به گزارش پایگاه 598، سه سال پایانی دولت روحانی را باید فصل جدید روحانی نامید. نقشه میدانی
رئیسجمهور به وضوح تغییر کرده و به آهستگی نشانههای تغییر بروز میکند.
مبنای تغییرات با اجماعی بیسابقه در میان تحلیلگران سیاسی با هر گرایشی،
کارنامه ضعیف پنجساله دولت او معرفی میشود. ساعت زمان به ایستگاه
«حسابوکتاب» رسیده و دیکته نوشته شد. در اساسیترین شاخصهها دولت متهم به
بیتدبیری و ناکارآمدی است، حتی نزدیکان سیاسی روحانی دیگر تاب توجیه
عملکردش را ندارند، اینکه میخواهند کمکم از همدست بودن در این نتیجه مبرا
شوند، درست است اما فشار اجتماعی اجازه نمیدهد با سکوت از کنار وضعیت
فعلی عبور کنند.
روحانی اما در دو سطح تغییرات را شروع کرده، این تغییرات هم نیاز درونی
دولت، هم خواست حاکمیت ملی و هم مطالبه عمومی است چون تمام شعارهایی که
روحانی با آن رای اکثریت را جذب کرد در عرصه عمل به چالش کشیده شده و
راهی بهجز تغییر نیست. برای همین، پایان سال پنجم ریاستجمهوری حسن روحانی
مصادف با دو تغییر بزرگ است؛ اول تغییر در رویکرد برخورد روحانی با آمریکا
و غرب، دوم تغییر در اصلیترین اعضای کابینه که بدون دخالت نهادهای دیگر
توسط شخص رئیسجمهور انتخاب میشوند.
چرا ما میخواهیم درباره این تغییرات حرف بزنیم: بهطور طبیعی درباره چند
وجه این تغییرات سوالات بزرگی در افکار عمومی وجود دارد؛ اینکه آیا این
تغییرات ثمربخش است؟ دلیل این تغییرات چیست؟ آیا تغییرات بهخصوص در بخش
اول اصالت دارد یا خیر؟ و سوالهایی از این دست که باعث شده در لایههای
مختلف اجتماعی -اعم از کسانی که به او رای دادهاند یا به رقیب- فضای ابهام
وجود داشته باشد. مشکل اساسی اما در بیپاسخ ماندن سوالها هم از سوی هسته
مرکزی دولت و هم از سوی منتقدان روحانی است چون به هر حال با ظهور دولت
یازدهم در سال 92 فضای سیاسی-اجتماعی جدیدی در ایران حاکم شد و نمیتوان
بهسادگی از آن عبور کرد.
مساله اول: تغییر رویکرد روحانی در برابر آمریکا بسیار مثبت اما خیلی
دیرهنگام است. ارزش ایستادگی انقلابی روحانی در برابر آمریکا دهها برابر
رقیبان سیاسی داخلی اوست و وقتی فردی مانند رئیسجمهور فعلی ایران، با زبان
قدرت و عزت با آمریکا حرف میزند معنای بسیار متفاوتی خواهد داشت. چرا؟
روحانی یک ضلع از مثلث ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است که معتقد بودند
برای تسهیل در مسیر کشور برای توسعه و پیشرفت باید رابطه با آمریکا عادی
شود. از این مثلث یک نفر قبل از عملی شدن کامل شکست این ایده از دنیا رفت
(مرحوم هاشمی) و ضلع دیگر هنوز نپذیرفته بابت دروغ سال 88 بدنه سیاسیاش را
توجیه کند (رئیس دولت اصلاحات). یعنی نمیشود امیدوار بود او به اشتباه
تاریخی ایده رابطه با آمریکا برای حل مشکلات کشور اذعان کند بنابراین فقط
شخص رئیسجمهور میتواند پیوند دولت مستقر با واقعیت موجود سیاسی را حفظ
کند و مسیر را تغییر دهد، پس باید از این تغییر استقبال کرد و حتی نگاه
مثبتی به آن داشت. ولی حتما این سوال پیش میآید از کجا معلوم که تغییر
مسیر رابطه با غرب به سبک دولت یازدهم تغییر مبنایی در نظرگاه روحانی است،
این سوال از اساس غلط نیست اما مشکلی را رفع نمیکند، درواقع مساله جدیتر
درباره روحانی 97 این است که تکلیف نسل ساختهشده با ایده رهاشده در جامعه
طی 30 سال اخیر مبنیبر اینکه «بدون رابطه با آمریکا مشکل کشور حل
نمیشود» چیست؟ نسلی از درون این گفتمان سیاسی در طول این سالها شکل گرفته
که پای این درس جوانی خود را گذرانده، این نسل معتقد هستند «آمریکای خوب و
بد داریم، راهی غیر از رابطه با آمریکای خوب نداریم و برای این رابطه هم
باید از آرمانها و استقلال کشور صرفنظر کنیم».
