در شرایطی که هنر کشور در وضع ایدهآلی به سر نمیبرد و حمایتها از عرضه و بازار رقابتی در اغلب رشتهها ناچیز است، بازار جشنوارهها روز به روز داغتر میشود و هنرمندان را ناگزیر به سوی تولیدات جشنوارهای سوق میدهد.
شاعری را غم نان کاسب کرد!
مدتی است که کم فروغ شدن بازار عرضه محصولات هنری، از رونق کار هنرمندان در رشتههای مختلف کاسته است. سالیانی است که دیگر تقریباً هیچ کار هنری را نمیتوان شغل محسوب کرد و برای هنرمندان، ارتزاق از راه حرفه اصلی خود ناممکن است.
حال آنکه هنرمند علاوه بر گذران زندگی که امری عادی برای عموم مردم است، باید از دغدغههایی که مردم عادی روزانه با آنها درگیرند، آسودهخاطر باشد تا در آرامش بتواند به خلق اثر بپردازد. معالاسف هنرمندان این روزها در جامعه ما، بیش از سایرین با مشکلات درگیرند.
وقتی سرد شدن بازار محصولات فرهنگی، مسئولان را به فکر چاره انداخت، گویا تنها راهحلی که برای این مسئله پیدا شد، برگزاری جشنواره بود. جشنوارهها به عنوان جاده مستقیم کمک به هنرمند، آسانترین راه برای نهاد مسئول است و علاوه بر آن مزیتهایی نیز دارد که برای برگزارکنندگانش مناسبتر از هر نوع حمایت دیگری است.
مزیتهای جشنواره برگزارکردن، در این مقال نمیگنجد، اما ذکر همین نکته کافی است که در این سالها عدهای (که نه از هنر و فرهنگ بویی بردهاند و نه دغدغه فرهنگی و هنری دارند) متخصص برگزاری جشنوارههای پر زرق و برق با بودجه دولتی شدهاند تا جایی که حتی موسسه جشنواره برگزارکُنی تاسیس نمودهاند!
اما مسئله اصلی، ضرری است که جشنوارهها برای هنر، به ویژه هنر متعهد دارند. وقتی هنر را از بستر اصلیاش خارج و در مسیر دیگری هدایت میکنیم، کم اثر میشود. وقتی هنرمند را از جایگاه اصلیاش خارج و به مقام دیگری ترغیب میکنیم، بیهویت و بیتأثیر میشود.
جشنواره اگر متناسب با نامش، جشنی باشد برای دور هم جمع کردن هنرمندان و ایجاد ارتباط بین آنها که موجب همافزایی میشود، بدون شک خوب و قابل تقدیر است. اما بشرطها و شروطها؛ شرطش کم بودن تعداد (یک تا دو بار در سال) و شروطش نوع جوایز آن است. وقتی مبلغ جوایز از حد معینی بالاتر میرود، چند اتفاق ناخوشایند رخ میدهد. اول اینکه هدف اصلی جشنواره (که آن ارتباط و همافزایی است) گم میشود و هنرمند را سردرگم میکند، در نتیجه هنرش از مسیر اصلی خارج میشود و کسب جایزه میشود هدف.
دوم اینکه افرادی که میانهای با هنر ندارند و فاقد دغدغه هنری و فرهنگی هستند، به خاطر مادیات وارد عرصه هنر میشوند و فضا را خراب میکنند. (به قول مرحوم سیدحسن حسینی، «تاجر» جای «شاعر» را میگیرد: ناتوانی ز قضا شاعر شد/ شاعری را غم نان کاسب کرد!) سوم اینکه افراد دیگری که نه تنها میانهای با هنر ندارند، بلکه حتی مثل گروه قبلی سعی نمیکنند خود را هنرمند نشان دهند، کارهای اجرایی را دست میگیرند و میشوند «آقابالاسر» برای هنرمند.
