لاتاری ؛ "برفوش" هست و "فروشنده" نیست و همین است که اذیتشان می کند. این برفوش ها بساط آن حراجی ها را –که به فروش گذاشته اند همه چیز را در پیاده رو های کن و برلین و قطر و دبی - به هم می زند.
"در کوی ما ؛ شکسته دلی می خرند و بس! بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است"
آن سوی دیگرِ خلیج فارس، کارگردان های فیلمفِرَنس ،
می گردند دنبال "شیخه ای" که اسپانسر خودفروشنده ای باشد ، خواهر امیری که به اسیری گرفته باشد خواهرانی را در گریز از بازار خودفروشان.
لاتاری؛ فیلم فارسی هست و فیلم فِرَنس نیست. یاد آور داش آکُل است و قیصر و تنگسیر و صد البته بالا تر از آنها؛ که نه از گزمه محل که حالا از ژاندارم کدخدا عبورکرده. و آن گزمه را هم سر غیرت آورده.
کاکا رستم ها بنشینند سر جایشان !
که از رستم و فردوسی اسمش را دارند فقط. و کارشان کشتن داش آکل ها و قیصر ها و شیر ممّد ها و موسی هاست.
موسی داش آکُل نیست که بزنیدش ناغافل. از مسجد می آید و نه میخانه. تلو تلو نمی خورد. و همین است که اذیتتان می کند.
آواز مستانه اش؛ اولین دیالوگش؛ مرگ بر آمریکاست. و می ترسند از او توله های سگ زرد ؛ که حالیشان می کند: "دوران بزن و در رو گذشته است"، و کفایت نمی کند صدمیلیارد دلار اسلحه هم برای امنیت کاباره ها و روسپی خانه ها یشان. اگر چه پارس کند اربابشان : Arabian golf
آری ، لات است لاتاری ؛ و چه خوب ؛ در این اوضاع اِوا خواهری ! که صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم صدا نازک می کند به محکومیت غیرت در دهه فجر !
و به هفت آب شسته نخواهد شد بی آبرویی رسانه ملی با رقص عربی چندش آورش برای دلبری از روشنفکریِ چرک.
کاش بفهمند که راضی نمی شود روشنفکری به مدلینگ. و دست نمی کشد تا ... که نمی فهمند...