کد خبر: ۴۴۵۸۶۴
زمان انتشار: ۱۴:۲۹     ۱۰ شهريور ۱۳۹۷
گفتگوی اختصاصی رهیافتگان با هم دانشگاهی ادواردو آنیلی در پرینستون
ادواردو نزدیکتر آمد و به متصدى بانک گفت که چک من را ضمانت میکند. متصدى بانک معترض شد که آقاى آنیلی ما این خانم را نمی شناسیم و شاید این چک بى محل باشد و…. اما او باز با قاطعیت باز تکرار کرد که چکم را ضمانت میکند
به گزارش پایگاه 598 به نقل از سایت رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) گفتگو از ستاره صادقی ترجمه خانم سجادی، از طریق اعضا فعال انجمن شهید ادواردو آنیلی متوجه شدیم خانمی که در دانشگاه پرینستون با شهید ادواردو آنیلی هم دانشگاهی بوده است دو تصویر را در مورد او منتشر کرده با وی که اکنون وکیل دعاوی خانوادگی است ارتباط گرفتیم و تلاش کردیم آنچه از ادواردو آنیلی میداند برای تاریخ شفاهی و گردآوری به ثبت برسانیم آنچه میخوانید شامل خاطراتی از آشنایی خانم  بلیندا راچمن Belinda Rachman با ادواردو آنیلی و نیز شنیده های او از طریق اینترنت و مطالعاتی که در فضای مجازی در مورد ادواردو آنیلی داشته می باشد که در این مورد بیشتر نظرات شخصی ایشان به حساب می آید(گفتنی است وی تنها یک سال در دانشگاه پرینستون بوده است) :

مجمعه گفتگو های تاریخ شفاهی انجمن شهید ادواردو  در مورد شهید ادواردو آنیلی را اینجا بخوانید

با ادواردو در سال ۱۹۷۶ در نیوجرسى آشنا شدم. از قضاى روزگار ماشینم فیات بود. آن روز توى بانک منتظر نقد کردن چکى بودم که مادرم از کالیفورنیا برایم ارسال کرده بود. ماشینم توى تعمیرگاه فیات بود و پول را براى پرداختن به تعمیرکار لازم داشتم .. اما متصدى بانک نیوجرسى حاضر نمی شد چک را نقد کند. مى گفت باید منتظر استعلام حساب بمانم به او گفتم مادر من یک قاضى است آیا فکر مى کنید ممکن است چک بى محل برایم بفرستد؟ من این پول را اکنون لازم دارم تا ماشینم را از تعمیرگاه فیات تحویل بگیرم. ادواردو توى صف بانک پشت سر من بود. بحث من و بانکدار را شنیده بود و اینکه مادرم قاضى بود و ماشینم فیات… نزدیکتر آمد و به متصدى بانک گفت که چک  را ضمانت میکند. متصدى بانک معترض شد که آقاى آنیلی ما این خانم را نمی شناسیم و شاید این چک بى محل باشد و…. اما او با قاطعیت باز تکرار کرد که چکم را ضمانت میکند. تشکر کردم و شماره تلفنم را به او دادم تا اگر مشکلى پیش آمد با من تماس بگیرد. چند روز بعد ادواردو تماس گرفت و اینگونه بود که ما با هم آشنا شدیم.

**

رابطه ما رابطه رمانتیکى نبود. من بسیار جوان و بسیار زیبا بودم ولى ادواردو نه. ادواردو بر خلاف پدرش مرد جذابى نبود. پدر ادواردو به طرز خیره کننده اى زیبا و افسونگر بود اما ادواردو نه. ادواردو اما شخصیت بسیار آرام، خجالتى و مهربانى داشت.

مى دانستم که خواهر ادواردو در نیو یورک زندگى میکند و ادواردو بدش نمى آمد که با هم به دیدار او و بچه هایش برویم اما رابطه ما طورى نبود که بخواهم همراهى اش کنم. رابطه ما یک رابطه دوستانه بود. او را به جشن تولدم دعوت کردم و او نیز از من دعوت کرد براى دیدن افتتاحیه جنگ ستارگان همراهى اش کنم. گاهى هم براى خوردن غذا به باشگاه دانشگاه پرینستون میرفتیم.

