به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، اگر پیروزی انقلاب حضرت روحالله را در ۲۲ بهمن ۵۷ خلاصه کنیم،
بیهوده به خطا رفتهایم، انقلاب زمانی پیروز شد که جوانی دستفروش به زمره
ملازمان خمینی پیوست و یا طلبهای جوان از «محله شهر» کرمان در سال ۱۳۳۲
خود را به قم رساند تا با ادامه تحصیل، بعدها به حلقه یاران روحالله
بپیوندد؛ امام روحالله از این ملازمان پابرهنه کم نداشت.
پرونده «مبارز کهنسال» به حلقهای از ملازمان روحالله میپردازد که از «نوق» بهرمان کرمان خود را برای تحصیل به شهر قم رساند.
روستایی که هنوز که هنوز است، «گوگلمپ» هم بهسختی نقطهای به این اسم را در حوالی رفسنجان پیدا میکند.
آنچه
هاشمی رفسنجانی را از سایر همراهان خمینی کبیر جدا میکند این است که او
برخلاف انقلابیونی، چون رجایی و باهنر خانوادهای نسبتاً متمول داشت،
تاجرزاده بود و پدرش از باغداران پسته بهرمان محسوب میشد.
او با
پیوستن به زمره یاران امام، بهسرعت رشد میکند و در بین انقلابیها و مردم
تبدیل به یک شخصیت معروف و تأثیرگذار در نهضت انقلاب اسلامی میشود.
«فقدان
همرزم و همگامی که سابقه همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به ۵۹ سال
تمام میرسد، سخت و جانکاه است» این برشی از پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب
پیرامون رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی است، مَرد پُرفرازونشیب عرصه سیاسی
که از زمان شکلگیری هسته اولیه نظام جمهوری اسلامی، پایکار نهضت امام
خمینی (ره) بوده است.
هاشمی مرد کارزار سیاست در محضر آیات
طباطبایی، امام خمینی (ره)، محقق داماد، سید محمدکاظم شریعتمداری و حسینعلی
منتظری تلمذ کرده بود پس از تبعید امام، در مبارزه با شاه و نمایندگی امام
در داخل کشور نقش پررنگتری داشت.
هاشمی سال ۳۷ با خانم عفت مرعشی
ازدواج کرد که البته همسرش باوجوداینکه دختر یکی از روحانیون مطرح بود، اما
نقش رسانهای نسبتاً پررنگی در عرصه سیاسی داشت.
سالهای ۶۸ تا ۷۶
دوران ریاستجمهوری این «مبارز کهنسال» بود که در آن مقطع وی بهعنوان یکی
از پرنفوذترین شخصیتهای سیاسی بهحساب میآمد، البته در آن دوره وی مورد
هجمههای شدید جریان اصلاحطلب قرار گرفت و همین امر باعث شد وی بحث اعتدال
را در برابر رادیکالیسم جریان چپ مطرح و در در خطبههای نماز جمعه به آن
بپردازد.
اصلاحطلبان که در آن دوره با القابی همچون «عالیجناب
سرخپوش» و «آغاسی» به وی میتاختند، در دوره ۸۸ وی را «تکیهگاه» و
«امیرکبیر» زمان خطاب کردند.
در اواسط دهه ۸۰ و پس از درگذشت آیت
الله مشکینی در سال ۸۶، او رئیس مجلس خبرگان رهبری شد، اما در اسفند سال ۸۹
و پس از نقش خاص و متفاوتی که در فتنه ۸۸ ایفا کرد، آیت الله مهدوی کنی با
اکثریت آرا برکرسی ریاست این مجلس نشست.
مرحوم هاشمی البته پس از
وقایع ۸۸ همچنان از سوی رهبری بهعنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابقا شد
و این جایگاه آیتالله را نزد رهبر معظم انقلاب نشان میداد.
آیتالله
هاشمی که معتقد بود قطار انقلاب در سال ۸۴ با انتخاب احمدینژاد از ریل
خود خارجشده است، در سال ۹۲ باوجود رد صلاحیتش برای کاندیداتوری، حمایت
همه جانبهای از روحانی داشت و همواره در طول مدت ریاستجمهوری روحانی از
وی حمایت کرد.
یار و رفیق دیرین مقام معظم رهبری روز ۱۹ دیماه در
عصر یک روز زمستانی علیرغم تلاش پزشکان به دلیل عارضه قلبی در سن ۸۲ سالگی
دار فانی را وداع گفت و جسمش در مرقد امام (ره) آرام گرفت.
حوزه
احزاب خبرگزاری فارس در اولین سالگرد مرحوم هاشمی رفسنجانی در بخشهای
مختلف ازجمله دوران دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات، دهه ۸۰ و ریاستجمهوری
روحانی و... در گفتوگو باشخصیتهای سیاسی به بررسی ابعاد شخصیتی، مدیریتی
و سیاسی و فکری وی پرداخته است.
البته در پرونده «مبارز کهنسال»
وابستگان آیتالله روایتگر ابعاد زندگی خصوصی و مشی خانوادگی او هستند و
این پرونده تلاش میکند تصویر دقیقتری از ۸۲ سال مجاهدت آیتالله برای
انقلاب اسلامی را بازنمایی کند.
در این بخش از پرونده «مبارز
کهنسال» به سراغ محمدرضا باهنر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده ۷ دوره
مجلس شورای اسلامی رفتیم تا به برشهایی از زندگی سیاسی مرحوم هاشمی
رفسنجانی بپردازیم.
باهنر که برادر شهیدش از ملازمان خمینی کبیر
است، در این گفتوگو اشارهای به دوران قبل از انقلاب و سابقه آشنایی خود و
برادرش با مرحوم هاشمی میکند و به بیان خاطراتی از آن دوران میپردازد.
این
سیاستمدار باسابقه که از دوره دوم مجلس تقریباً در تمام مجالس بعد از
انقلاب حضور و نقش فعالی داشته، به جایگاه آن مرحوم در دوران ریاستش برکرسی
خانه ملت گفت و به لحاظ شرایط سیاسی آن زمانه، ریاست هاشمی بر مجلس را
دورانی خاص میداند. شرایطی که هاشمی را فراتر از یک رئیس مجلس عادی بالا
میبرد.
در ادامه این مصاحبه باهنر به تمول هاشمی و خانوادهاش پرداخته و این تمول را در خدمت انقلاب میداند.
