به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس/ مهدی بلوریان _ در روزگاری که کتاب اولویت نیست، اقتصاد و معیشت شده تمام دغدهمندی افراد، اسماعیل آذرینژاد طلبه جوانی است که ماشین شخصیاش را مملو از کتاب کرده و به مانند کتابخانه سیار آن را به دور افتادهترین نقاط کشور که به لحاظ برخورداری محروم هستند میبرد،با لباس روحانیت روستا به روستا میرود و برای بچهها کتاب و قصه میخواند، همان نقاطی که شاید کمتر کسی راهش به آنجا افتاده باشد، کتابخانه بنا میکند، حتی از مدادهای رنگی کودکش برای نقاشی کشیدن استفاده کرد تا کودکان با یک نقاشی و رنگ هم در شادی کودکانه سهیم باشند. رنگ، بازی و نشاط هدف اول و آخرش است.شروع قصههایش بچهها را دور هم مینشاند، همه کمک میکنند تا بهترین کلاس قصهگویی کارش را شروع کند و اینجا تازه اول داستان است...
حجتالاسلام اسماعیل آذرینژاد از جمله افرادی است که دغدغه و تلاشش رشد
فکری کودکان ساکن درروستاهای محروم است. متولد 58 و ساکن شهرستان دهدشت
استان کهگیلویه و بویراحمد است و 5 سالی است با شعار قصه، توپ و رنگ تمام
تلاش خود را بر فعالیت در محور کتاب کودک قرارداده است.
فرصتی شد تا در گفتوگویی با این فعال فرهنگی از فراز و فرود و مشکلات پیش رویش در رساندن کتاب به دورترین نقاط بشنویم و او نیز صبورانه به پرسشها پاسخ گفت. (گزارش تصویری را اینجا ببینید)
آنچه در پی میآید مشروح گفتوگوی خبرنگار فارس با این فعال فرهنگی در حوزه کتاب است.
* ابتدا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه سالی کار فرهنگی خود را آغاز کردهاید؟
اسماعیل آذرینژاد، متولد 1358 ساکن استان کهگیلویه و بویراحمد هستم. بیش از 5 سال است در روستاهای این استان تمرکز فعالیتهایم را در کتاب و کودک قرار دادهام.
* با توجه به داشتن هزاران روستا در این استان چطور فعالیتها را تقسیم کرده و اولویتها را چگونه تعیین میکنید؟
از آنجا که کهگیلویه و بویراحمد بیش از هزار روستا دارد و جمعیت روستانشین بسیار محروم هم دارد از این رو به کودکان و روستاها به لحاظ فرهنگی کمتر توجه میشود و من نیز شاهد برنامههای کمی در روستاها هستم. از سوی دیگر چون آموزش در رشد و توسعه امر مهمی محسوب میشود، تمرکزم را روی آموزش قرار دادم.
از طرف دیگر سن کودکی برای رشد هر فردی مهم است. این دو عامل موجب شد تمرکز فعالیتهایم را بر کودک و کتاب قرار دهم.
* آقای آذرینژاد هدف اصلی شما از رفتن به دور افتادهترین روستاها چیست؟
هدف اصلی از سفر به روستاهای دور و محروم زیباترکردن دنیای کودک است. دوست دارم کودکان به رشد فکری برسند. از این رو کتابهایی که انتخاب میکنیم بیشتر در این راستاست. سعی میکنم کتابی بخوانم که موجب پرورش فکر کودکان شود. از سوی دیگر کتاب به مهربانتر شدن بچهها با یکدیگر کمک میکند. تمام این مراحل باعث میشود جامعه ما جامعهای مهربانتری نسبت به یکدیگر باشد.