مساله اساسی روحانی برای تغییر اساسی مسیر (که البته زمانبر است و طولانی)
تعیینتکلیف با این بدنه است. متاسفانه شور و هیجان دوران انتخاباتها بر
تجویزهای خطرناک این دیدگاه آنگونه افزوده است که روحانی تابستان 97 را هم
آماج انتقادهای نامهربانانه و تند قرار داده. اینبار انتقادها از سوی
مشوقان دوران انتخابات است، سیل انتقادها هم که به مدد فضای مجازی خیلی زود
به طوفان توهین به شخص رئیسجمهور تبدیل شده، به چه جرمی؟ جرم بیان حقیقت
درباره رابطه با آمریکا. خیال کسانی که نگران اصالت تغییر در روحانی هستند
راحت باشد، تا وقتی که روحانی و خاتمی بر درسهای غربباوری قبلی اصلاحات
نزنند تغییرات سخت است و حتی این سوال پیش میآید آیا تضمینی وجود دارد که
روحانی دوباره به همان مسیر قبلی رجوع نکند؟ جواب ساده است؛ هیچ تضمینی
وجود ندارد و باید ضمن استقبال از همین میزان تغییرات، دانست شاید رهایی از
فشار اقتصادی دوباره روحانی را نسبت به غرب مهربان کند، چون تجربه نشان
داده دعوت به وحدت داخلی از سوی جریان تکنوکرات برای زمان سختی است. اما
آیا فرصتی غیر از شرایط سختی برای حرف زدن با کسانی که فکر میکنند آمریکا
مسیر خوشبختی ماست، وجود دارد؟
اما جریان منتقد روحانی چه کند؟ اولا نباید از همین میزان تغییر مسیر
چشمپوشی کرد، ثانیا حتما باید به روحانی برای اعمال مبناییتر تغییرات
زمان داد و البته بهعنوان نکته سوم نباید فکر کنیم روحانی از بیخ و بن به
حرفهای قبلی خود پشت کرده است.
مواضع مقتدرانه فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در برابر آمریکا
بهگونهای که تمام اختلافات داخلی با روحانی را ندیده گرفته و مانند یک
سرباز از رئیسجمهور دفاع کرد در همین پازل قابل تحلیل است. ما فراموش
نمیکنیم برای رای شب انتخابات توان موشکی سپاه تضعیف شد اما در برابر دشمن
اختلافات سیاسی و اشتباه خودی را به رو نمیآوریم.
توجیهات ماورایی و کمی احمدینژادی جریان لیبرال برای تغییر موضع روحانی را
هم از سر استیصال بدانید، هرگونه پیام ضدآمریکایی بهعنوان مظهر لیبرال-
دموکراسی برای جریان لیبرال دروازه جهنم است. مخصوصا اگر این پیام از سوی
نماد نگاه مثبت به آمریکا صادر شود.
مساله دوم: تغییر رئیسکل بانک مرکزی از سوی رئیسجمهور که احتمالا
آغازکننده تغییرات دیگری در دولت است، بسیار مهم و قابل توجه بود. مطالبه
تغییر در تیم اقتصادی دولت عمومی است، چپ و راست، حامی و منتقد دولت را در
بر میگیرد. روحانی فعلا از تغییر رئیس بانک مرکزی شروع کرده تا نشان دهد
مسئولیت وضع کنونی اقتصاد را پذیرفته است. بههرحال رئیس بانک مرکزی که
جایگاه فوقالعاده مهمی در کابینه دارد، بدون اینکه نیازی به رای اعتماد
مجلس داشته باشد انتخاب رئیس دولت محسوب میشود. بسیاری از منتقدان سیاسی و
اقتصادی دولت معتقد بودند بیتدبیری بانک مرکزی دلیل نابسامانیهای
اقتصادی ایران است و تغییر رئیس آن موید این انتقادها است. هرچند نباید
تغییرات دولت محدود به جابهجایی سیف شود، شاید دولت برای اینکه پیام شکست
ایده اقتصادیاش را نپذیرد ترجیح میداد مجلس برای تغییر وزرای اقتصادی
ورود کند اما آنوقت بهخاطر درگیر شدن کشور در درگیریهای سیاسی استیضاح
دچار حاشیه میشد. حالا که شخص روحانی تغییر رئیس کل بانک مرکزی را کلید
زده، قدم اول پذیرش تدبیر اشتباهش را رفته و برای اینکه وقت باقیمانده
دولت برای کشوقوسهای استیضاح هدر نرود، لازم است خیلی زود تمام تیم
اقتصادی را تغییر دهد.
شاید این سوال مطرح شود پس نقش نظارتی مجلس کجاست؟ مجلس در تعیین وزیر جدید
نقش ایفا کند بهتر است تا مسیر چالشی استیضاح طی شود، چون احتمالا در جلسه
رایگیری برای باقی ماندن وزرای اقتصادی شخص رئیسجمهور هم نتواند دفاعیات
منطقی ارائه کند. پس بهتر است مسیری طی شود که کمترین هزینه و بیشترین سود
را برای جامعه دارد.
نکته آخر اینکه تغییرات در تیم اقتصادی دولت اگر محدود به جابهجایی افراد
شود هم بیفایده است، چون کارنامه پنج ساله دولت روحانی متاثر از ایده
توسعه برونزا است و وزرای دولت دچار نوعی تنبلی در کار هستند. یعنی منتظر
بودند وزارت خارجه برجام را تمام کند تا شرکتهای خارجی بیایند و این
آقایان با هواپیمای کشورهای خارجی عکس بگیرند. در حال حاضر کشور به مسیری
متفاوت نیاز دارد. همانطور که قاسم سلیمانی برای دفاع از منافع ایران
منتظر مذاکره ظریف نشد، کاش وزارت مسکن و اقتصاد و... هم منتظر نمیشدند.
مسعود فروغی
منبع: فرهیختگان