وی
در بخشی از این گفتوگو بهاشتباه استراتژیک هاشمی در سال ۷۶ و حمایت از
خاتمی اشاره میکند و در این زمینه به برخوردهای جریان اصلاحطلب با او
میپردازد.
آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگوی خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس با محمدرضا باهنر است:
*آیتالله هاشمی را جزو هیئتامنای انقلاب میدانم
با
توجه به سابقه دوستی و همکاری برادر شهید شما با آیتالله هاشمی رفسنجانی
به سابقه این آشنایی و همچنین سابقه آشنایی خودتان با مرحوم هاشمی رفسنجانی
اشارهای داشته باشید.
باهنر: یک جمله در مورد آیتالله
هاشمی دارم والان هم آن را تکرار میکنم. من آیتالله هاشمی را جزو
هیئتامنای انقلاب میدانم. از اولین روزی که انقلاب شروع و نهضت حضرت امام
(ره) علنی شد، مرحوم هاشمی رفسنجانی درصحنه بود، کار و تلاش میکرد و همه
زندگیاش را برای نهضت و انقلاب گذاشت.
آقایان تقریباً یک تقسیمکار
نانوشته بین خودشان داشتند و تیپ مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر و حتی
شهیدان مفتح و مطهری بیشترین وظیفه خود را تعلیم میدانستند تا نسل انقلاب
را تربیت کنند. حضرت امام در سال ۴۲ جمله مشهوری پس از بازداشت و قبل از
تبعیدشان دارند و آن جمله معروف در پاسخ به این سؤال است که سربازانت برای
راهاندازی حکومت انقلاب اسلامی کجاست؟ و ایشان جواب میدهد: «سربازان من
در گهوارهها هستند». آن جمله پیامی بود که ستاد انقلاب دریافت کرد وعدهای
خود را مأمور تعلیم برای پرورش نسل انقلاب کردند. عدهای هم مسئول مبارزه،
پرخاشگری، افشاگری و تبیین مشکلات مملکت، رژیم طاغوت و وابستگیهای آن
شدند. آقای هاشمی وارد این گروه شد و به همراه حضرت آیتالله خامنهای،
مرحوم آیت الله سعیدی، شهید رجایی وعدهای دیگر از اعضای مؤتلفه وارد گروه
افشاگری و مبارزه علیه رژیم پهلوی شدند؛ بنابراین یکسره جنگوگریز داشت.
خیلی
جالب است که طلاب حوزه علمیه از سربازی معاف بودند، ولی رژیم طاغوت به
خاطر آقای هاشمی این قانون را برداشت. چون آقای هاشمی زمان سربازیاش بود،
قانون را لغو کردند که طلبهها و ازجمله آقای هاشمی را به سربازی ببرند.
ایشان فعالیتهای فرهنگی خوبی هم داشتند.
باهنر:
بله؛ در حوزه تولیدات فرهنگی نیز فعالیتهای زیادی داشتند و برای مثال
کتاب «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» یکی از آنها است. در قم نیز
فعالیتهای فرهنگی بسیاری اعم از «مکتب تشیع» را داشتند و همچنین کارهای
فرهنگی شراکتی که با امثال شهید باهنر انجام میدادند. برای مثال دفتر نشر
فرهنگ انقلاب اسلامی که هنوز هم کار میکند یا مؤسسه رفاه که در بهارستان
است و بسیاری از بانوان انقلابی در آنجا درسخواندهاند و اکنون نیز پسر
شهید باهنر در آنجا مدیریت میکند ازجمله فعالیتهایی است که آقای هاشمی
انجام داده است. هیئتامنای موسسه رفاه مرحوم هاشمی رفسنجانی، شهیدان رجایی
و باهنر بودند و در دفتر نشر فرهنگ انقلاب اسلامی امثال مرحوم برقعی،
گلزاده غفوری و شهید باهنر بودند که کارهای فرهنگی میکردند.
آیتالله
هاشمی عضو هیئتامنای انقلاب و نهضت بود. از زمانی که شورای انقلاب تأسیس
شد، کارها مقداری رسمی شد. قبل از آن جامعه روحانیت را راه انداختند و حزب
جمهوری اسلامی را مورد بحث قراردادند و پایههایش را درست کردند، ولی بعد
از تأسیس شورای انقلاب، اسم آقای هاشمی را رئیس ستاد انقلاب میگذارم.
فرمانده انقلاب، امام رضوانالله تعالی علیه بود و آقای هاشمی رئیس ستاد
بود.
پس از انتخاب بنیصدر، آقایان پیش امام رفته و گله کردند که
این آدم در خط انقلاب نیست؛ ولی امام در جواب گفتند که مهم نیست و شما
بروید و روی مجلس کارکنید، چون «مجلس در رأس امور است». حس امام این بود و
برداشت از قانون اساسی در کشور نیز همین بود. در بحث نگارش قانون اساسی
آقایان کلی کارکردند و امام فرمودند: بروید مجلس را بگیرید. در مجلس
گروههای مختلف لیبرال، نهضتیها و منافقین بودند، اما همین هیئتامنای
انقلاب یا اعضای شورای انقلاب در جمعبندی به این نتیجه رسیدند که آقای
هاشمی باید رئیس مجلس شود.
*وزرای موسوی بیش از موسوی به هاشمی مراجعه میکردند
در
مجلس اول شهیدان باهنر، رجایی، حضرت آیتالله خامنهای و شهید چمران،
مرحوم پرورش و عسگراولادی هم بودند، ولی جمعبندی خودشان این بود که باید
آقای هاشمی رئیس مجلس شود و رئیس مجلس انتخاب شد. من از دور دوم در مجلس
بودم. آن دوره آقای هاشمی رئیس مجلس بود، ولی عملاً قوه مجریه را هم اداره
میکرد و وزرای مهندس موسوی بیش از آنکه برای حل مشکلات به موسوی مراجعه
کنند، به آقای هاشمی مراجعه میکردند.
