تلويزيون امسال هم مثل سال هاي قبل چند سريال كمدي توليدو پخش كرد. براي نوروز 91 نيز تلويزيون تمهيدات گسترده اي در حوزه كمدي و طنز انديشيده و قرار است تعداد زيادي از مجموعه هاي طنز در ايام نوروز پخش شوند. آيا افزايش كمي توليدات طنز در تلويزيون را بايد نشانه رشد و پيشرفت رسانه ملي در اين زمينه بدانيم؟ آيا رويكرد اين رسانه در سال هاي اخير به مقوله طنز جدي تر شده و اصلا از حيث توليدات مجموعه هاي طنز تلويزيون در چه موقعيتي قرار دارد؟ كيفيت اين مجموعه ها چگونه است و آيا مي تواند به رضايت مخاطبان منجر شود؟ اساسا چگونه مي توان طنزهاي موفقي ساخت و ويژگي هاي آن چيست؟ براي پاسخ به اين سوالات و پرسش هاي مشابه سراغ يكي از پيشكسوت ها و بازيگر مشهور كمدي در سينما و تلويزيون ايران رفتيم كه در اين زمينه صاحب نظر و راي است. عليرضا خمسه نياز به معرفي ندارد. گفت وگوي ما را با او درباره آثاركمدي تلويزيوني بخوانيد.
واقعيت اين است كه تلويزيون در سالي كه گذشت اهتمام ويژه اي به توليد مجموعه هاي طنز و كمدي داشت و دست كم از لحاظ كمي تعداد سريال هاي كميك يا مجموعه هاي طنزشبانه افزايش پيدا كرد و حتي جنگ طنزي مثل خنده بازار توليد شد. ضمن اين كه براي نوروز 91 هم تعداد زيادي سريال طنز تدارك ديده شده كه نشان مي دهد سازمان صدا و سيما توجه جدي تري به اين مقوله دارد. تحليل شما از اين رويكرد چيست؟
جامعه هميشه نيازهاي خودش را به صورت هاي مختلف مطرح مي كند. امروزه جامعه جهاني و بالطبع جامعه ايراني به اين نتيجه رسيده هرچه شادتر باشد، بانشاط تر و سالم تر است. بديهي است اين جامعه سالم به خوراك و تغذيه شاد نيازمند است تا سلامت خود را حفظ كرده و ارتقاء ببخشد. از طرف ديگر مردم نيز از رسانه بويژه رسانه ملي توقع دارند نيازشان را در اين زمينه برآورده كند و نه تنها در ايران كه در همه جاي دنيا هيچ ابزار و تمهيدي مثل تلويزيون نمي تواند به منبع شادي و سرگرمي مردم بدل شود. ضمن اين كه كار كمدي و طنز قرار دادن يك آيينه در برابر جامعه است تا مردم، رفتارهاي خود را در آن ديده و اصلاح كنند. ضمن اين كه طنز مجموعه كنش ها و واكنش هاي انساني را دربرمي گيرد و مي تواند آن را به نقد بكشد. لذا ابزار خوبي براي اصلاح رفتارهاي اجتماعي و فردي است. به نظر من توجه صدا و سيما به مقوله طنز جاي تقدير دارد اما اين افزايش كمي برنامه هاي طنز بايد مبتني بر ماهيت و كاركردهاي اين گونه هم باشد. مهم ترين محور و شاخص در تعريف كمدي وجوه انتقادي آن است كه بايد لحاظ شود. هرچه طنزهاي تلويزيوني به نياز مردم و به نياز آنها به شادي پاسخ مثبت تر و بيشتري بدهد موفق تر و تاثيرگذارتر خواهد بود.واقعيت اين است كه اگر كمدي از انتقاد خالي باشد از ماهيت و ذات خود دور مي شود. بويژه اين كه خود كمدي به افزايش تحمل و فرهنگ نقدپذيري در جامعه كمك مي كند كه جامعه ما سخت به آن محتاج است.
و همين مساله هم به يك مانع و چالش در پرداختن به مقولات طنز در جامعه ما بدل شده است.
