شهید «حسین اجاقی» سال ۱۳۴۳ در شهر کرمانشاه چشم به جهان گشود، پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به مدرسه رفت و تا کلاس سوم دبیرستان تحصیل کرد. بعد از مدتی ترک تحصیل کرد و وارد بسیج شد و سپس به عضو رسمی سپاه پاسداران کرمانشاه درآمد.
وی پس از اعزام به جنگ تحمیلی در تاریخ ۶۵/۴/۱۷ در منطقه عملیاتی «مهران» بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به فیض عظیم شهادت نایل آمد و پیکر پاکش در کرمانشاه در باغ فردوس به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیتنامه شهید «حسین اجاقی»:
آنقدر به جبهه میروم تا رحمت خداوند شامل حالم شود و شهید شوم.
بارالها! تو شاهد باش که من عاشق امام و روحانیت پیرو خط امام و این برادران بسیجی که عاشقانه جانفشانی میکنند و از تمام قید و بندهای مادی و دنیوی گذشتند و خالصانه در راه خدا پا به میدان جهاد نهادهاند، هستم.
با سلام عاشقانه به محضر مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و خانواده محترم شهدا، امت حزبالله و همیشه در صحنه.
ای امام عزیز! هر وقت صدای ملکوتی و الهی تو را میشنویم خوشحال میشویم که در کنار حسین زمان هستیم و خدا را همه روزه شکرگذاریم که ما را در این برهه از زمان قرار داد.
ای امت حزبالله! مبادا که همانند مردم کوفه رهبر عزیزمان، امام امت را تنها بگذارید. ای امت حزبالله! اگر ما نبودیم و کربلا را ندیدیم، زمینهای سرخ شده از خون غرب و جنوب را دیدیم. اگر عباس را ندیدهایم، هزاران عباس بیدست را میبینیم که دستهای خودشان را به درگاه الهی هدیه کردهاند. اگر زینب را ندیدهایم که در فراغ اهل بیت (ع) گریه کند و چنان سخن گوید که کاخ یزید را به لرزه در آورد، لیکن زینبیان را میبینیم که همچون او استوار در مرگ عزیزانشان کلام حق را میرانند. اگر علی اکبر نوجوان را ندیدهایم، لیکن علی اکبرها را میبینیم که چگونه به یاری حسین زمان لبیک گفتند. اگر «حنظله» را ندیدهایم، ولی حنظلهها را دیدهایم که از حجله عروسی به بستر شهادت شتافتند. اگر «حبیب بن مظاهر» را ندیدهایم، لکن حبیب بن مظاهرها جبهه را پر کردهاند.
ای حسین جان! عاشورای تو تنها یک شب بود و کربلایت یک مکان، اما بنگر که هر شب ما عاشورا و هر زمین ما کربلاست.
چه بگویم از غم تنهایی، خدایا یاران همه رفتند و ما را در این وادی تنها گذاشتهاند، این دنیا برای آنها خیلی کوچک بود آنها به دنیا پشت کرده بودند، دنیا را وسیلهای برای بهدست آوردن به آخرت انتخاب کردند و در این دنیا، با اعمال صالح، با اخلاق نیکو، با خلوص نیت، صداقت، راستگویی، خون دل خوردن، تمتها را شنیدند، ولی تمام توجه آنها به خدا بود و برای آنها همین بس که دعوت حق را لبیک گفتند، مدتها در عشق سوختند تا به معشوق خودشان رسیدند.
بارالها! از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید بشویم تا آینده بماند، هم باید بمانیم که فردا شهید نشود و هم باید شهید شویم تا فردا بماند، عجب دردی است چه میشد که امروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.
آری، یاران ما رفتند در حالیکه ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید، میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید! یا حسینی باشید یا زینبی در غیر اینصورت یزیدی هستید.
در خاتمه از شما میخواهم که برای رضای خدا کار کنید، حرف بزنید، برای رضای خدا تمام سختیها و مشقتها را تحمل کنید، دلسرد نشوید، زیرا خدا با شما است، زیرا آیه قرآن است که [میگوید] بعد از هر سختی یک آسانی هست: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا».
انشاءالله... پاداش همه سختیها، دوریها، مشتقها، رنجها، زجرها، رضای خدا و زیارت کربلا و قدس عزیز [است] و چه زیباست آن روزیکه همه در صحن و سرای [حضرت] اباعبدالله (ع) پشت سر امام امت همراه خانواده محترم شهدا، جانباران، معلولین، اسرا و رزمندگان سر بر سجده حق تعالی گذاریم و با اراده مصممتر از پیش رو به قدس حرکت کنیم و با خدای خود و با امام خود دوباره تجدید پیمان نماییم که امام با تو هستیم و تا انقلاب حضرت مهدی (عج) تو را تنها نمیگذاریم (انشاءالله)
سلام گرم مرا به خانواده محترم شهداء و اسرا برسانید و بگویید که من همیشه از روی شما خجالت میکشیدم و از شما همگی برادران و دوستان، اساتید اخلاق و اخلاص میخواهم که مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب مغفرت نمایید.