بعد از آنکه بنیصدر از
جانشینی فرمانده کل قوا عزل شد، آقای هاشمی همزمان با ریاست مجلس بهعنوان
جانشین فرمانده کل قوا منصوب شد و جنگ را اداره کرد. جنگ زیروبمهای زیادی
داشت، ولی یکی از خطراتی که بهشدت جنگ و دفاع را تهدید میکرد،
اختلافافکنی بین سپاه و ارتش بود و بنیصدر نیز از همین نکته سوءاستفاده
میکرد، ولی آقای هاشمی مقتدرانه و مدبرانه این مشکل را حل کرد. ستادهای
مشترک و قرارگاههایی که راه افتاد در همین راستا بود والان هم اگر
گزارشهای آن دوران را ببیند، شاهد خواهید بود که محسن رضایی و شهید صیاد
شیرازی یکجا نشستهاند و آقای هاشمی نیز در گوشهای نشسته و باهم کار
میکنند. آقای صیاد ارتش و آقای رضایی هم سپاه را داشت. هاشمی هم مقتدرانه و
مدبرانه مدیریت کرد و اهل این نبود که برای مثال بگوید خواهش میکنم بیاید
باهم رفیق شوید. از طرفی هم مدبرانه عمل میکرد. یعنی طوری تدبیر میکرد
که اینها جذبش میشدند و همه قبول داشتند که هاشمی میتواند فرماندهی
میدان را داشته باشد.
*ماجرای تعریف رهبر انقلاب از مرحوم هاشمی در خطبه نماز جمعه
یکی از مقاطع مهمی که آقای هاشمی هم در آن نقش داشت، بازنگری قانون اساسی بود. به آن دوران و نقش ایشان هم اشارهای داشته باشید.
باهنر:
بله؛ پس از ۱۰ سال معلوم شد که قانون اساسی مشکل دارد، مملکت دو مدیریتی
است و رئیسجمهور و نخستوزیر هرکدام یکطرف هستند بنابراین اصلاح قانون
اساسی انجام و نخستوزیر حذف شد. با این کار عملاً رئیسجمهور همهکاره و
رئیس اجرایی کشور شد. اولین رئیسجمهوری که با این قانون اساسی انتخاب شد،
آقای هاشمی بود.
رهبر انقلاب دو یا سه ماه بود که هم رئیسجمهور و
هم رهبر بودند. آن موقع مثل اکنون نبود و در آن زمان رئیسجمهور متعیّن بود
و قبل از اینکه انتخابات برگزار شود، همه میدانستند که چه کسی رئیسجمهور
میشود. دور اول بنیصدر، دور دوم شهید رجایی و دور سوم نیز حضرت آقا
رئیسجمهور شدند. بعد نوبت هاشمی شد که رئیسجمهور شود و دولت دوم حضرت آقا
تمام شد و مسئولیت رهبری را پذیرفتند. یادم هست ایشان امامجمعه هم بودند و
دریکی از خطبههای نماز عید یا نماز جمعه قریب به مضمون فرمودند که
انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و نتیجه نیز معلوم است. یک جمله عجیبی را
گفتند و آن آیهای بود که میگوید: «وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ
الْأُولَى». یعنی رئیسجمهور بعدی بهتر از رئیسجمهور فعلی است و اینچنین
تعریفی از آقای هاشمی کردند.
آقای هاشمی رئیسجمهور شد و دو دوره
رئیسجمهور ماند. بعد از ریاستجمهوریشان هم مجمع تشخیص نظام که مسئولیتش
بر عهده رئیسجمهور بود، با حکم رهبر انقلاب به ایشان واگذار شد. ایشان
تنها شخصیتی در انقلاب است که هم مجلس، هم قوه مجریه، هم جنگ و هم مجمع
تشخیص مصلحت نظام را مدیریت کرده و از این لحاظ بینظیر است.
*صبحانه کاری مخفی شورای انقلاب و «پژوی قرمز» آیتالله خامنهای
در مورد سابقه آشنایی خودتان با مرحوم هاشمی هم بفرمایید.
باهنر:
من تا دیپلم در کرمان بودم. دوران دانشجویی را در تهران و در خانه شهید
باهنر گذراندم و در آنجا با ایشان آشنا شدم. خودم هم مدتی در زندان بودم و
رفتوآمدهایی نیز داشتیم. آن موقع انقلابیونی همچون مهندس بازرگان، دکتر
پیمان و... را که آن موقع جزو انقلابیون بودند، میدیدیم، ولی من تا زمان
پیروزی انقلاب آقای هاشمی را خیلی نمیشناختم. قبل از انقلاب و در آن اواخر
ایشان را شناختم. یادم هست که دریکی از جلساتی که بهصورت مخفی، یک روز
صبح بهصرف صبحانه در خانه شهید باهنر برگزار شد، دیدم که شهید بهشتی، آقای
هاشمی، آقای موسوی اردبیلی، رهبر معظم انقلاب، بنیصدر و... بودند و من هم
در آنجا صبحانه میدادم.
میدانستم جلسه سیاسی است، ولی
نمیدانستم که جلسه شورای انقلاب است و ماهیت حقوقی دارد. آقایان خیلی در
آن زمان تودار بودند و حتی شهید باهنر هم بههیچعنوان به کسی نمیگفت که
موضوع جلسه چیست. در آنجا آقای هاشمی را دیدم و اتفاقاً بعدازآنکه جلسه هم
تمام شد، وقتیکه میخواستم به دانشگاه بروم، آقایان هرکدام با ماشینی
میرفتند و من هم دنبال ماشینی برای رفتن به دانشگاه بودم که گفتند آقای
خامنهای با شما هم مسیر است و با او بروید. ایشان آن موقع یک پژو ۴۰۴ قرمز
داشتند و خودشان هم رانندگی میکردند. من هم کنار ایشان نشستم و مرا تا
مسیری رساندند.
*برادرم گفت: «همه را ول کن و به آقاسیدعلی بچسب»
آن
موقع جوان بودیم و به زی طلبگی و مسائل اقتصادی متعصب بودیم. از شهید
باهنر پرسیدم که برخی از این آقایان و ازجمله شما خانهات در شمال شهر است و
شهید بهشتی هم که خوشتیپ میگردد (با خنده)؛ بالاخره اگر بخواهیم بین
دوستان آدمی با زیطلبگی پیدا کنیم، سراغ چه کسی برویم؟ شهید باهنر در جواب
گفت: «همه ما را ول کن و به آقا سیدعلی بچسب». قبل از پیروزی انقلاب به من
گفتند که اگر یک آدم درویش سادهزیست زیطلبگی میخواهی، به آقا سیدعلی
بچسب.
ضمن اینکه به شخصیت بینظیر آقای هاشمی اشاره کردید،
اشارهای کوتاه به مسئله تمکن مالی ایشان هم داشته باشیم. پدر ایشان قبل
از انقلاب از متموّلان شهر خود بودند، ولی در جریان انقلاب تبدیل به یک
مبارز انقلابی شدند. چگونه میشود که ایشان از آن فضای تجمل وارد یک فضای
انقلابی شوند.
