در آمريكا نيز با كساني كه در مخالفت با رأس قدرت و ايدئولوژي حاكم بر نظام ليبرال سرمايه داري مخالفتي بكنند به شديد ترين وجه برخورد ميشود؛ به عنوان مثال در يک حركت پيروان فرقه داوودي كه معتقد به ظهور منجي بودند در ۱۹ آوریل ۱۹۹۳ در حالی که اعضای این فرقه از ۲۸ فوریه در ساختمانی در شهر ویکو در ایالات متحده آمریکا جمع شدهبودند، مورد هجوم تانکها و ماموران افبیآی قرار گرفتند و دها نفر از جمله زنان، کودکان و نوزادان، زنده در آتش سوختند.
از اين دست برخوردها در حكومتهاي ليبرال دنيا به وفور به چشم ميخورد؛ در حكومتهاي ديكتاتوری كه ديگر اين مسئله به يك امر روزمره تبديل شده است و به كمترين مناسبت عموم مردم حتي شخصيتهاي بزرگ جريان مخالف به جوخه اعدام سپرده ميشوند.
برخورد با مخالف در حكومتداري، يك قاعده است و يقينا هيچ حكومتي اجازه جولان به مخالفان را نميدهد اما در حكومتي كه فقه در آن حاكميت دارد مرز برخورد با مخالف بسيار متفاوت از ساير حكومتهاست و تمام برخوردها در دايره فقه انجام ميشود.
به تاريخ انقلاب كه نگاه كنيم به جرئت ميتوان گفت بر عكس ادعاي مطرح شده از جانب بعضي به صرف اختلاف نظر علمي با هيچكس در انقلاب بر خورد نشده است و اگر برخوردي شده است عنواني ديگر بر افعال فرد مترتب بوده است كه موجوديت نظام اسلامي را به خطر ميانداخته و يا در اداره امور كشور اخلال ايجاد مينموده.
البته اگر نسبت سنجي كنيم بين كساني كه با مباني انقلاب اسلامي مشكل داشتهاند با كساني كه مباني انقلاب را تاييد ميكردند نسبت بسيار كمي به مخالفين تعلق ميگيرد كه با همان ميزان اندك نيز با سعه صدر برخورد شده است و تا كارد به استخوان نرسيده برخورد قهری به هيچ عنوان صورت نپذيرفته است. وحتي به آنها اجازه فعاليت سياسي و حزبي داده شده است.
در ميان شخصيت هاي ديني كه مشهور است كه به خاطر اختلاف نظر مورد قهر نظام قرار گرفته اند دو شخصيت مطرح را مورد بررسي قرار ميدهيم تا مشخص شود كه آيا واقعا با آنها به خاطر اختلاف نظر علمي برخورد شده است و يا عنوان ديگري در ميان بوده.
سيد كاظم شريعتمداري
سید کاظم شریعتمداری در دوره طاغوت داراي مرجعيت بود و خود را هم عرض امام راحل ميدانست؛ لذا در مواقع مختلف برخلاف موضع امام راحل اظهار نظر مينمود و با دربار شاهنشاهي روابط حسنهاي داشت. بعد از انقلاب نيز اين مشي از طرف او ادامه پيدا كرد و امام راحل با سعه صدر با ايشان مدارا نمودند و حتي در مواردي اگر كسي به ايشان بي احترامي مينمود او را عتاب ميفرمودند؛ در يكي از اين موارد يكي از نزديكان امام نقل ميكند كه محضر امام عرض كردم شريعتمداري فلان حرف را زده است، امام فرمودند بي ادب با القابش بگو آيت الله شريعتمداري! آن فرد در توجيه حرف خود عرض كرد: آقا ايشان با شما مخالف است! امام فرمودند مگر من آيه قرآنم كه مخالف من مخالف خدا باشد؛ اين ناشي از روح بلند امام راحل و نشان از عدم ذره اي منيت و تكبر در وجود ايشان دارد.
اما واقعيت ماجرا چه بود؟
تيرماه 1359 گروهي از افسران نيروي هوايي كه هنوز به رژيم سابق دلبستگي داشتند با هدف باز گردادن بختيار و شايد تشكيل حكومتي با محوريت سران نيروي هوايي اقدام به طراحي كودتايي كردند كه بعدها به كودتاي نوژه معروف شد. قرار بود در اقدام اول خانه امام خميني، برج مراقبت فرودگاه مهرآباد و چند جاي ديگر توسط هواپيماها بمباران شود و بعد از آن با مانور هوايي، شكستن ديوار صوتي و ايجاد ترس و وحشت مردم را از مقاومت منصرف كنند. اما اين كودتا در 18 تير 1359 لو رفت و با دستگيري گروهي از طراحان و كشته شدن عدهاي قائله خاتمه پيدا كرد در اين ميان نام سيد كاظم شريعتمداري به عنوان رهبر معنوي كودتا مطرح شد؛ اما باز نظام اسلامي در مقابل او سعه صدر پيشه نمود. در فروردين 1361 و با دستگيري صادق قطب زاده به جرم طرح ريزي براي ترور امام خميني بار ديگر پرونده سيدكاظم شريعتمداري مطرح شد و بنا به مستندات به دست آمده قرار بود بعد از ترور امام خميني وي به عنوان حامي قطبزاده كودتاي او را تاييد نموده و در جايگاه مرجعيت حكومت قطبزاده را به رسميت بشناسد. همين امر باعث شد تا شريعتمداري فاقد صلاحيت مرجعيت شناخته و سلب مرجعيت شود. البته علاوه بر اين اقدام اسنادي بر همكاري شريعتمداري با ساواك وجود دارد كه بررسي آن در اين مقام نميگنجد.
