در این میان اما عدم موضعگیری تشکلهای قدیمی اصلاحطلب و البته تشکلهای دولتساخته که قارچگونه شکل یافتهاند خود حکایتی جدا است. اینکه چرا در دورانی که ایده مرکزی دولت محبوب آنها یعنی وابستگی کامل به غرب برای حل مشکلات حتی در بین خود مسئولان طرفدار ندارد این تشکلها نه تنها به نقد دولت نمیپردازند بلکه حتی طرفداری نیز نمیکنند. گویی این تشکلها هیچ نقشی در ستادهای انتخاباتی روحانی نداشته و اکنون نیز اصلا وجود خارجی ندارند.
اما سوال مهم این است که ذات جریان دانشجویی از بدو پیدایش بدین سو که حراست از عرصه عمومی جامعه در مقابل مفاسد قدرت بوده چرا توسط تشکلهای اصلاحطلب و دولتساخته به چنین وضعی مبتلا شده است؟ برای پاسخ به این سوال باید بین تشکلهای اصلاحطلب و تشکلهای دولت ساخته تفاوت قائل شد.
تشکلهای اصلاح طلب از اوایل دهه هفتاد و بعد از گرفتار شدن در دام گررهک نهضت آزادی در دانشگاههای مطرح کشور و پیوند با هسته استحاله یافته جریان چپ عملا به عنوان نیروی پیاده و گاهی آوانگارد این هسته برانداز تبدیل شد. این نقش جدید برای آنها سبب ورود به هسته قدرت و تبدیل جریان دانشجویی به یک نیمه حزب سیاسی شد. فتنه 88 و درگیر شدن بخش اعظمی از جریان دانشجویی اصلاحطلب با این فتنه(به عنوان پیادهنظام آشوبها در پیوند با برخی گروهکها عملا وظیفه کشاندن آشوب به کف خیابانها را بر عهده گرفتند) سبب شد این جریان هویت دانشجویی خود را از دست بدهد و تبدیل به میلیشیای هسته برانداز اصلاحات شود.
روی کار آمدن روحانی در سال 92 سبب شد جریان اصلاحات دوباره تصرف دانشگاه به عنوان عمومیترین سنگر مبارزه با ساختارهای نظام را هدف قرار دهد و تشکلهای قدیمی نیز به فکر احیای خود باشند. از سال 92 بدین سو شاهد هستیم تشکلهای اصلاحطلب تبدیل به مجیزگوی دولت شده و در مواقعی به عنوان ماشین تولید بیانیه علیه منتقدان دولت عمل میکند. برگزاری جشن هایی با پسوند دانشجویی برای تقدیر از دولتیها و یا جمعآوری لیست امضا برای رفتن یا ماندن یک مسئول دانشگاهی را باید مهمترین عملکرد این تشکلها در پنج سال اخیر دانست. در واقع باید تشکلهای دانشجویی اصلاحطلب فعلی را نیروی فشار دولتیها برای رسیدن به اهداف خود دانست. البته نباید فراموش شود که این عملکرد از چشم دانشجویان پنهان نمانده است و رد این تشکلهای تشریفاتی در انتخاباتهای دانشجویی طی سال اخیر را میتوان دلیلی بر این مدعا دانست.
تشکلهای دولت ساخته اما حکایتی جالبتر دارند. تشکلهایی که حتی نام خود را از دیگران قرض گرفتهاند و با اضافه کردن یک یا چند کلمه به نام تشکلهای قدیمی برای خود هویتی جعلی دست و پا میکنند. اما طنز تلخ شکلگیری این تشکلها اینجاست که جریان کارگزاران که اوایل دهه هفتاد سرکوبگر جریان دانشجویی بود و دولتی که نگاه امنیتی بر کل ساختار آن سایه افکنده به عنوان مادر این تشکلها شناخته میشود. همین نکته یعنی ایده شکلگیری تشکلهای دولتساخته توسط افرادی که نه تنها هیچ نسبتی با ذات جریان دانشجویی ندارند بلکه در کارنامه خود سابقه مقابله خشن با جریان صادق دانشجویی را نیز دارند نشاندهنده میزان کاغذی بودن و صد البته انتخاباتی بودن این تشکلها است. اینکه طی تنها سه سال تعداد تشکلهای طرفدار دولت از 10 به 120 تشکل رسیده نشاندهنده این قارچگونگی است. حال بماند که در عرصه واقعی هر یک از این تشکلها چه تعداد عضو دارند، چون هستند تشکلهایی که فقط و فقط 1 عضو دارد و البته به صورت مثلا خودجوش همین یک نفر به اسم یک تشکل بیانیه حمایت از فلان مسئول دولتی یا تقدیر از تیم مذاکرات هستهای را امضا میکند.
این وضعیت را بگذارید در مقابل جریان صادق دانشجویی که طی سالهای اخیر نشان داده است عدالت و مصالح عمومی را به عنوان قطب فعالیت خود انتخاب کرده است و کم نبوده هزینهای که در این راه پرداخته کرده است. اینکه این جریان صادق به راحتی از احمدینژاد عبور کرد(علیرغم همه تلاشهایی که سال 84 در ستادهای انتخاباتی وی داشتند) و به انتقاد از وی و حلقه مشکوک وی در رخدادهای گوناگون پرداخت نشاندهنده ماهیت عدالتگرا و البته دغدغهمند این جریان است. تحصنها، تجمعات، اقدامات رسانهای گسترده و روشنگریها پیرامون افرادی چون مرتضوی، کردان، رحیمی، بقایی و ... که منجر به حذف آنها از ساختار قدرت و یا حداقل آگاهی جامعه از این دست افراد شد دلیل این مدعاست.
به نظر میرسد تشکلهای اصلاحطلب و شبه تشکلهای دولتساخته هر دو درگیر یک روند مشترک هستند؛ اینکه به بهای حضور در سطوح گوناگون قدرت و ساختار اداری از ماهیت انتقادی خود علیه قدرت عبور کردهاند و خماری قدرت را باید دلیل اصلی معلق ماندن این جریان وابسته دانست.
اینکه این تشکلها و شبه تشکلها در کنار مردم نیستند جای تعجب نیست چون غرق در لذت قدرت شدهاند اما اینکه حتی حاضر به دفاع از دولت محبوب خود نیستند را دیگر نباید ساده انگاشت و باید گفت اصلاحات و تکنوکراتهای اعتدالی چنان جریان دانشجویی را ذبح کردهاند که حتی فرصت دفاع از دولت را نیز به آنها نمیدهند. وقتی امنیتیهای سابق در جریان اصلاحات و اعتدال روشنفکر میشوند سرنوشت جریان دانشجویی غرق در قدرت نیز چنین میشود.
*خبرنامه دانشجویان ایران