باهنر: به نظر من آن موقع تحلیلها مثل
امروز نبود. یعنی پدر آقای هاشمی ملک داشت، ولی پولدار یا بیپول بودن مثل
امروز نبود که کسی هزار میلیارد داشته باشد و فرد دیگری هیچچیز نداشته
باشد. تمول آدمهای متمول خیلی چشم نمیترکاند.
نکته دوم اینکه
اصلاً اینگونه نبود و قبل از انقلاب، تمام هزینه انقلاب را آدمهای متمول
میدادند؛ و برای مثال مرحوم هشترخانی و همین حاج محسن رفیقدوست از این
افراد بودند. خود آقای رفیقدوست تعریف میکرد که قبل از انقلاب در میدان
ترهبار کار میکرد و خودش هم میگوید من پیازفروش بودم. ایشان میگوید
وقتی وارد تجارت شدم، نذر کردم که هر درآمدی داشته باشم، ۱۰ درصدش برای
خانواده و ۹۰ درصد دیگر برای انقلاب باشد. میگفت: دقیقاً هم حساب میکردم و
برای مثال وقتی یک چک ۱۰ هزارتومانی به دستم میرسید، هزار تومانش را در
صندوقخانه میریختم و ۹ هزار تومانش را به انقلاب میدادم. آن موقع
متمولین غالباً متدین هم بودند و این افراد بودند که هزینه انقلاب را
دادند. مرحوم عراقی و حاج تقیخانی نیز از همین افراد بود.
*هاشمی در قم کارهای اقتصادی انجام میداد
آقای
هاشمی در قم برای هزینههای انقلاب کارهای اقتصادی نیز انجام میداد.
مثلاً یک قطعه زمین بزرگ گرفته و در آنجا شهرک درست کرده بود تا کار
اقتصادی کرده و بخشی از هزینههای انقلاب را فراهم کند. ایشان بعد از
پیروزی انقلاب، تمام آن شهرکها را بلاعوض به طلبهها واگذار کرد. خیلیها
تا همین اواخر از آقای هاشمی زمینهای ۱۰۰، ۱۵۰ یا ۲۰۰ متری میگرفتند تا
خانه بسازند. شهرکی که آقای هاشمی در قم ساخت و تأسیس کرد، معروف است و قبل
از انقلاب قطعات را میفروخت. بعد از انقلاب هم همهچیز را بهطور بلاعوض
بین طلبهها توزیع کرد. اصلاً این تفکر که قبل از انقلاب پولدارها مخالف
انقلاب بودند و بیپولها موافق، درست نیست.
سؤال ناظر بر
این است که آقای هاشمی تا قبل از انقلاب یک شخصیت و روحیه انقلابی داشتند،
ولی پس از انقلاب بهنوعی به سمت اشرافیگری سوق یافتند. این فرازوفرود
بهنوعی برای مخاطبین جای سؤال دارد. چطور میشود فردی در یک برهه
ازخودگذشتگی نشان داده و رفتار انقلابی میکند و از دورهای به بعد خودش
مروج اشرافیگری و مصرفگرایی میشود.
باهنر: چفتوبست این
حرفها با همدیگر خیلی محکم نیست. این مسئله که مثلاً هاشمی بعد از انقلاب
سوءاستفاده مالی کرده باشد، از اساس موردقبول نیست. آقای هاشمی یک دید
توسعهای داشت.
یکی از فرازهای بسیار بالا و درخشان آقای هاشمی
امامجمعه موقت تهران بود. یعنی قبل از جریان فتنه ۸۸ که مشکلاتی پیش آمد،
آقای هاشمی خطبههای بسیار دقیق، متفکرانه و بامطالعهای داشت. ایشان یک
اشکال داشت که آن اشکال را تبدیل به یک فرصت کرد. آقای هاشمی اصولاً خطیب
نبود. مرحوم فلسفی وقتی یک حدیث را از امام صادق (ع) نقل میکرد، ۱۰ شب در
مورد همان حدیث صحبت میکرد، ولی آقای هاشمی این نوع سخنرانی را بلد نبود؛
بنابراین این نقلشده که آقای هاشمی میگفت: من برای هر سخنرانی ۷-۸ ساعت
مطالعه میکنم.
ایشان حدود ۲۰ سال در روز قدس خطیب تهران بود و
اکثریت این خطبهها را که گوش میکردم، هرروز یک تحلیل، حرف، امید و شارژ
جدیدی به جامعه میداد و اصلاً تکراری وجود نداشت. واقعاً نمیشد از آقای
هاشمی دو یا سه منبر تکراری پیدا کرد. درصدها و بیش از هزار منبری که
ایشان رفته، نمیتوان دو منبر تکراری پیدا کرد و علتش این بود که ایشان خود
را مقید میدانست.
من گاهی به دوستان به شوخی میگویم که وقتی
میخواهم سخنرانی کنم، بعضیاوقات تا بسمالله را نگفتهام، هنوز نمیدانم
میخواهم در مورد چه چیزی صحبت کنم، ولی وقتیکه بحث را شروع کردم در مسیری
میافتم که میتوانم پنج ساعت حرف بزنم. روزهای اول که میخواستم سخنرانی
کنم، سه ساعت یادداشت مینوشتم و بعدازاینکه پشت تریبون حاضر میشدم پس از
۱۰ دقیقه، حرفهایم تمام میشد و نمیدانستم چه بگویم. آن خودش یک حسن بود
و من را وادار به مطالعه میکرد، ولی اکنون به این شکل نیست و با ربط و
بیربط حرفهایی میزنم. (باخنده)
*هاشمی معتقد بود که بعد از جنگ باید بهسرعت روی خط توسعه و ثروتمند شدن بیافتیم
وقتی
عملیات ناموفقی در جبهه داشتیم، کل تریبونهای دنیا و مردم منتظر خطبههای
نمازجمعه هاشمی بودند تا تحلیلهای ایشان را در مورد جنگ بدانند. حتی
زمانی که عملیات ناموفقی داشتیم، در خطبهها چنان انرژی مثبتی به جامعه
میداد که هر نماز جمعهای که ایشان میخواند سخنانشان محور تحلیلهای
رسانههای بیگانه بود. شبها که بیبیسی را که نگاه میکردی میگفتند آقای
هاشمی این را گفته پس اینچنین خواهد شد.