ما شعار و ابزاری تحت عنوان قصه، توپ و رنگ داریم. بنابراین با قصه سعی میکنیم فکر کودک رشد یابد و در ادامه دایره واژگانش توسعه یابد. در این مسیر تلاش داریم کودکان مهارتهایی را بیاموزند و البته مهمتر از آن شیوه ارتباط با یکدیگر را برای آموزش مدنظر داریم. البته نمیتوانیم برای بچهها به شکل مستقیم سخنرانی و نصیحت انجام دهیم و یا به نوعی از آموزش مستقیم استفاده کنیم چراکه این امور در دنیای امروز منسوخ شده است. من تمام تلاشم را میکنم تا تسهیلگر باشم. یعنی شرایط را به نحوی آماده کنم تا کودک خودش رشد کرده و بیاموزد و سعی نمیکنم معلم باشم؛ در این مسیر آموزش قصه یکی از کارکردهایش همین است.
* چرا شما از هزینه شخصی برای رفتن به روستاها صرف میکنید؟
شاید خیلیها باورشان نشود که من از هزینه شخصی استفاده میکنم. برخیها به طور مطمئن میگویند نهاد یا سازمانی به تو کمک میکند و یا برخی میگویند حتما این کار برایت نفع مالی دارد؛ اما در پاسخ باید بگویم واقعا اینگونه نیست، حتی یک ریال هم تاکنون از این مسیر وارد زندگیام نشده است و انگیزه اصلی من برای رفتن به دورافتادهترین روستاها انس بچهها با کتاب است. چون در زندگی شخصی تجربه به من نشان داده کتاب موجب رشد میشود و جهل و فقر معنوی را از بین میبرد. از این رو کتاب باعث رشد فکری بچههاست.
من شعار نمیدهم، بودن کتاب دست بچهها در دورافتادهترین روستاها که بدور از شهرهستند برایم لذتبخش است. من دغدغه استانم، کشورم و سرزمینم رادارم. احساس مسئولیت میکنم و ناراحتم از اینکه چرا جامعه ما از کتاب دور افتاده است. چرا عدالت آموزشی برای بچهها وجود ندارد. از این رو بازی فکری و وسایل ورزشی به روستاها میبرم. به این امید که این بچهها آینده خوبی داشته باشند.
* شعارتان در این مسیر فرهنگی چیست؟
باید در این مورد توضیح دهم. اگرکتابی در تهران چاپ میشود من باید یک ماه بعد آن را برای کودکان روستایی بخوانم و یکی از کارهایی که در حال انجام آن هستم این است که بچهها با پدر ومادرشان ارتباط بهتری داشته باشند. پدر و مادرها برای بچهها قصه بخوانند و هم بچهها برای آنها. من معتقدم کودکی ثروتمند است که پدر و مادر قصهگو دارد و بیشترین تلاشم بر این است که این فرهنگ را رواج دهم که پدر و مادری به میدان آده و برای بچهها قصه بخوانند.
* چه روستاهایی را انتخاب میکنید و مشکلات سر راه شما چیست؟
من اغلب روستاهایی را انتخاب میکنم که دارای محرومیتهای بسیار هستند. روستاهایی که افراد کمتری به آنجا میروند، سر میزنند و دسترسی بچهها به کتاب کم است.
* چند روستا تاکنون سفر کردهاید؟
بیش از 100 روستا اما برخی روستاها هستند که بیش از 40 بار به آنجاها رفتهام. من به شخصه توان مالی چندانی ندارم که مدام کتاب بخرم، اما تمام تلاشم را کردم و تاکنون بیش از 70 روستا را تحت پوشش قرار دادهام، ولی مدام باید کتاب خریداری شود. چرا که استهلاک کتاب کودک بالاست. کتاب در استفاده مدام دست بچهها پاره میشود، لذا مدام برای مربیان روستاها باید کتاب و لوازم بازی ببرم که این کار هم هزینه بر است و تا الان سعی کردم در این مسیر از کمکهای دولتی استفاده نکنم.
تلاش من بهره از کمکهای مردمی است. به دلایل مختلف کمکهای مردمی هم اینگونه نیست که یک خیر پولدار و متمول پشت ماجرا باشد. اغلب خیرین کوچک با هزینههای اندک کمک میکنند و یا حتی برخی اگر کتاب سالمی هم دارند در اختیار من قرار میدهند.بنابراین بیش از 98 درصد کمکها مردمی است و واقعا هم به سختی تاکنون گذشته است. هر چند من در یکی دو سال ابتدایی از کتابها و مدادرنگیهای فرزندم در روستاها استفاده میکردم و برای بچهها قصه میگفتم ، تا اینکه به مرور افراد کمکهایی کردند و وضعیت بهتر شد. ولی هنوز به آن چیزی که میخواهیم نرسیدهایم، چون کار گسترده است. کتابها باید مدام خریداری شود و به دست بچهها برسد.
