آقای بهار! همچون همه روسای دولت تاریخ انقلاب(بجز دو شهید بزرگ رجایی و باهنر) از موضع دانای کل، طلبکار و رهنموددهنده، به رهبری توصیه کرده اند.
منتها فراموش کرده اند بگویند نقش خودشان در وضعیت فعلی چیست؟ چگونه ترکیب فعلی دولت و مجلس شکل گرفت؟ چه کسی اقتصاد را در اوج تحریم روی خلبان خودکار گذاشت و با درگیریهای بیربط و فرعی که مشترکا با اصولگرایان انجام میدادند مردم را خسته کرده و باعث اثر کردن فشار دشمن شد؟ آنهم زمانی که رهبری مدام از جنگ اقتصادی و اصلی-فرعی کردن مسائل میگفتند اما با وجود اختیارات به تعبیر ایشان بی بدیل نمیتوانستند ایشان و اصولگرایان را از جنگ حیدری/نعمتی و بردن کشور به پرتگاه سازش باز دارند. اساسا چرا دعواهی ایشان همیشه با تشدید فشار دشمن بر نظام به ویژه در اقتصاد تقارن دارد؟
فراموش کرده اند بگویند چه کسی به اسم عدالت، نسخه های سرمایه سالارانه را در اقتصاد اجرا کرد و زمینه را برای نارضایتی مردم فراهم کرد؟
فراموش کرده اند کارنامه خود را در مورد آزادی بازخوانی کنند که حتی به یک تشکل دانشجویی مثل جنبش عدالتخواه که در انتخابات از ایشان حمایت کرده اما منتقد سیاستهای ایشان بود حق حیات در دانشگاه نمیدادند. نگفتند ایا ایشان به تشکلهای کارگری، پرستاران، معلمان و مستضعفان در دوره شان آزادانه حق اعتراض میدادند؟ آیا در درون دولت خویش هیچ منتقدی را تحمل میکردند؟ آیا وقتی منتقدین عدالتخواه ایشان در زمان دولت نهم، برچسب خوراج و گروه فرقان خورده و مورد برخوردهای امنیتی ازدرون و بیرون دولت، واقع میشدند شطر کلمه ای گفتند؟ در بیرون و درون قدرت، از کدام پرونده عدالتخواهی دفاع کرده اند؟
نگفته اند اگر انتخابات آزاد نیست و نهادهای دیگر دخالت میکنند، چگونه در 84 و 88 چنین ادعایی نداشتند؟ آیا انتخابات هرگاه به باند ایشان اجازه ورود بدهند آزاد است و هرگاه نه، غیرآزاد؟
آیا مرغ پخته هم از چنین ادعای آزادیخواهی خنده نمیکند؟ همانگونه که از ادعای تبعیض ستیزی سردار دکتر خلبان! چنین مدعیانی به میدان ازادیخواهی بیایند، میدان کجا برود؟
راستی چرا این دادخواهی های ایشان فقط در مواردی است که مدعی هستند به ایشان و نزدیکانشان ظلم شده؟ در طول سالهای اخیر مقابل کدام ظلم به مردم ایستاده اند؟ اصلا کجا بودند؟ به راستی اگر در انتخابات رد صلاحیت نشده و نزدیکان ایشان دادگاهی نمیشدند و از دولت دهم درگیری سیاسی با روسای قوا نداشتند آیا بازهم ندای دادخواهی سرمیدادند؟
در راه حلهای ایشان برای اداره کشور مسئله اصلی مردم و کشور یعنی اقتصاد و جنگ اقتصادی در کجا قرار دارد؟ کدام راه حل سازوکاری و ساختاری برای رفع مشکلات مردم ارائه کردند؟ آیا تنها راه حل، بقای ایشان و تیمشان در قدرت است؟ وقتی در قدرت بوده اند کدام اصلاح ساختاری را کرده اند؟ اگر کرده اند، چرا بعد از ایشان همه چیز به بدتر از قبل برگشت. اساسا این تفاوت جهتگیریها در دوره های مختلف نشان دهنده دست باز مدیران اجرایی نیست؟
فراموش کرده اند زمانی که دهه هفتاد، مدحنامه برای رییس دولت مطبوعشان هاشمی رفسنجانی میخواندند تنها کسی که علم اعتراض برای عدالت بلند کرده بود رهبر انقلاب بود! فراموش کرده اند وقتی در دانشگاه، مهمترین دغدغه شان مقابله با دختر برگزیده بود، رهبری مسئله اول کشور را عدالت میگفتند. اساسا در سراسر دهه هفتاد و ابتدای دهه هشتاد که رهبری عدالت را گفتمان میکرد، ایشان کجا بودند؟
فراموش کرده اند حمایتهای کمسابقه رهبری از شعارهای دولت خود را و سپر شدن رهبری در مقابل موج تهمت و تخریب تجدیدنظرطلبانی که امروز ایشان همصدا با آنان به رهبری می تازد! و درخواست ازادیشان را از زندان میکند! خب چرا مردم سراغ شما بیایند، نسخه اصلی که هست که از ابتدا با اصل موضوع مخالفت کرده؟
فراموش کرده اند که خود بخشی از وضع موجود و عاملین آن هستند، چه بهشتی را به مردم وعده میدهند بهشت اشفتگی سال 91؟ نمیتوان با جاروجنجال از کرسی متهم به کرسی شاکی تغییر مکان داد!
همانگونه که ولایت-ولایت کردن و تعطیل عقل و اختیار محافظه کاران و تکرار منطق اشعری-اموی مثل تقدم ولایت بر عدالت، حال به هم زن است. چنین ادعای عدالتخواهی و آزادیخواهی و منجینمایی و حمله به مهمترین سد مقابل دیکتاتوری و بیعدالتی هم، حال به هم زن است.
این روزها سخن رهبری در 84 اثبات شد که کسی که درونش عدالت را برقرار نکند نمیتواند مدعی عدالت گستری در بیرون باشد. آری، بت بزرگ رو بشکن! بت نفس خودت را.
*محمدصادق شهبازی/ دبیر سابق اتحادیه جنبش عدالتخواه دانشجویی