طى آن سالى که در دانشگاه برینستون بودم به مشکل بى خوابى دچار شده بودم. ادواردو هم که از همان مشکل رنج میبرد شبها توى محوطه دانشکاه پیاده روى مى کرد و اگر چراغ اتاقم در خوابگاه را روشن میافت چند ضربه به پنجره میزد و ازهمان بیرون مؤدبانه با من صحبت مى کرد. هیچ وقت درخواست نکرد به داخل بیاید. ادواردو یک انسان شریف بود. در حرف زدن و برخوردهایش همیشه جانب ادب را نگه مى داشت. در صورتى که میدانستم چناچه من کوچکترین تمایل و رغبتى به داشتن یک رابطه عاطفى و عاشقانه نشان میدادم او هم علاقه مند مى بود. ولى آن وقتها زیبایى که من داشتم و او از آن بى بهره بود باعث مى شد دنبال یک رابطه عاشقانه با وى نباشم.

**

ادواردو مغرور و خودشیفته نبود. مادرش از یک خانواده سلطنتى و پدرش یکى از موفق ترین و پولدارترین سوداگران جهان بود در حقیقت ادواردو شاهزاده ایتالیا بود اما در طرز تفکر و برخوردش نشانى از خود برتر بینى اى که معمولا در انسانهاى پولدار وجود دارد به چشم نمی آمد.

ادواردو دوستان صمیمى و نزدیک نداشت. آدم سر به راهى بود. بسیار بسیار شوخ طبع و نکته سنج بود. هیچ زمانى را در زندگیم به خاطر ندارم که به اندازه وقتى با ادواردو بودم از ته دل خندیده باشم. بسیار بذله گو و باهوش و در عین حال آرام بود، اکثر اوقات آرام و ساکت بود.

**

در سال ۱۹۷۷ بعد از گذراندن فقط یکسال در دانشگاه پرینستون، نیوجرسى را به مقصد نیویورک ترک کردم. بعد از آن رابطه من و ادواردو هم کاملا تمام شد و دیگر هیچ وقت نه او را دیدم و نه با او صحبت کردم.

بعد از آن گاهى که براى ملاقات دوستانم در خوابگاه پرینستون به نیوجرسى مى آمدم شایعاتى درباره ادواردو مى شنیدم. شایع شده بود که ادواردو بعد از ترک خوابگاه دانشجویی  خانه مستقل اجاره کرده است. شایع شده بود که به مصرف مواد روى آورده و یکبار هم در آفریقا به جرم حمل مواد مخدر دستگیر شده است.(اشاره به واقعه مارندی که دوستان ادواردو از تلاش رسانه های پدر ادواردو برای شایعه سازی ضد او در جهت محروم کردنش از ارثیه در مستند ادواردو بیان داشتند) اینها همه شایعاتى بود که دهان به دهان میچرخید و من هیچ وقت با کسى که از نزدیک ادواردو را دیده باشد و بتواند این شایعات را رد یا تصدیق کند برخوردى نداشتم. به سختى بتوان راجع به درستى و یا نادرستى این شایعات اظهار نظر کرد. آن وقتها این حرفها را باور کرده بودم و تا بعد از مرگش هم هنوز راجع به نظریه توطئه برعلیه ادواردو چیزى نشنیده بودم.

**

خبر مرگ ادواردو را دریک مجله خواندم و از اینکه چنین سرنوشتى پیدا کرده بود بسیار متأثر و غمگین شدم. دلیل مرگش را خودکشى ذکر کرده بودند و اینکه خودش را از بالاى پل پرت کرده بود. بعدها جایى خواندم که برخى معتقدند ادواردو به قتل رسیده است.

آن زمان که با ادواردو دوست بودم از نحوه رفتار پدرش با او اطلاعى نداشتم. تا اینکه مدتى قبل یک فیلم مستند به نام جیووانى را دیدم. از آن فیلمهایى است که برق از سر آدم مى پراند. شگفت انگیز است. اگر دوستان شما علاقمند به زندگینامه ادواردو هستند توصیه مى کنم این مستند را ببینند، مطمئنم شیفته آن خواهند شد. ادواردو راجع به زندگى و افکارش صحبت نمى کرد. مثل یک کتاب بسته بود.

 

گفتگو انجمن شهید ادواردو  با دیگر دوستان ادواردو آنیلی را اینجا بخوانید

**

نمیدانم علت مرگ ادواردو دقیقا چه بود، اما پدرش هیچ وقت از او راضى نبود تا اینکه خود را از پل پرت کرد و آنوقت بود که پدرش در جمع دوستانش گفته بود این کار دل و جرأت بالایى میطلبید! این حرفى بود که پدرش بر زبان آورد! باغبانى که تمام طول زندگى ادواردو در خدمت آنیلی ها بود بعد از مرگ ادواردو به رئیسش ( پدر ادواردو ) گفت :” پسرت را تو کشتى! این بلا را تو بر سر فرزندت آوردى!”

