت علاوه بر مجازات همه افرادی که مستقیماً با اقدامات دولت مخالفت کنند،
کلیه ملاکان و دلالان محلی غله را که مشوق چنین امری باشند، پیگرد و
مجازات خواهد نمود.
این مقررات نمیخواست مسئله کمبود واقعی را که به سبب خریدهای انگلیسیها
به وجود آمده بود حل کند و چنین نیز نشد. به نظر میرسد که هدف اولیه
این مقررات آن بود که دلیل قحطی را «احتکار» و انباشتن ملاکان و تجار جلوه
دهند.
احمدشاه یکی از ملاکانی بود که به عنوان جوانی حریص و بیرحم شهرتی بیمثال
به هم زده بود. ساثرد مشخصاً از واقعهای تلخ در بحبوحه قحطی درباره
احمدشاه و حق فروش غله مینویسد:
شاه ایران را کسانی که میشناسند جوانی بیاندازه پولدوست معرفی میکنند و
دوستان صمیمی و هوادارانش میگویند او گمان میکند احتمالاً آخرین پادشاه
ایران خواهد بود و از این رو پیش از آن که تاج و تخت از دست برود، باید تا
جای ممکن پول جمع کند. برای ذکر نمونهای از میل شاه به کسب ثروت آن هم به
هر شکل ممکن، من به ذکر مجدد نمونهای در این باره میپردازم که یک بار
محرمانه ارباب کیخسرو شاهرخ برایم گفت. او سیاستمدار و بازرگان بسیار
برجستهای در تهران است که آقای شوستر در کتاب خود او را تنها مرد شریف
ایران دانسته است.
ساثرد قضیه احمدشاه و بار گندمش را در ضمن ماجرایی اینگونه توصیف میکند:
این مرد [ارباب کیخسرو] یکی از اعضای کمیسیون امداد تهران است که در زمستان
گذشته ارقام کلانی از کمکهای مالی آمریکاییها را هزینه کرد. او مأمور
بود برای این کمیته گندم بخرد و میدانست که شاه حجم قابلتوجهی گندم دارد.
از این رو با مباشر شاه تماس گرفت و موضوع را از او پرس و جو کرد. مباشر
گفت شاه مقداری گندم دارد که خرواری نود تومان میفروشد. (یک تومان حدوداً
برابر 2 دلار، مطابق با نرخ تبادل فعلی است و یک خروار 650 پوند است). آقای
کیخسرو گفت که چند خروار را به این قیمت خواهد خرید و بعداً همراه با
اسناد فروش، پول را خواهد آورد.
اندکی بعد نماینده شاه تماس گرفت و گفت که شاه را ملاقات کرده و او اکنون
تصمیم گرفته است این گندمها را خرواری 95 تومان بفروشد. آقای کیخسرو با
علم به این که از جای دیگری نمیتواند برای مردم گرسنه تهران گندم تهیه
کند، باز هم پذیرفت. بالاخره پیش از ورود او به کاخ برای عقد قرارداد، بار
دیگر نماینده شاه با او تماس گرفته و میگوید که شاه درباره موضوع بیشتر
تأمل کرده و تصمیم گرفته که گندمها را خرواری 100 تومان کمتر نفروشد و شاه
در تمام این مدت میدانست که بنا بود این گندم برای تغذیه رعایای گرسنه
خود او به مصرف برسد و احتمالاً کمیته آن را به هر قیمتی میخرد. بالاخره
هنگامی که کیخسرو به کاخ وارد شد دریافت که شاه تصمیم گرفته است اصلاً گندم
خود را نفروشد و ترجیح داده است صبر کند تا هنگامی که قیمتها به مقدار
قابل توجهی بالاتر برود.47
این قضیه در خاطرات عمیدی نوری نیز آمده است. او مینویسد:
تهران در آتش قحطی سوخت و مردم وحشتزده بودند. محصول اطراف تهران در آن
سال اندک بود و نانواییها به ندرت کار میکردند. گندم خرواری دویست تومان
بود و همه میدانستند که احمدشاه محصول گندم خود را انبار کرده و خرواری
دویست تومان میفروشد. مردم او را احمد کاسب نام نهاده بودند.