يكى از مواردى كه حضرت درباره آن اعلام خطر كردند، بازگشت از ارزشهاى انقلابى و الهى و ارتجاع به ارزشهاى جاهلى قبل از پيروزى انقلاب است و شما ببينيد وقتى انقلابى با حضور پيامبر و اصحاب ايشان، در معرض چنين خطر بزرگى بوده است، حساب بقيه انقلابهاى اسلامى مثل ما كه يكى از فرزندان انقلاب پيامبر اكرم در طول تاريخ است ، چه ميشود. انقلاب ما يكى از بذرهايى است كه از آن گلستان روييده است. وقتى آن گلستان از چنين آفتى در خطر بوده است، تكليف انقلاب ما روشن است.
حضرت فاطمه بعد از پيامبر، در حقيقت يكى از رهبران جنبش مقاومت هستند. مقاومتى كه ميخواهد دو كار را بكند، يكى اينكه ساختار حاكميت بعد از پيامبر را در هم نشكند، دوم اينكه تا حد ممكن جلوى انحراف افكار عمومى و تغيير مسير نظام را بگيرد. روى همين حساب ، معترض، انقلابى،فريادگر و سازش ناپذير عمل ميكند و هزينه اش را مي پردازد.
ببينيد حضرت فاطمه ، خطاب به مومنين و اصحاب پيامبر چه ميگويند:
"فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ” ، چه
ميشود شما را؟ ،” أَرَغْبَه عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ
تَحْکُمُونَ؟ ” ، آيا همه معيارها را پس از پيامبر كنار گذاشته ايد؟ و از
همه چيز رو برگردانده ايد؟ ديگر قرآن را به داورى قبول نداريد!؟ ، ” ما
هذِهِ الْغَمیزَه فی حَقّی وَ السِّنَه عَنْ ظُلامَتی” ، اين سستى و سهل
انگارى براى چيست؟، كجاست آن حسّ آرمانگرايى و تكليف شناسى شما ؟ چرا چُرت
ميزنيد؟ با خود ميگوييد پيامبر رفت و قصّه تمام شد و نهضت به آخر رسيد؟
پايين آمديم دوغ بود، همه آن حرفها دروغ بود؟!
بعد اين جمله را ميفرمايند كه گويى آسيب شناسى همه انقلابها از جمله انقلاب ما است ، يعنى وا دادن بعد يك دوره انقلابيگرى، تن پرور شدن و خو گرفتن به وضع موجود، راحت طلب شدن و سر سفره انقلاب نشستن، بعد از دوره فداكارى و مجاهدت…
حضرت زهرا آفت انقلابها را، اين قعود بعد از قيام ميدانند.
« فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ » ، به بازى و شوخى گرفتن اصول، بعد
از يك دوره اى كه همه ما سر اين حرفها جدى بوديم. ميفرمايند چه زشت است به
شوخى گرفتن آن چيزى كه روزى جدّى بود. چقدر بد است، وادادن بعد از آن همه
جهاد! ، "قبحاً لقرع الصفاه و صدع القناه و خطل الاراء، و زلل الاهواء” ،
چه زشت است همه دست آوردها را زمين گذاشتن و گوهرى را كه به آن سختى تا
اينجا آورده ايم به سنگ خارا زدن، چه بد است زنگ زدن سلاحها و بى اثر و بى
خاصيت شدن ها
چقدر بد است مجاهدينى كه آن كارهاى بزرگ را كردند، بعد از دو دهه اينقدر بى
بخار شوند و چه زشت است پس گرفتن شعارها و باطل شدن انديشه ها و از دست
دادن انگيزه ها…