**

در بازه سالهاى ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ ادواردو آدمى به نظر نمی آمد که به دین ومذهب علاقه اى داشته باشد. فکر هم نمى کنم که او آن روزها به این موضوع حتى فکر مى کرد. خیلى بعدترها بود که مطلبى راجع به دوستان مسلمان ادواردو خواندم دوستان بسیار نزدیکش و راجع به ایمان آوردنش به دین اسلام. فهمیدم که در دهه هشتاد میلادى هم سفرى به ایران داشته. حتما این موضوع براى ادواردو بسیار با اهمییت بوده. یک فیلم هم در یوتیوب دیدم که راجع به این مرحله از تاریخ زندگیش اطلاعات بیشترى وجود داشت. ادواردو آدم جدى اى بود. جوان عیاشى نبود. اهل بزم و عیاشى و خنده هاى بلند و سرو صدا هم نبود. آدم آرامى بود. لابد تحت تأثیر دوستان ایرانیش راجع به این موضوع ( اسلام ) تحقیق کرده و به آن علاقه مند شده و سپس به ایران سفر کرده بود. و اصلا چرا نباید به ایران می رفت؟ ایران جاى بسیار خوبى است و مردمان خونگرمى دارد که عاشق غرب هستند. چرا که نه؟

**

نمى دانم تا چه حد راجع به دعوى قضایى خواهر ادواردو بر علیه خانواده اش اطلاع دارید. وقتى پدر ادواردو مُرد، مبلغى که خواهر ادواردو از ارثیه دریافت کرد نسبت به مبلغ کل دارایى پدرش بسیار کم بود و از آنجایی که او و مادرش تنها وارثان پدرش به شمار میروند شکایتى بر علیه مشاوران پدرش تنظیم کرد. مشاورانى که جزو مقربین مادرش به شمار مى روند و این کار او باعث عصبانیت شدید مادرش شد به نحوى که رابطه اش را با او قطع کرد و از سایر اعضاى خانواده هم خواست همین کار را انجام بدهند. حتى بچه هاى خواهر ادواردو هم طرف مادربزرگشان را گرفته و مقابل مادرشان ایستادند و خانواده کاملا از هم پاشید. به نظرم یک جاى کار این خانواده می لنگد..رفتار بدشان با پسر خانواده، شکایت دختر خانواده که بسیار درگیر مادیات است و نوه هایى که بر علیه مادرشان موضع گرفتند. چقدر غم انگیز!

**

جوانى هم هست که ادعا میکند پسر ادواردوست. با او از طریق فیسبوک آشنا شدم. البته نمى دانم این موضوع حقیقت دارد یا خیر زیرا آن موقع من از ادواردو دور بودم. اسمش جیانى ( جیوانى) آنیلى است ولى مدتهاست از صفحه فیسبوکش استفاده نکرده است. گویا در صنعت فیلم سازى فعالیت مى کند و نقشى هم در ساخت فیلم گرگ و میش داشته. به نظر جوان خوبى مى آید. سالهاست از برادر ناتنى اش که کم توان است مراقبت و نگهدارى مى کند.  خانواده آنیلى منکر هر گونه رابطه اى با او شده اند.

**

پدرم ایرانى بود. ادواردو هم این موضوع را مى دانست. سید هم هستم. عمه ام میتوانست تمام اجدادم را تا پیامبر نام ببرد. بچه که بودم مادرم اجازه نمى داد به ایران بروم. داستانهایى شنیده بود راجع به زنان آمریکایى که با فرزندانشان به ایران رفته اند و پدر بچه ها دیگر اجازه بازگشت بهشان نداده بود. دختر عموى خودم هم حضانت پسرش را بعد از هفت سالگى از دست داد. بعد هم که انقلاب رخ داد و ماجراهاى بعدش. هنوز هم فامیلها و عمو زاده هایم ایران هستند. ولى خودم هیچ وقت به ایران نرفته ام اگر چه دوست دارم بروم…باید همان وقت که شاه زنده بود مى رفتم.

کاری از گروه تحقیق و ترجمه انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی

خلاصه فیلم مستند ادواردو



نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۳
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها