سرویس سیاسی پایگاه 598، خروجی جلسات پرتعداد ترامپ با سران اروپایی احتمال مواجهه متفاوت اروپا و آمریکا را با برجام افزایش داده است. به نظر میرسد طرح چهارستونه مکرون، رئیسجمهوری فرانسه مبنیبر بازنگری در توافق هستهای به انضمام گفتوگو در سه مساله مورد بحث اروپا، کف کنش طرف غربی در مواجهه با برجام باشد.
22 اردیبهشتماه چه دونالد ترامپ از برجام خارج شود و چه نشود، برجام دیگر برجام قبلی نیست. صورتمساله برجام با سادهسازی دولت روحانی تاکنون در افکارعمومی اینطور نقش بسته بود؛ با مذاکراتی که صورت گرفته و امتیازاتی که احیانا داده شده، قرار بوده بالاخره تحریمها لغو شود، اما واقعیت ملموس تا این لحظه این است که این اتفاق نیفتاده است. حال اگر ترامپ از برجام خارج شود یا نشود و توپ را به زمین اروپا بیندازد یا حتی اگر دولت از برجام خارج شود، در هر حال تغییر مثبتی بهنفع کارایی برجام در افکارعمومی به وجود نمیآید.
اینکه واکنش دولت حسن روحانی در برابر این شرایط جدید چه میتواند باشد در جای خود محل بحث است؛ اما آنچه از سخنان حسن روحانی در تبریز درخصوص برجام و همچنین گزارههای سهگانه مطرحشده توسط جواد ظریف برمیآید این است که دولت حداقل در مواضع اعلامی آماده تغییر شرایط شده و به این جمعبندی رسیده است که علاوهبر لابیهای احتمالی پشتصحنه، باید تغییر در فضاسازی رسانهای برجام و ادبیات حولوحوش آن را هم بپذیرد.
اینکه با تغییرات جدید در صحنه بینالمللی درمورد توافق هستهای چه اتفاقی میافتد تا حدودی قابل پیشبینی است، اما یک نکته که در این میان نباید مغفول بماند این است که تغییرات جدید چه تاثیری بر دولت روحانی در داخل میگذارد.
برجام از آن جهت حائز اهمیت است که پروژه مادر و یکتای دولت روحانی در داخل بوده؛ سادهسازی مسائل و رسیدن به ایده حل مشکلات و مسائل داخلی از گذر دیپلماسی، ایده اصلی حسن روحانی در انتخابات 92 بود که با شکلگیری دولت اول او بهطور ویژهای پیگیری و دامنه اثر آن تا حل مشکل آب خوردن هم تبلیغ شد، اما حالا به وضوح در نقطهای مهم قرار دارد، نقطهای مهم از آن جهت که اینبار نه منتقدان بلکه مسئولان اصلی پروژه یعنی حسن روحانی و جواد ظریف به شکل اجماعی معتقدند شرایطش مثل قبل نیست.
اینکه خروج از انپیتی یا ادامه غنیسازی هستهای تا درصدهای بالا جزء گزینههای روی میز دولت حسن روحانی است فارغ از اینکه چقدر واقعی باشد، یک پیام ویژه دارد؛ برجام دیگر به روز اولش برنمیگردد چون قبل از تنشهای اخیر هیچکس در دولت سراغ این ادبیات نیامده بود. از سوی دیگر تحرکات آشکار و پنهان دولت روحانی نشان میدهد شرایط بینالمللی به شکلی رقم خورده است که خوشبینترین افراد به برجام هم دیگر آن نگاه آتوپیستی و سانتیمانتالیستی را کنار گذاشته و تلاش میکنند مقداری رئالتر به ماجرا نگاه کنند. تزریق این نگاه به داخل هم جز این معنا نخواهد بود که کار پروژه برجام حداقل به آن معنا که قبلا تصویر شده بود و مثلا با رویای دلار هزارتومانی جماعتی را به خیابانها کشانده بود، تمام است و برجام اگر هم باشد معنای دیگری دارد و البته ترجمه سیاسی این حرف یک چیز بیشتر نیست؛ پایان پروژه سیاسی دولت و به یک معنا آغاز یک دولت بیپروژه.
دولت روحانی امروز به شکل رسمی و در دیماه 96 بهطور غیررسمی به پایان پروژه خود رسیده است، تجربه شکست پروژه سیاسی دولتها البته منحصر به دولت حسن روحانی نیست، دولت سازندگی مرحوم هاشمیرفسنجانی بهعنوان دولت پایه دولت فعلی هم چنین تجربهای دارد، سیاستهای تعدیل اقتصادی بهعنوان ابرپروژه دولت سازندگی که در بسته همراه با انسداد سیاسی و انقیاد فرهنگی دنبال میشد، در نیمه دوم دولت دوم آوردهای جز شورشهای اجتماعی حاصل از تورم 50 درصدی در پی نداشت و دولت در میانه راه مجبور شد به عقب برگردد و در سیاستهای تعدیل، تغییر ایجاد کند اما انسداد سیاسی و فرهنگی همچنان امتداد یافت تا در دل دولت سازندگی دال مخالف گفتمان دولت بازتولید و زمینه برای پدید آمدن رخدادی چون دوم خرداد فراهم شود. در این میان البته از شعبده سیاسی بخشی از دولت و کارگزاران سازندگی در تثبیت ناطقنوری بهعنوان نماد تام و تمام وضع سیاسی- اقتصادی وقت هم نباید گذشت که در چنان بستری عملا کار را تمام کرد.