* فعالیتهای شما در چند حیطه مدنظر است؟
اول اینکه برای روستاها که امکان داشته باشد کتابخانه ویژه کودک تاسیس میکنیم یا به کمک بچهها اتاقی را رنگآمیزی میکنیم و وسایل بازی آنجا میبریم تا بچههای روستا برای بازی و مطالعه به آنجا بیایند. دوم اینکه مدارسی که چهره مناسبی ندارند، دودخورده و خراب شدهاند به کمک بچهها رنگ می شوند یا اینکه گاهی محلهای در حاشیه شهر وجود داشت که هر کسی در و دیوار خانهاش را رنگ کرد و اگر خانوادهای محتاجتر بود در حد توان برایش آشپزخانه، دستشویی و حمام ساختیم.
* درباره کتابخانه سیار هم بگویید که در حال حاضر از ماشین خودتان بااین عنوان استفاده میکنید.
یکی از نیازهای اساسی داشتن ماشین برای کتابخانه سیار است زیرا ما بیش از هزار روستا داریم که اگر بخواهیم کار را گسترش دهیم دوست دارم چند ماشین دیگر داشته باشیم که آن را مجهز به کتاب و وسایل بازی کرده و به همراه یک متخصص کودک به عنوان راننده به استانها بفرستیم. من دوست دارم کار مردمی باشد و اینگونه پیش رود. از این رو نیازمند چند کتابخانه سیار هستیم. از سوی دیگر یک مرکز فرهنگی نیاز داریم. باید مکانی داشته باشیم که فعالیتها را پشتیبانی کند و وسایل و کتاب گردآوری شده را به همراه آموزش سفیران یار مهربان در آنجا صورت دهیم. ما نیازمند خانه کودک هستیم. در واقع کتابخانه سیار و خانه کودک در چندین نقطه از شهر و روستاهای پرجمعیت نیازمندیم.
نزدیک 7 ماهی است درخواست کمک مردمی ارائه شده است. این درخواستها در فضای مجازی منتشر شده اما تا به امروز کمکی که مدنظرمان بود (حتی یک ماشین) تهیه نشده است. ولی برخی وقتی میبینند من طلبه هستم کمک نمیکنند.
منزل خودم شده انباری از وسایل. ماشینم هم کوچک است و مدام که به روستاها میروم ماشینم پر از وسایل رنگ، کتاب و اسباببازی است. برای همین جا به اندازه کافی ندارم ونیازمند یک وسیله مناسب برای این فعالیتها هستم.
* چه کسانی در فعالیتها به عنوان گروههای کمک کننده یاریتان میکنند؟
گروه اول دختران نوجوان در روستاها هستند. ما در بسیاری از روستاها مدرسه راهنمایی نداریم بنابراین آمار ترک تحصیل دختران در این مناطق زیاد است. بنابراین این گروه میتواند کمک حال ما در ترویج کتاب باشند. ما نیز کمک کنیم تا سطح سوادشان پایین نیاید و احساس مفید بودن داشته باشند.
گروه دوم طلبههایی هستند که اغلب از شاگردان خودم هستند، آموزش دیده به روستاها میروند. آنها گروه گروه آخر هفته به برخی روستاها رفته و به ترویج کتاب میپردازند. گروه دیگر هم عدهای از مادران دغدغهمند هستند اینها در امر قصهخوانی در روستاها فعال هستند. من نیز مدام برایشان کتاب و وسیله میبرم و به نوعی سر میزنم. هر چند کمکهای این عده اغلب افتخاری است و من نیز ماهانه خیلی ناچیز کمک به آنها میکنم ولی در برابر زحمتی که میکشند پول زیادی محسوب نمیشود.