«دختر بچههایی که در برج میلاد رقصیده بودند را احضار کرده بودند. شناسنامههایشان را بررسی کردند تا ببینند نه سالشان شده یا نه. یکی از دختربچه ها را از یک ظهر تا نه شب در وزرا نگه داشته بودند و بازجویی کرده بودند»
منبع اولیه خبر بالا روزنامه نگاری ساکن ایران است. کاربران حرفهای فضای مجازی که بسیاریشان در اجاره نهادهای شناختهشده وزارت خارجه آمریکا مثل «توانا» هستند بلافاصله در خط مقدم نشر خبر قرار میگیرند. ژنرالهای دعوای جناحی داخل کشور که خود بخشی از نظام سیاسی حاکم در ایران هستند و دولت و نیمی از مجلس و نیمی از ساختار اقتصاد نفتی-رانتی کشور را در اختیار دارند و سودش را میبرند بلافاصله به انها میپیوندند و در خط میانی آتش میایستند. و در نهایت کاربران عادی معصوم ولی غیر پرسشگر هم پیاده نظام میشوند. خبر در کمتر از یکساعت مثل توپ صدا میکند.
در مرحله بعد، رسانههای فارسی زبان دولتهای غربی وارد میشوند و بلافاصله خبر را بازنشر میدهند تا خبر از فضای محدود مجازی خارج و در سطح ملی منتشر شود. حالا افکار عمومی جامعه در ابعاد وسیع «تحریک» و احساسات بخشی از جامعه «جریحهدار» شده. حالا هر کس موظف است موضع خود را ابراز کند.
سلبریتیهای سینمایی و ورزشی و هنری، یعنی همان «مراجع اجتماعی» طبقه متوسط جدید، پشت تریبونها و منبرهای مدرن خودشان در توییتر و اینستاگرام و تلگرام میروند و از این واقعه «ابراز انزجار» میکنند. در پایین منابرشان، افکار عمومی بسیج میشوند، با مشتهای گره کرده و دهن های کف کرده و گاه کفن پوش شعار میدهند. اول به مسببان این «جنایت»، بعد به نظام سیاسی جمهوری اسلامی که این «جنایت» را بوجود آورده، بعد به زندگی در ایران و در نهایت هم به خود «ایران» لعنت و نفرین میفرستند. قبلا خود را با مردم بقیه کشورها و زندگی خوشبخت شان مقایسه میکردند، تازگیها هم که به اصلاحات دروغین عربستان اشاره میکنند، و مانند مراسمی آیینی، به صورت جمعی حسرت میخورند و در موجی هیجانی و هیستریک پر از عقده میشوند. حرف ساده همه شان در یک کلمه این است: «خاک بر سر ما».
ایدئولوژی ایرانستیزی موفق شده یکبار دیگر همه را در مقام استنطاق و بازجویی قرار دهد و توپخانه ایرانستیزی موفق شدهاست یکبار دیگر روان بخشی از هشتاد میلیون ایرانی را ناامن و به آنها دز و میزان بالایی از داروی «نفرت از خود» تزریق کند. داروی استعماری شناختهشدهای که سیستم ایمنی ملتها را تضعیف میکند و به آنها احساس حقیر و ضعیف بودن القا میکند. دارویی که آنها را مستعد پذیرش ذلت و بردگی و سرخم کردن مقابل ملتها و قدرتهای دیگر میکند. بیست و چهار ساعت بعدتر خبر به آرامی و در سکوت تکذیب میشود. به همین سادگی!
روزنامهنگار به نقل از یکی از مادران این کودکان خردسال اعلام میکند: «دلیل حضور ما در وزرا بخاطر اتفاقات برج میلاد نبود بلکه من در روز هشت مارس در میدان انقلاب توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شدم و از آنجایی که بچه با من بود، او را هم به وزرا آوردند. سوالهایی هم که از ما شد ارتباطی با موضوع برج میلاد نداشت.»
این تکنیک شناخته شدهای است. خبر فیک و دروغ در صدر میایستد و میلیونها نفر آن را میبینند. یعنی عملا در صفحه اول و با حروف درشت چاپ شده ولی تکذیبیه وقتی که موج خوابیده و عملا در صفحات میانی و جایی که هزار نفر هم با آن درگیر نمیشوند و حتی اگر ان را بخوانند تاثیرش بر انها چندان نیست.
خبر وقتی تکذیب میشود که ناامنی و نفرت از خود و دیگران، وقتی که ناامیدی و سیاه دیدن همه چیز و همه کس، وقتی میل به رفتن از ایران و مهاجرت، وقتی بیتفاوتی به سرنوشت آینده ایران و... در ذهن مردم عادی این کشور رسوب کرده و ته نشین شده. این ساختار ایران ستیزی است. و بسیاری از ایرانیان هم بی انکه بدانند پیاده نظام لشکر همین ایران ستیزی هستند.