آقای هاشمی معتقد بود که
بعد از جنگ باید بهسرعت کشور را بازسازی کنیم و روی خط توسعه و ثروتمند
شدن بیفتیم. بعد از جنگ یکی از بحثهای ایشان این بود که جنگ تمامشده و
بسیج و سپاه باید به سراغ اقتصاد بروند و اقتصاد را راه بیندازند. حتی
بسیاری از همین قرارگاههایی، چون خاتمالانبیا با تحریک و پیگیری آقای
هاشمی بود. هاشمی معتقد بود که باید کشور بهسرعت توسعه پیدا کند. برخی و
حتی ما تا مدت مدیدی اساساً پولدار شدن را ضد ارزش میدانستیم. یادم است
زمانی که سیاستهای کلی اصل ۴۴ توسط رهبری ابلاغ شد، در صحبتهایشان قریب
به مضمون این را میگفتند که تولید ثروت در کشور ارزش است و هرکس که
میتواند باید ثروت تولید کند. اینکه چگونه خرج کند بحث دیگری است، ولی
تولید ثروت فینفسه امری پسندیده است.
*دلیل وجود مشکل در برخی بخشها این است که دنبال توسعه نرفتهایم
ما
در بسیاری از مسائل در کشورمان خوب عمل کردیم، ولی دلیل وجود مشکل در برخی
بخشها این است که دنبال توسعه نرفتهایم. متأسفانه اقتصاد ما ظرف ۴۰ سال
گذشته ۲.۸ برابر شده و این در حالی است که اقتصاد ترکیه در ۲۰ سال گذشته ۵
برابر شده است. همچنین اقتصاد چین ظرف ۴۰ سال گذشته ۳۳ برابر شده است. نفت
واقعاً بلای خانمانسوزی برای ما شده هر دولتی آمده، پول نفت را فروخته و
خرج روزانه مملکت کرده! خبری از توسعه و تولید هم نبوده است. درحالیکه در
کشور مشکلات عدیدهای، چون بیکاری وجود دارد. تولید ما افزایش نیافته و
مصرفمان رشد صعودی داشته است. خرید موبایل و یا اتومبیل در کشور حق مردم
است و علیرغم لزوم مدیریت مصرف مردم باید از این امکانات برخوردار باشند.
ولی باید این را هم نگاه کنیم که وقتی ۲۰ یا ۳۰ سال پیش در روستایی
میرفتیم، مردم میگفتند لااقل یکچیز به ما بدهید. یا برق، یا آب شرب و یا
خانه بهداشت و یا مدرسهای به ما بدهید؛ ولی امروز که به همان روستاها
میرویم میگویند سرعت اینترنت ما پایین است. آنها هم حقدارند. بچههایی
که در روستا زندگی میکنند با بچههایی که در شهر هستند، حق یکسانی دارند و
در روستای دورافتاده کرمان هم باید اینترنت پرسرعت ۴G وجود داشته باشد.
نباید بگوییم که اگر مردم خیلی خوب بودند باید میگفتند اینترنت
نمیخواهیم، اتومبیل نمیخواهیم و سفر هم نمیرویم. نه؛ همه اینها لازم
است، اما مدیریتمان هم دچار مشکل است.
*فاصله زیاد مصرف با تولید منجر به رکود بنگاههای کشور شده است
درحالیکه
تولید ما خیلی ضعیف است، مصرفمان همشیب زیادی دارد. فاصله مصرف با تولید
زیاد میشود و نتیجه این میشود که بنگاههای کشور دچار رکود میشوند. بعد
میگوییم صندوقهای بازنشستگی ما ورشکسته هستند و بودجه دولت کفاف حقوق
کارمندان را نمیدهد.
آقای مهندس؛ به نظرتان این مشکلات
ریشه در سیاستهای دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی ندارد؟ سیاستهای اقتصاد
باز که دروازههای اقتصادی کشور با مناطق آزاد باز شد. نتیجه همان
سیاستهای غلط است که امروز بستر تولید نداریم و دنبال واردات هستیم.
باهنر: دقیقاً برعکس است.
یعنی بحث مناطق آزاد و تبعات آنکه کارشناسان اقتصادی مطرح میکنند، اشتباه است؟
باهنر:
مناطق آزاد در مسیر اصلی خود نرفتهاند. میدان ما بحث اقتصادی نیست و من
حاضرم مصاحبهای جداگانه در حوزه اقتصادی داشته باشم. ولی برای مثال چین
اکنون ۵ هزار میلیارد دلار پول اضافه دارد. فکر میکنید این مبلغ را به
مردم چین میدهد تا بخورند؟ این سیاست بد است و من آن سیاست را تائید
نمیکنم، ولی هنوز در چین خانوادهای ۳-۴ نفر وجود دارد که با ماهی ۱۰۰
دلار زندگی میکند. اگر دلار ۴ هزار تومان هم در نظر بگیریم درآمد این
خانوادهها ماهیانه چیزی حدود ۳۰۰ هزار تومان میشود و این در حالی است که
این کشور فقط ۵ هزار میلیارد دلار پول اضافه داشته و نصف بازار بورس
نیویورک متعلق به چین است. همچنین چین سالی ۷۰۰ -۸۰۰ میلیارد دلار واردات و
چیزی در همین حدود صادرات دارد. اساساً واردات ضد ارزش نیست؛ کما اینکه
صادرات نیز ضد ارزش نیست و مهم این است که تراز صادرات مثبت باشد. اگر فرض
کنیم که بتوانیم برنج ایرانی صادر کنیم و به ازای هر کیلو برنج ایرانی که
بسیار کیفیت بالایی هم دارد، ۳ کیلو برنج تایلندی وارد کنیم آیا اشکال
دارد؟
*باید تولید صادرات محور وجود داشته باشیم و کیفیت تولیداتمان بالا رود
اگر بتوانیم صادر کنیم که خوب است.