همين طور است. الان دست ما در پرداختن به كمدي، كمي بسته است. مثلا مساله قوميت ها و مشاغل از جمله مقولاتي هستند كه وقتي كمدي مي خواهد از آن استفاده كند با مشكل مواجه مي شود. مثلا سال گذشته ما سريال «پايتخت» را كار مي كرديم كه يك خانواده شمالي به تهران آمده بودند و با مشكلاتي مواجه شدند كه دستمايه طنز قصه بود. اما برخي از اهالي شمال به اين سريال انتقاد كردند و گمان مي كردند كه ما زبان و لهجه آنها را مسخره كرده ايم. اين مساله درباره مشاغل مختلف هم مصداق و سابقه دارد. به هر حال همين حساسيت هاي غيرمنطقي مانع بزرگي در پرداختن به مقوله طنز و كمدي در تلويزيون شده است. اين در حالي است كه آدم خوب و بد و مساله حق و ناحق در همه قوميت ها و بين همه انسان ها ممكن است وجود داشته باشد و استفاده از يك لهجه و گويش به معناي تمسخر يا برچسب زدن يك اخلاق ناشايست به يك قوميت نيست. در اين صورت اگر كمدي ما به زبان فارسي رسمي هم باشد تهراني ها و فارس ها مي توانند انتقاد كنند كه مثلا فلان سريال در حال مسخره كردن ماست.
واقعيت اين است كه يكي از چالش هاي ما در ساخت مجموعه هاي طنز و كار كمدي خارج از گفتمان طنز يا ماهيت رسانه اي آن بوده و ريشه در سوءتفاهم هاي فرهنگي و قومي دارد كه بايد در اين زمينه كار فرهنگي موثري صورت بگيرد.
يعني مميزي ها يا خط قرمزهاي رسانه اي صرفا مانع طنزپردازي در جامعه نيست؟
به نظر من بيشتر مانع كار دربخش فرهنگي و تصورات غلطي است كه در افكار عمومي درباره مقوله طنز و كمدي وجود دارد. خود ما به عنوان مردم جامعه، نقد را برنمي تابيم و بيش از اين كه مورد نقد واقع شويم دوست داريم ديگران را نقد كنيم و در واقع خودمان تحمل نقد شدن را نداريم. به همين دليل هميشه دركمدي ها به اعصار و دوره هاي قبل تر از خود مي پردازيم گويي كه در زمان حاضر هيچ اشكال و كاستي وجود ندارد كه دستمايه طنز قرار بگيرد.
در ارتباط با مجموعه هاي طنز يا كمدي تلويزيون دو تحليل متفاوت وجود دارد. برخي معتقدند كه اين شكل از طنزسازي در ورطه تكرار افتاده و يكسري بازيگران تكراري هميشه دراين مجموعه ها بازي مي كنند و در مقابل برخي معتقدند كه وقتي همين ساختار و شمايل جواب مي دهد و مخاطب دارد بايد به آن ادامه داد. نظر شما در اين باره چيست؟
فرض كنيد در يك خانواده پدري داريم كه شوخ و شاد است و همه از مصاحبت با او لذت مي برند هيچ وقت بچه ها نمي گويند بابامون خيلي تكراري شده.همين موقعيت را مي توان درباره برنامه هاي طنز تلويزيوني تعيمم داد. واقعيت اين است كه افرادي كه كار طنز انجام مي دهند بايد در اين حوزه مدام فعال بوده و حضور داشته باشند. قرار نيست من بازيگر كه در يك يا چند مجموعه طنز تلويزيوني حضور داشتم براي هميشه از اين حوزه كنار بروم. مهم اين است كه كار خوبي ارائه بدهيم و تازگي در قصه و توجه به انواع كمدي باشد. مثلا چارلي چاپلين آيا پس از آن همه سال تكراري شد؟! مشكل در جايي است كه اتفاقا جامعه به كمدين هاي خود اجازه ندهد كه بازي كنند و به طنازي بپردازند. ممكن است مشكل در كمبود متن خوب در حوزه كمدي باشد نه بازيگراني كه دراين زمينه فعاليت مي كنند. مثلا اكبر عبدي را بگذاريم كنار چه كسي را بياوريم. نه اين كه از حضور بازيگران تازه نفس جلوگيري كنيم اما وقتي بازيگراني كه دراين زمينه شناخته شده هستند و كارشان را هم بلدند و مردم هم آنها را دوست دارند چرا بايد كنار بروند. آنچه بايد كنار برود متن هاي بد و آدم هايي هستند كه نمي گذارند طنز و كمدي در اين مملكت رشد كند.