کلان گفتمان دولت دوم خرداد با دال مرکزی آزادی و متمرکز بر پروژهای که حسین بشیریه نام آن را دموکراتیزاسیون نهاده بود هم درنهایت ثمری جز انتخاب احمدینژاد توسط مردم نداشت، گزینهای که حداقل در سال 84 بهعنوان نماد تام تقابل با ادبیات دموکراتیزاسیون تحلیل میشد. اینکه چگونه در بستر ادبیات توسعه سیاسی با پیش بردن پروژههای رادیکالی چون کوی دانشگاه 78، تحصن نمایندگان مجلس، لوایح دوقلو و... هم قطار آزادیخواهی از ریل خارج و هم گفتمان عدالت مهجور شد و به حاشیه رفت، خود مجال دیگری میطلبد اما خروجی این پروژههای سیاسی دو نتیجه داشت؛ اول: شکست استراتژی تبلیغاتی تهدید به خروج از حاکمیت در عین چسبندگی به قدرت جریان رادیکال اصلاحطلب در کوتاهمدت و تمسک به گزینههای جریان راست سنتی مانند روحانی و لاریجانی برای بازگشت به قدرت در بلندمدت و دوم: بازتولید گفتمان عدالت بهعنوان گفتمان طردشده و به صحنه آمدن فردی که توانست به شکل مطلوبتری ادبیات و ملزومات گفتمان عدالت را تبلیغ کند.
روی کار آمدن دولت حسن روحانی در پایان هشت سال دولتداری محمود احمدینژاد هم خود نتیجه شکست پروژه سیاسی محمود احمدینژاد است؛ رئیس دولتهای نهم و دهم در حالی در دو انتخابات با شعار عدالت پیروز انتخابات شد که در پایان دولتش معاون اول او و رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی راهی زندان شد، پرسر و صداترین اختلاس در دولتش رخ داد و افرادی چون سعید مرتضوی به حلقه اول تصمیمسازی دولت راه یافته بودند. همه اینها در شرایطی بود که احمدینژاد در دور دوم زمامداریاش از پروژه دومی رونمایی و سعی کرد با ادبیاتی شبهروشنفکری به جذب پایگاه اجتماعی سنتی اصلاحطلبان مشغول شود، پروژهای مبتدیانه که از ابتدا و از پیش شکست خورده بود، پروژهای که روی تحلیل مردم خیلی حساب نکرده و گویا به این نکته خیلی توجه نکرده بود که مردم در بازاری که نسخه اورجینال و فیک همزمان وجود دارند، سراغ نسخه فیک نمیآیند.
به نظر میرسد حسن روحانی در سال آغازین دولت دومش به سرنوشت دولتهای قبل دچار شده، هم گفتمان دولت دچار استهلاک شده است، هم پروژه اصلی دولت پایان یافته و هم اینکه امکان تولید ادبیات و گفتمان جدید فعلا منتفی است.
نشانه ورود به چنین وضعیتی را میتوان در سخنان اخیر روحانی هم جستوجو کرد؛ صحبتهای هفته گذشته حسن روحانی مملو از گزارههایی بود که برای مهندسی رسانهها در سخنرانی رئیسجمهوری تعبیه شده بود، گزینههای تکراری اما بعضا چالشی، هرچند اهداف طراحان سخنرانی با اتفاقاتی چون اشتباه آماری حسن روحانی و حرکت قابلتامل وزیر ارتباطات محقق نشد و آثار سیاسی آن همچون بومرنگ به سمت خود دولت بازگشت، اما از اهمیت طراحی آن سخنرانیها کم نکرد، طراحانی که در این پنجسال هم سعی کردهاند هرگاه دولت از منظر کارایی در افکارعمومی به نقطه چالشی رسیده، تولید ادبیات حاشیهای داشته باشند و مسائل اصلی را از کانون توجهات دور کنند، اما به نظر میرسد اینبار مساله فرق دارد، ایندفعه باید فکری به حال دولت بیپروژه کنند؛ دولتی که ممکن است دیگر رفتار منتقدان و موافقانش با آن مثل قبل نباشد، هم پروژههای عبور و مرور رونق گیرد و ترافیک را سنگین کند و هم رفتار دولت را برای منتقدان قابل پیشبینی کند و هم مدیریت واکنشها را سادهتر.