همه این اتفاقات ناخوشایند ناشی از آن مبلغی است که برای جشنواره هزینه میشود که اگر نبود، همه تاجران به دنبال کار خود میرفتند و هنر را به هنرمند وا میگذاشتند و در این فضا، هنر متعهد میتوانست جلوه کند. بزرگی میگفت یک قطره روغن که بر زمین بچکد، مورچهها دورش جمع میشوند، اگر میخواهید مورچهها را دور کنید باید روغن را پاک کنید! بماند که برای مسئولان امر نیز جشنوارهای که شرکتکنندگانش به خاطر جایزه در آن شرکت کردهاند، مطلوب نیست و این نوع حضور، نه به درد مسئولان میخورد و نه به کار کشور میآید.
جوایز جشنوارههای هنری را کم کنید
از این دست جشنوارهها در کشور ما به وفور برگزار میشود و تنها راه نجات از این مهلکه، پاک کردن قطرات روغن است! همان گونه که بسیاری از جشنوارههای معتبر هنری در سطح دنیا، جوایز مالیشان اندک یا صفر است و فقط اعتبار هنریشان باعث میشود هنرمندانی از سراسر دنیا در آنها شرکت کنند و به کسب عنوان افتخار کنند.
به جای این نوع هزینه کردن (یا حیف و میل بیتالمال) بهتر است اعتبارات نهادهای سیاستگذار فرهنگی و هنری، صرف بسترسازی و رونق بخشیدن به بازار عرضه و تقاضای محصولات هنری گردد و تلاش شود هنرمند روی پای خود بایستد. در این صورت هدف اصلی از خلق اثر که ارتباط با مردم و تأثیر فرهنگی مثبت بر جامعه است، محقق میشود و گام مهمی هم در جهت خصوصیسازی این حوزه برداشته میشود.
برق سکهها...!
آنچه ما را به طرح این بحث واداشت، خبر امتناع «جشنواره تجسمی فجر» از اهدای جایزه ویژه ۵۰ سکهای- که قبلاً وعده داده شده بود- به برگزیدگان بخش عکاسی بود. این امتناع، موجب واکنش عکاسان برگزیده شد و آنها جوایز خودشان را به دبیرخانه جشنواره پس دادند.
جشنواره تجسمی فجر، جایزه ویژه بخش «بیداری اسلامی» را ۵۰ سکه بهار آزادی اعلام کرده بود که تاکنون در هیچیک از رویدادهای تجسمی کشور و شاید جهان سابقه نداشته است و همین امر سبب شرکت بیش از ۳ هزار اثر در این بخش گردید، اما در شرایطی که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تأکید کرده بود با وجود نوسانات بازار سکه و شایعات درباره عدم اهدای ۵۰ سکه، این جایزه اهدا خواهد شد، اما در نهایت اینطور نشد و این امر اعتراض عکاسان برگزیده را درپی داشت.
بدقولی وزارت ارشاد و بهانهتراشی هیئت داوران، اعتراض عکاسان و اقدام آنها یک بحث است که سایر رسانهها به آن پرداختهاند، اما موضوع مهمتر که مورد بحث ماست، توجه به این نکته است که اساساً چرا باید چنین جایزهای برای یک جشنواره هنری در نظر گرفته شود که نپرداختنش یک مشکل و پرداختنش هزار مشکل به بار میآورد؟! آن هم در بخش حساسی مثل «بیداری اسلامی» که نگاه دنیا به آن است.
آیا شایسته است که به خاطر ۵۰ سکه طلا، جو هنر را بر هم بریزیم و خالق ۳هزار اثر را به خاطر این مبلغ ترغیب به تولید اثر کنیم؟ آیا بهتر نبود یک سکه به عنوان جایزه تعیین میکردیم و در عوض ۳۰۰ اثر (اما ۳۰۰ اثر دغدغهمند و اثرگذار از هنرمندانی ریشهدار و متعهد) به جشنواره میرسید؟
بهتر است مسئولان عزیز، رویه را تغییر دهند و در این زمان حساس، به کیفی کردن تولیدات و جشنوارهها اهمیت دهند تا کشور، صحنه هنرمندی هنرمندانی اصیل، متعهد، دلسوز و دغدغهمند گردد و عاملان تخریب فرهنگ و هنر، از آن دور شوند. نگذاریم «تاجر»ی (چنانکه سیدحسن حسینی میگوید) داخل «شاعر»ها بُر بخورد: تاجری سُر میخورد/ داخل اهل قلم بُر میخورد!
مسعود دانشمنش
منبع :جوان آنلاین