به نظر مي رسد كه يك تضاد در فرهنگ ما در ارتباط با مقوله طنز وجود دارد بدين معني كه ايرانيان ذاتا انسان هاي طنازي هستند و در محافل و جمع هاي دوستانه به خنده و بذله گويي مي پردازند اما از طرف ديگر اكثر كساني كه در حوزه طنز كار مي كنند مي گويند خنداندن مخاطب ايراني دشوار است. اين تضاد را چگونه مي توان تحليل كرد؟
خمسه: يكي از چالش هاي ما در ساخت مجموعه هاي طنز و كار كمدي خارج از گفتمان طنز يا ماهيت رسانه اي آن بوده و ريشه در سوءتفاهم هاي فرهنگي و قومي دارد كه بايد در اين زمينه كار فرهنگي موثري صورت بگيرد
فيلسوفي به نام بركسون در رساله معروفش« خنده» مثال مي زند كه كسي از خياباني رد مي شود و پايش روي پوست موز قرار مي گيرد و ليز مي خورد و افتادن او موجب خنديدن اطرافيان مي شود در حالي كه خودش بشدت عصباني و ناراحت است. خود آن فرد وقتي شب اين ماجرا را مثلا براي همسرش تعريف مي كند، مي خندد و نتيجه مي گيرد كه خنده حاصل عبور از بحران است. جامعه اي مي تواند بخندد كه از بحران رد شده باشد.وقتي ما در زندگي دچار بحران هستيم بسختي مي توانيم بخنديم لذا بايد سعي كنيم تا از بحران ها عبور كنيم تا آمادگي و پذيرش خنده در ما به وجود بيايد.
ولي از طرف ديگر همين خنده و كمدي هم مي تواند به عبور آدم ها از بحران هاي زندگيشان كمك كند؟
عواملي بيرون از وجود انسان، كمك مي كند تا انسان سريع تراز يك بحران عبور كند كه يكي از آنها قطعا كمدي و طنز است.اما وقتي انساني در موقعيت بحراني است كمدي را آن طوركه شايسته است دريافت نمي كند و ممكن است در برابر آن واكنش مثبتي نشان ندهد. مهم ترين عامل خنده عبور كردن از بحران است.
امسال تلويزيون براي نوروز مجموعه هاي متعدد طنز و كمدي تدارك ديده كه برخي معتقدند تعدد اين آثارطنز ممكن است نتيجه عكس داشته باشد و مثلا اگر درلابه لاي اين كمدي ها يك ملودرام يا قصه پليسي هم بود آن وقت تاثير مجموعه هاي طنز بيشتر مي شد...
مهم اين است كه آن مجموعه طنز كارش را درست انجام دهد. تعدد آنها موجب دلزدگي مخاطب نمي شود. آنچه موجب دلزدگي و نارضايتي مخاطب است تماشاي يك كار غيراستاندارد و غيرحرفه اي است. همان طور كه گفتم جوهره اصلي كمدي، نقد است. اگر اين ماهيت و كاركرد انتقادي در اين مجموعه ها وجود داشته باشد قطعا همه آنها مورد توجه و اقبال قرار خواهد گرفت. مثلا شما به سريال پايتخت كه در نوروز گذشته پخش شد توجه كنيد. در عين طنز بودن رگه هايي از نقد اجتماعي مثلا مهاجرت به تهران و مصائب آن در سريال وجود داشت كه جذابيت كار را براي مردم بيشتر كرد و درعين سرگرم كردن پيام مهمي را نيز به مخاطب منتقل مي كرد. به عبارت ديگر كميت در توليد مجموعه هاي طنز زيان بخش نيست فقدان كيفيت آنها موجب دلزدگي مردم مي شود وگرنه هرچقدر مجموعه هاي طنز خوب افزايش پيدا كند با استقبال مخاطبان همراه مي شود.
به پيام در پشت كارهاي طنز اشاره كرديد. مگر خود خنديدن پيام مهمي نيست. همين كه يك سريال و قصه اي بتواند موجب شادي مردم شود آيا پيام خود را بخوبي منتقل نكرده است؟
به نظرم اين هم ازهمان نگاه سفارشي و خنثي ناشي مي شود.اتفاقا برخي از كارگردان هاي طنز كه چنين نظري دارند با موانع ومشكلاتي درپخش آثارشان مواجه مي شوند. درست است كه خنده خيلي مهم است و اصلا خود يك پيام است اما يك طنز حرفه اي و فاخر نمي تواند در خلاء شكل بگيرد و بالاخره معطوف به يك واقعيت تلخ است. ما بايد تحمل و نقذپذيري خود را بالا ببريم تا انتقال پيام در پس كارهاي طنز با مشكل مواجه نشود.بازهم تاكيد مي كنم كه نقد كردن مهم ترين كاركرد و پيام كارهاي طنز است.