همانطور كه مشاهده ميشود برخورد با شريعتمداری نه به خاطر اختلاف نظر علمي با ولايت فقيه بلكه به علت همكاري در كودتا و طرح ريزي براي قتل امام خميني و براندازي حكومت اسلامي بوده است.
شيخ حسينعلي منتظری
يكي ديگر از افرادي كه مورد قهر نظام اسلامي قرار گرفت قائم مقام رهبري آيت الله حسينعلي منتظري بود كه خود از نظريه پردازان ولايت فقيه و از مبارزاني بود كه براي استقرار نظام اسلامي رنجهاي زيادي متحمل شد؛ اما آنگونه كه امام راحل فرمدند به خاطر نداشتن شم سياسي قوي و سادگي در دام ليبرالها و منافقين افتاد و به فرمان امام خميني از قائم مقامي رهبري عزل شده و از صحنه ساسي كشور حذف شد؛ امام راحل كه منتظري را انسان ارزشمندي ميدانستند به او توصيه فرمودند در حوزه بماند و به درس و بحث مشغول شود و به سياست كاري نداشته باشد، اما منتظري به اين توصيه امام راحل عمل نكرد و تحركاتي را شروع نمود كه از آن جمله ميتوان به مصاحبه با رسانههايي مثل BBC و دويچه وله و افشاي اسرار حكومت اسلامي اشاره نمود؛ اما آنچه جرقه حصر را زد سخنراني 13 رجب سال 1376 منتظري بود كه در حسينه خود در قم ايراد نمود و در آن علاوه بر وارد نمودن اتهامات مختلفي به نظام و رهبر معظم انقلاب اسلامي و اهانتهاي فراوان، صريحا از رئيس جمهور مي خواهد كه در مقابل رهبري ايستادگي كرده و عليه ايشان موضع بگيرد و اين يعني دعوت به آشوب و عمل بر خلاف قانون اساسي و جايگاه رهبري، البته در اين مقام نيز حكومت ابتدا برخورد خاصي با ايشان ننمود و واكنشهاي مردمي و علما و روحانيون باعث شد تا حكومت به مسئله ورود كند و در نهايت سبب شد تا شوراي امنيت ملي به رياست سيد محمد خاتمي ريئس جمهور وقت ، طي جلسهاي چنين مقرر دارد كه به دليل اقدامات غير قانوني و تحريك آميز آقاي منتظري و نيز به خاطر مصالح شخصي وي، بهتر است ارتباطات او محدودتر گردد.
البته اين حصر در ابتدا صرفا در خصوص ديدارها و مسائلي كه امكان مخاطره براي نظام اسلامي داشت اعمال شد اما خود آقاي منتظري اصرار نمودند كه يا همه حصر برداشته شود و يا حصر كامل باشد و از آنجا كه مصلحت نظام بر محدود بودن ايشان بود و نيز به خاطر عدم تغيير در مواضع ايشان شوراي عالي امنيت ملي حصر كامل را تصويب نمود. البته با وجود اين تصويب خويشان و نيز علما مجاز به ملاقات با او بودند و ديدارهايي صورت ميپذيرفت و از تمامي امكانات برخوردار بودند. اين حصر در سال 1381 و با مداخله شخص رهبري و بنا به بيماری آيت الله منتظري برداشته شد، نكته جالب اينكه منتظري حتي شب قبل از برداشته شدن حصر اقدام به مصاحبه با BBC نموده و بر مواضع گذشته خود اصرار ميورزد ولي اين عمل تاثيري در دستور رهبري نميگذارد.
آنگونه كه گفته شد منتظري خود از نظريه پردازان اصل ولايت فقيه بوده و تاليفات او حتي در حال حاضر از منابع علمي اين بحث به حساب ميآيد و برخورد با ايشان به هيچ وجه به مباحث علمي او بر نميگردد و صرفا به خاطر تحركاتي كه ثمرش تفرقه در امت اسلامي بود محصور شد.
در خصوص مخالفاني كه از طايفه عالمان ديني نبودند اين سعه صدر به مراتب بيشتر اعمال شد تا آنجا كه آنها توانستند در مناصب كشور قرار بگيرند و به مجلس راه پيدا كنند در مجلس ششم و دولت اصلاحات اين مسئله را ميتوان به وضوح مشاهده نمود.
نهضت آزادي كه داراي تفكرات ملي مذهبي است و مباني نظري ولايت فقيه را قبول ندارد در طول تاريخ انقلاب فعاليتهاي خود را به صورت آزادانه ادامه ميداده و به فرمان امام راحل تا زماني كه دست به اسلحه نبرده و فتنه نكرده بودند مجاز به اظهار نظر و بيان عقايد خود بودند و يا در مورد سازمان مجاهدين خلق نيز همين گونه بود آنها تا قبل از بيانيه تغيير ايدئولوژيك منافقين، و تهديد به كشتار مردم با همه اختلافات نظر در بستر جمهوري اسلامي فعاليت مينمودند و در عرصه سياسي كشور تاثير گذار بودند. اما بعد از تهديد و ترور با آنها به عنوان دشمن برخورد شد.
از افتخارات نظام اسلامي كه مبتني بر اصل مترقي ولايت فقيه است اين است كه در جمهوري اسلامي بر عكس آنچيزي كه مخالفان لندن نشين ادعا ميكنند و بر خلاف آن كه بوقهاي داخلي آنها تكرار مي كنند ايران آزادترين سرزمين براي اظهار نظر است، اينجا سرزميني است كه مجلسش به رهبرش با همه اقتدار جام زهر تعارف ميكند و صاحب منصبانش خود را مجاز به نقد رهبري ميدانند. اينجا خط قرمز مصالح مردم، نظام و انقلاب است و معيار تصميم گيري فقه است.