باهنر:
بله باید بتوانیم صادر کنیم و باید تولید صادرات محور وجود داشته و کیفیت
تولیدات ما بالا رود. پیکان، پراید و پژوی ما قابل صادرات نیست و باید
تکنولوژیهایمان را وارد کنیم و دانش فنی بخریم. مابعد از ۳۰ سال همگی اعم
از حزباللهی و غیر حزباللهی قبول کردهایم که آقای برانکو سرمربی
پرسپولیس و یا آقای شفر سرمربی استقلال باشند، ولی اگر مثل صنعت خودرو را
به دست یک مهندس آلمانی بدهیم، میگویند صنعتمان را به خارجیها دادید
درحالیکه این مهندس بعد از ۵ سال خودروسازی ما را درست میکند. مگر
ایرانیها در آمریکا کار نمیکنند؟ چه اشکالی دارد یک آلمانی بیاید و
خودروسازی ما را درست کند؟ حواسمان هم باشد و حقوق خوبی هم به او بدهیم.
اینیک مثال در صنعت بود و صنایع دیگر نیز از همین دست است.
*هاشمی در بعضی جاها مرتکب اشتباهات استراتژیکی شد
آقای
مهندس! شما درجایی اشاره به بحث بیمهری جریانات سیاسی به آقای هاشمی
داشتید. اگر بهطور مصداقی ورود کنید به چه مواردی میتوانید اشارهکنید.
باهنر:
آقای هاشمی نکات مثبت بسیار زیادی داشت، اما ایشان بعضی جاها اشتباهات
استراتژیک هم مرتکب شد. اگر به داستان دوم خرداد سال ۷۶ برگردم، در آن سال
دو نفر کاندیدای ریاست جمهوری شدند که در کنار دو نفر دیگر از نامزدها
شاخص بودند. آقای ناطقنوری، آقای ریشهری، آقای خاتمی و آقای زوارهای
نامزد ریاست جمهوری بودند، ولی رقابت اصلی بین آقایان ناطق نوری و خاتمی
بود.
اصولگرایان و انقلابیون دستهجمعی روی آقای ناطق توافق کرده
بودند. الآن که دلیل رأی نیاوردن اصولگراها را اختلاف عنوان میکنند، شاهد
بودیم که آن موقع هیچ اختلافی نداشتیم و همه باهم بودیم. همه اعم از مراجع
و خیلی از افرادی مانند آقای قرائتی که حتی در سیاست هم نبودند در دوم
خرداد از آقای ناطق نوری حمایت کردند.
*ناطقنوری گفت: دولتش ادامه دولت هاشمی است و شکست خورد
موجی
در آن برهه اتفاق افتاد که خودش یک تحلیل دیگر دارد. تحلیل اینکه چرا دوم
خرداد به وقوع پیوست، چرا خاتمی ۲۰ میلیون رأی آورد و چرا آقای ناطق نوری
حدود ۷ میلیون رأی کسب کرد. آقای هاشمی در آخرین خطبههای نماز جمعهشان
قبل از انتخابات گفت که باید جلوی تخلف گرفته شود و بعضیها احساسهایی از
این خطبه کردند؛ چون آن موقع هم شایعه شده بود که «بنویسید خاتمی بخوانید
ناطق نوری». ایشان مسیر را به سمت آقای خاتمی کج کرد. در ضمن آقای ناطق
بارها و بارها در تبلیغات انتخاباتیاش گفته بود که ادامه دولت هاشمی
خواهد بود و به همین دلیل هم شکست خورد.
*هاشمی فکر کرد که خاتمی را میتواند مدیریت کند، اما ناطق را نمیشود
آقای
هاشمی فکر کرد که آقای ناطق برای خودش یک یل است، ارتباطات خوبی دارد و
آدم قدبلندی در انقلاب است. درست است که به حرفهای من گوش میدهد، ولی
برای خودش کسی است. اینطور نیست که مطیع سیاستهای من باشد.
تحلیل
من از سیاستهای آقای هاشمی در آن برهه این است که ایشان احساس کرد اگر
خاتمی رئیسجمهور شود، میشود مدیریتش کرد، ولی ناطق را نمیشود مدیریت
کرد؛ بنابراین دیر یا زود قبل از انتخابات به رئیسجمهور شدن آقای خاتمی
رضایت داد.
*ناطقنوری در صورت حمایت هاشمی هم رئیسجمهور نمیشد
البته
این را هم بگویم که اگر آقای هاشمی هم رضایت نمیداد، خاتمی رئیسجمهور
میشد و اصلاً نمیخواهم بگویم که آقای هاشمی در شکست آقای ناطق نوری تأثیر
داشت. این خیلی سادهلوحانه است که بگوییم اگر آقای هاشمی از آقای ناطق
نوری حمایت میکرد، ایشان پیروز میشد.
تقریباً همه از آقای ناطق
حمایت کرده بودند و اگر هاشمی هم حمایت میکرد، ناطق رئیسجمهور نمیشد و ۷
میلیون رایاش نهایتاً به ۷ ونیم میلیون میرسید.
*خاتمی، چون آدم ضعیفی بود، مدیریت کردند/ اصلاحطلبان خشنترین حملات را به هاشمی انجام دادند و او را «پودر» کردند
آقای
هاشمی احساس کرد که خاتمیمدیریتپذیرتر است؛ اما خاتمی، چون آدم ضعیفی
بود، خودش نتوانست مدیریت کند و دیگران او را مدیریت کردند. شما در مورد
نامهربانی نسبت به مرحوم هاشمی سؤال کردید. بدترین، سختترین و خشنترین
حملات را به هاشمی، اصلاحطلبان هنجارشکن انجام دادند. استفاده از القابی،
چون «عالیجناب سرخپوش» و ارتباط دادن ایشان با قتلهای زنجیرهای از
نامهربانیهایی بود که بر هاشمی روا داشتند. اصلاحطلبان آنچنان نارنجک
روی سرش خالی کردند تا هاشمی را پودر کردند.
اواخر مجلس پنجم مصادف
باروی کارآمدن دولت خاتمی بود. اکثریت مجلس پنجم همدست اصولگراها بود.
آن دوران در حال تلاش برای انتخابات مجلس ششم بودیم و فهرستمان را برای
تهران بستیم. آقای هاشمی هم در رأس لیست بود.
*حجاریان پیام داد؛ یا هاشمی را حذف کنید یا غرقتان میکنیم
آقای
حجاریان که خدا عاقبتبهخیرشان کند، پیغام داد که فلانیها؛ یا هاشمی را
از سر لیستتان بردارید یا همهتان را داخل دریا میفرستیم و غرقتان
میکنیم!
مشکل اساسی آنها با لیست ما آقای هاشمی بود و در مورد
بقیه هیچ دعوایی نداشتند. ما گفتیم نه؛ ما با آقای هاشمی هستیم و اگر قرار
است رأی نیاورد، هیچکداممان رأی نمیآوریم. انتخابات برگزار شد و هیچکدام
از ما رأی نیاوردیم. آقای هاشمی و آقای حداد رأی آوردند و آقای هاشمی هم
که ابتدا سیام بود، بعد از بازشماری بیستو دوم شد.