خب ممكن است من وقتي شب به خانه برمي گردم خيلي خسته و عصبي باشم. آيا زماني كه يك مجموعه طنز حتي اگر فاقد سويه انتقادي باشد اما بتواند مرا آرام كند ، واجد پيام مهم و مثبتي نبوده است؟
در پاسخ به اين سوال بايد بگوييم كه كمدي انواع مختلف دارد و نبايد آن را صرفا به يك يا چندگونه خاص محدود كرد.ما علاوه براين كه به توليد مجموعه هاي طنز نياز داريم بايد مجال تجربه انواع گونه هاي كمدي را هم داشته باشيم تا از اين طريق به ذائقه و سليقه هاي مختلف مخاطب پاسخ دهيم. كمدي اي كه من از آن صحبت مي كنم و بر آن تاكيد دارم با ارزش ترين و موثرترين گونه كمدي است وگرنه ما مي توانيم مجموعه هاي طنزي داشته باشيم كه بدون كاركرد انتقادي مردم را بخنداند وسرگرم كند و اين هيچ اشكالي ندارد اما شكل كمال يافته تر آن است كه مجموعه اي بسازيم كه در عين خنده و سرگرمي مخاطب را به تامل و تفكر نيز وادارد و خاصيت اصلاحگرانه داشته باشد. ما در بين انواع كمدي ها يك نوع كمدي بوف هم داريم كه همين خاصيتي كه شما اشاره كرديد را دارد، اما مثل دستمال كاغذي مي مانند و يكبارمصرف است. مثلا در روزنامه كاريكاتورهايي مي بينيم كه تاريخ مصرف روزانه دارند در مقابل كتابي مثل موش و گربه عبيد زاكاني را داريم كه قرن ها مورد استفاده قرار گرفته و خواندن آن لذت بخش است. تفاوت انواع كمدي ها شبيه به همين موقعيت هايي است كه من با اين مثال ها ترسيم كردم. آن نوع كمدي ماندگار مي شود كه واجد كاركردهاي انتقادي و پيام هاي مهمي باشد.
آقاي خمسه برخي معتقدند كه ما درايران كمدين نداريم بلكه بازيگر طنز داريم شما چقدر با اين نظر موافقيد؟
به نظر من كمدين لفظ دو پهلويي است به اين معني كه كمدين بازيگري است كه هم تراژدي و هم كمدي بازي مي كند. كسي كه فقط كار طنز انجام مي دهد بازيگر كميك است نه كمدين. براين اساس من معتقدم كه در ايران كمدين داريم كه كم هم نيستند. به نظر من كمدين بالاترين مرحله و موقعيت بازيگريست.
اتفاقا كارنامه شما را در مجموعه هاي تلويزيوني مي توان به 2 بخش عمده تقسيم كرد. يكسري مجموعه هايي كه شما نقش يك شخصيت كميك را بازي كرديد و شخصيت قصه واجد قابليت هاي طنز و كمدي بوده كه شامل طنز كلامي و رفتاري و حركتي مي شده يا مجموعه هايي كه موقعيت طنز داشتند بدون اين كه شخصيتي كه شما بازي كرديد به شكل ارادي قصد خنداندن مخاطب را داشته باشد. به نظر شما كداميك از اين الگوها و سبك هاي كمدي و طنزپردازي در تلويزيون كارايي بيشتري داشته و مي تواند مخاطبان بيشتري را جذب كند؟
اين بستگي به ذائقه تماشاگر هم دارد و اين ذائقه به شدت قابليت تغيير و تنوع پذيري دارد. همان طور كه تهيه و توليد غذا هاي جديد مي تواند ذائقه هاي تازه اي براي انسان به وجود بياورد، كالاهاي فرهنگي هم مي تواند منبع و مرجع ايجاد ذائقه هاي جديد در مخاطبان باشد.
متاسفانه سال هاست كه كمدي هاي تلويزيوني با بهره گيري از اين تعريف كه كمدي يعني خنداندن تماشاگر يا كمدي يعني جملات بامزه گفتن بيشتر به سمت و سوي كمدي كلامي و فانتزي سوق پيدا كرد. در انواع و اقسام كمدي از همه دشوارتر و البته جذاب تر كمدي موقعيت است كه تلويزيون كمتر در ساخت اين نوع موفق بوده است. البته ساخت كمدي هاي موقعيت از هركسي برنمي آيد و بسيار پيچيده و دشوارتر از اقسام ديگر كمدي است. چون هيچ كدام از شخصيت هاي قصه به شكل ارادي قصد ندارند كه تماشاگر را بخندانند و لذا رفتار و كنش طنازانه اي ندارند بلكه بايد قصه به شكلي روايت شود كه بتواند يك موقعيت طنز و كميك ايجاد كند. اتفاقا تلويزيون بهترين رسانه براي تجربه ساخت كمدي هاي موقعيت است و رسانه ملي بايد به سمت ساخت آثار بيشتري در كمدي موقعيت حركت كند. مثلا در سريال پايتخت سعي شده بود تا طنز موقعيت بدون اين كه پرسوناژ ها شخصيت هاي خنده داري باشند خلق شود.