این روزها در فضای مجازی با کسانی مواجه میشوم که مرید و عاشق «امام خامنهای» هستند اما حرفهای اصلاحطلبان درباره مسائل مرتبط با آزادی اجتماعی (حجاب، فیلترینگ، صدا و سیما، کنسرت، استادیوم و...) را تَکرار میکنند. در نظرشان اینها به مسائل تعیین کننده تبدیل شده و اگر اصولگراها در انتخابات رأی نمیآوردند به دلیل همین موارد و اظهار نظرهای امثال علمالهدی است. این بندگان خدا عملا در روایت کردن خودشان شکست خوردهاند و پذیرفتهاند که اصلاحطلبها به جایشان فکر کنند و تحلیل بدهند.
با مقدمات تحلیلی اصلاحطلبان نمیتوان پیرو رهبری باقی ماند، فقط میتوان به این نتیجه رسید که اگر آیت الله خامنهای هم وارد انتخابات شود به دلیل همان موارد رأی نخواهد آورد! چون رهبری بحث حجاب اجباری را انحرافی میداند، رئیس صدا و سیما را منصوب میکند، ائمه جمعه هم منصوب ایشان هستند، و روابط بسیار خوبی با کسانی مثل آیت الله مصباح دارند که اصلاحطلبان آنها را به عنوان تندرو و مروج خشونت «ترور شخصیتی» کردهاند. رهبری در مسائل فرهنگی کاملا در سوی مخالف اصلاحطلبان قرار دارد.
میتوان گفت اصولگراهایی که برای ارائه چهره زیبا از خودشان تلاش میکنند به «سندروم زائری» مبتلا شدهاند. زائری از یک طرف خودش را طرفدار رهبری نشان میداد و از طرف دیگر منصوبان رهبری را درباره مسائلی مثل حجاب محکوم میکرد و به نظرش اگر آنها خفه میشدند محبوبیت نظام و رهبری به اوج میرسید (مثل طرفداری مسیحیهای لبنان از نصرالله). زائری بعد از اظهار نظر صریح رهبری درباره حجاب فتیله تناقضش را پایین کشید اما اصولگرایانِ زیبا تأخیر فاز دارند و همان تکاپو را ادامه میدهند.
وارفتگی این فعالانِ ارزشی به حدی است که گاهی از تحلیل پیروزیهای احمدینژاد هم روایت اصلاحطلبانه میدهند نه عدالتخواهانه! چهرهای که از احمدینژاد به جامعه داده شد چهره یک چماقدار خشن بود که امثال مصباح از او حمایت میکنند و در همه جا زن و مرد را از هم جدا خواهد کرد، اما هاشمی با تبلیغ ولنگاری هم پیروز نشد. اصلاحطلبان چهار سال همان تخریب و لجن پراکنی را با تمام قدرتشان ادامه دادند اما در ۸۸ موسوی هم که یک خط در میان درباره گشت ارشاد و دیکتاتوری حرف میزد شکست خورد.
دغدغه اصلی برای اکثریت مردم چرخیدن معیشت است نه حجاب یا کنسرت و استادیوم! بیچارگی مردم از بیکاری و رکود است نه فیلترینگ یا نحوه انعکاس اخبار در صدا و سیما! مردم دنبال این نیستند که علیه جنتی و علمالهدی رای بدهند، اگر هم بپذیریم که به اصلاحطلبان اعتماد کردهاند از ترس تحریم و به امید گشایش اقتصادی بوده. حرفهای اصلاحطلبان البته در طبقه متوسط جدید و تازه به دوران رسیدهها (که جمعیتشان هم کم نیست) مشتری دارد، اما دغدغههای شکم سیری در وضعیت فعلی تعیین کننده نیستند.
اصولگرایان زیبا در دو راهی قرار دارند: یا پیرو رهبری بمانند و بپذیرند مشکل مردم کنسرت و استادیوم نیست، یا ضمن تسلیم در جنگ روانیِ اصلاحطلبان به رهبری رویکرد انتقادی پیدا کنند. بعید است آنها از این تناقض بیرون بیایند چون عنصر لازم را که شجاعت است از دست دادهاند. اکنون شجاعترین اصولگرایان (پایداریها) هم توان اذعان به ورشکستگی دولت و لزوم استعفا یا برکناری روحانی را ندارند، بقیه تکلیفشان معلوم است! اعتراف به محافظهکاری و واگذاشتن عدالتخواهی درک و شجاعت بیشتری نیاز دارد.