آن موقع من و
مرعشی با آقای هاشمی اختلاف داشتیم، ولی ایشان من را از این جناح و مرعشی
را از جناح مقابل مأمور کرد که وضع مجلس ششم را بررسی کنیم که چگونه میشود
و چطور از آب درمیآید.
*خاتمی راضی به تخریب هاشمی نبود، ولی کسی گوش به حرفش نمیداد
مابعد
از یک هفته بررسی کردیم و من قاطعانه به ایشان گفتم «آقای هاشمی! شما
بههیچوجه رئیس نمیشوید». آقای مرعشی همنظرش همین بود، ولی میگفت: هنوز
نباید ناامید باشیم و میشود تلاشهایی کرد. من گفتم هیچ تلاشی نتیجه
نمیدهد. شاید بر اساس همین نظر بود که آقای هاشمی دیگر به مجلس نیامد که
اتفاق غیرطبیعی هم بود. تنها نمایندهای بود که انتخاب شد، ولی برای تصویب
یا عدم تصویب اعتبارنامهاش به مجلس نیامد. اگر هم به مجلس میرفت،
احتمالاً همان بلایی سرش میآمد که سر آقای حداد آمد. تا ۶ ماه اعتبارنامه
آقای حداد را تصویب نمیکردند. مرحوم هاشمی زیرکی کرد و اساساً به مجلس
نرفت. بعضیها ازلحاظ حقوقی سؤال میکردند چه میشود؟ کسی که مجلس نیاید
اعتبارنامهاش اساساً قابلبررسی نیست. ایشان نیامد و نفر بعد از ایشان در
انتخاب میاندورهای انتخاب شد؛ بنابراین سختترین، تندترین و
بیرحمانهترین هجمهها علیه هاشمی را هنجارشکنان اصلاحطلب انجام دادند.
ولی این جمله را بگویم که شاید شخص خاتمی هم به این هنجارشکنیها و
تخریبها راضی نبود، ولی کار دست او نبود و کسی گوش به حرف خاتمی نمیداد.
*اصلاحطلبان هنجارشکن میخواستند بزرگان و نهادهای انقلابی را حذف کنند
آقای مهندس؛ علت این تخریبها چه بود؟
باهنر:
اینها میگفتند تا سال ۷۶ تفکر انقلابی بر انقلاب حاکمیت داشته و هاشمی
یکی از مؤثرترین افراد آن تفکر بود. با حضرت آقا و بقیه هم مشکل داشتند،
ولی میخواستند کل مسیر تغییر کند و در راستای این هدف، آقای هاشمی را هم
مورد هجمه قرار میدادند و بهنوعی میخواستند درشتها را بزنند. آقای ناطق
که رقیبشان بود و آقای هاشمی را هم که کوبیدند. در مجلس ششم هنجارشکنیها
آنقدر بالا رفت که اینها پشت سر هم شروع به زدن نهادهای امنیتی و
اطلاعاتی، چون اطلاعات، سپاه و نیروی انتظامی کردند.
*برخی اصلاحطلبان اظهارات «آلبرایت» را در ایران پیاده میکردند/نهادهای انقلابی را حذف میکردند تا آمریکا تشریف بیاورد
آن موقع مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا خیلی راحت میگفت که باید
در ایران نهادهای انتصابی از بین بروند و اینها هم در داخل همین کار را
میکردند. زیر دوخم هر نهادی که ضامن امنیت و ثبات کشور بود میرفتند.
وزارت اطلاعات را با قتلهای زنجیرهای و نیروی انتظامی را با حوادث کوی
دانشگاه و ۱۸ تیر مورد هدف قراردادند. سپاه راهم با افشای نوار صحبتهای
آقای رحیم صفوی در یک محفل خصوصی در قم مورد هجمه قراردادند. آنها مدعی
بودند که همه نهادها اعم از شورای نگهبان، سپاه و اطلاعات باید کنار
گذاشته و حذف شوند. همه اینها بروند که چه بشود؟ که آمریکا تشریف بیاورد؟!
این
جریان آقای هاشمی را یک عنصر قدرتمند مؤثر در حفاظت از نظام میدانستند و
به همین دلیل او را میزدند. آن دوران تمام شد، ولی ارتباط ما با آقای
هاشمی سر همین بیمهریهایی که در دوم خرداد کرده بود، ضعیف بود.
*پیروزی احمدینژاد در دورههای اول و دوم مرهون دوقطبی با هاشمی بود
بعد
که نوبت احمدینژاد شد، او هم شروع به درست کردن دیو و فرشته کرد. پیروزی
احمدینژاد در دورههای اول و دوم مرهون دوقطبی با هاشمی بود و روی این
موجسوار شد؛ یعنی یک دوره کامل در تایم اول، اصلاحطلبان هنجارشکن او را
مورد هجمه قراردادند.
*تاجزاده، گنجی، قوچانی و حلقهکیان آقای هاشمی را بمباران کردند
اصلاحطلبان کنونی هم آن موقع راضی به آن هجمهها علیه آقای هاشمی نبودند.
از آقای هاشمی خوششان نمیآمد، ولی نمیخواستند علیهاش اینقدر نامردی
کنند. هرچند عدهای آن موقع از تیپهایی، چون تاجزاده، گنجی، قوچانی و
حلقهکیان آقای هاشمی را بمباران کردند.
*چهره هاشمی در اواخر عمرش بازسازی شد
ایشان
مقداری آرام شد، ولی در دورانی، آقای هاشمی و خانوادهاش جزو منفورترین
چهرههای انقلاب شده بودند؛ اما این چهره بازسازی شد و این نتیجه تدبیرهای
خودشان بود. بالاخره ایشان در انتخابات اخیر خبرگان و علیرغم اینکه در
لیست جامعه مدرسین هم قرار نگرفته بود، در تهران اول شد.
به نظرم
چهره آقای هاشمی کاملاً بازسازی شد. میشد به آقای هاشمی از زوایای مختلف و
مثلاً بهعنوان عضو هیئتامنای انقلاب یا جانشین فرمانده کل قوا نگاه
کنیم.
* هاشمی انقلاب را مانند فرزند خود میدانست
عدهای
از اصولگرایان در سالهای آخر با بعضی اصلاحطلبان در زدن هاشمی هماهنگ
بودند و حتی میخواستند مسئله جنگ و دفاع مقدس را زیر سؤال ببرند که برای
مثال آقای هاشمی باعث شد ما قطعنامه را بپذیریم. بعد از رحلت آقای هاشمی و
در خاطراتی از آقای ناطق نوری و دیگران شنیدم که ایشان پیش امام رفت، گریه
کرد و به امام گفت: باید قطعنامه را بپذیریم و اگر شما به مصلحت خود
نمیدانید، به نام من بزنید، بعد هم من را محاکمه و اعدام کنید.
آقای هاشمی انقلاب را مانند فرزند خود میدانست. این اواخر میگفت:
بعضیاوقات شب تا صبح خوابم نمیبرد و دلیل این بیخوابی هم این است که فکر
میکنم اگر خدایناکرده یک صبح بیدار شوم و بگویند حضرت آقا نیست، نه
اینکه نمیدانم سر انقلاب چه میآید؛ میدانم انقلاب بهشدت تهدید خواهد شد
و از بین خواهد رفت. میگفت: از این فکر شبها بیخوابی به سرم میزند.
آقای
هاشمی این بود، ولی طبیعی است که برخی اختلافات در فضای سیاسی وجود داشته
باشد. من هم به بعضی سیاستهای آقای هاشمی منتقد بودم و نمیپسندیدم، اما
این ناجوانمردی است که بگوییم هاشمی دنبال این بود که انقلاب را دودستی
تحویل آمریکا دهد.
* هاشمی بهطور مستقیم وارد هیچکدام از جناحها نشد
شما
به آن دوران اشاره کردید. ظاهراً آقای هاشمی دریکی از خطبههایشان نسبت به
این ظلمها اعتراض کردند و بعد حزب اعتدال و توسعه را تشکیل دادند.
باهنر:
اصولاً آقای هاشمی بعد از حزب جمهوری اسلامی سعی میکرد بهطور مستقیم در
هیچکدام از جناحهای سیاسی وارد نشود و فراجناحی عمل کند و یا مثل همین
بحثی که آقای روحانی دارد، اعتدالی عمل کند؛ بنابراین هاشمی نه هیچ موقع
مستقیم چپها را حمایت میکرد و نه راستها را موردحمایت قرار میداد.
در
مجلس دوم با آقای هاشمی اختلافاتی داشتیم و به ایشان میگفتیم که تو بیشتر
از ما هوای چپیها را داری. آقای هاشمی یک جمله میگفت که البته
قانعکننده هم نبود، ولی توجیه ایشان بود. میگفت: شما که با انقلاب هستید و
دلم از سمت شما قرص است. من باید هوای چپیها را داشته باشم که اینها در
نروند! آقای هاشمی اینطور بود و به همین دلیل هم بهطور مستقیم وارد
هیچکدام از آن جناحها نشد. ولی برای مثال کارگزاران با حمایت هاشمی تأسیس
شد و اعتدالیها هم شاید با حمایت ایشان فعالیت کردند که البته آقای
روحانی بیشتر به اعتدالیها تئوری میداد و بالای سرشان بود.
آنطور
که معروف است ایشان دریکی از خطبهها از این نامهربانیها ناراحت شده و
گریه کرده بودند و به رویهای تخریبی که جریان اصلاحطلب علیهاش صورت
دادند اعتراض داشتند.
باهنر: جزئیاتش یادم نیست، ولی معلوم است که آقای هاشمی بهشدت از اینها عصبانی بود.
شما
درجایی هاشمی را قویترین رئیس مجلس معرفی کردهاید. دلیلش را هم این ذکر
کردهاید که به دلیل فضای سیاسی که در کشور حاکم بود و رئیسجمهور اختیارات
کمی داشت وسعت اختیارات هاشمی زیاد بود. در مقایسه با سایر رؤسای مجلس
ایشان را چگونه ارزیابی میکنید.
باهنر: اصلاً اینها
قابلمقایسه نیست. هاشمی همزمان با ریاست مجلس دو مسئولیت بزرگ داشت.
جانشین فرمانده کل قوا بود و همزمان با مجلس، جنگ را اداره میکرد. همچنین،
چون رئیسجمهور اختیارات محدودی داشت، اجرائیات دست ایشان بود و دولت و
وزرا سعی میکردند مشکلاتشان را با ایشان حل کنند.
این درحالی است
که وقتی آقای ناطق رئیس مجلس بود، آقای هاشمی رئیسجمهور بود و آن موقع
دلیلی نداشت که مأمن و پناهشان مجلس باشد. یا مثلاً وقتی آقای کروبی رئیس
مجلس بود، خاتمی رئیسجمهور بود؛ یعنی این وضعیت برای هیچ رئیس مجلسی پیش
نیامد. درمجموع عملکرد ایشان در همه مسئولیتها اعم از ریاست جمهوری، ریاست
مجلس، فرمانده کل قوا و مجمع تشخیص خوب بود و هر جا بوده خوش درخشیده است.
* اشتباهات آدمهای بزرگ اثر سنگین میگذارد
بعضی
وقتها که میخواستم قدرت مدیریت را تعریف کنم، میگفتم مدیریت تخصص است،
ولی تخصص مدیریت از همهچیز مهمتر است. برای مثال اگر بگویند آقای هاشمی
تو بیا و وزیر نیرو بشو، ممکن است ایشان فرق برق تک فاز و سه فاز را هم
نداند و یا نداند این دکلها چه نوع برقی را میتوانند انتقال دهند، ولی
هیچکس تردید ندارد که اگر ایشان وزیر نیرو باشد، برق و آب کشور را توسعه،
قدرت و پیشرفت میدهد. این قدرت مدیریت هاشمی است و کسی در آن تردید ندارد.
الآن هم اگر از چپیها یا اصولگرایان بپرسید اگر در برههای هاشمی وزیر
نیرو بود چه میشد؟ میگویند بهاحتمالزیاد الآن مشکلاتی که در حوزه
آبداریم را نداشتیم. این شمّ و قدرت ایشان بود و آقای هاشمی هرجا رفت خوش
درخشید و امیدوارم خداوند به درجات ایشان بیافزاید. هرچند اشتباهات هم هست و
اشتباهات آدمهای بزرگ اثر سنگین میگذارد و ممکن است درجایی خطاهای
استراتژیک داشته باشند.