به گزارش پایگاه 598، محمد صرفی در کیهان نوشت:
اغلب مواضع و تحلیلهایی که این روزها درباره قضایای اخیر کشور ارائه میشود در پی پاسخ دادن به این سؤال هستند که منشأ و عامل اغتشاشات اخیر چه یا که بود. اغلب پرسشکنندگان به دنبال پاسخهای ساده و سرراست هستند. در این میان برخی به اصطلاح تحلیلگران به طرز عجیب و غریبی سعی دارند به مشتریان خود بقبولانند که عامل و منشأ این آشوب و اغتشاش هرچه باشد، خارجی نیست و به آنهایی که از دشمن و نقش آن سخن میگویند، نهیب میزنند که 40 سال از توطئه دشمن گفتید و دیگر بس است! نمونهاش بیانیه دیروز 16 تن از فعالین اصلاحطلب که مدعی شدهاند؛ «تمرکز روی عوامل خارجی، علاوهبر توهین به جامعه ما، باعث غفلت یا تغافل از ریشههای اعتراض و نارضایتی و درمان آنها میشود.»
حال گمان میکنید این جماعت و همپیالههایشان وقتی روی گزینه عامل خارجی
خط میکشند، به سراغ چه گزینههای دیگری میروند؟ یک نمونه از آنها که
دیروز در یکی از روزنامههای مدعی اصلاحات منعکس شده جالب و قابل تامل است.
از منظر این آقایان آشوبهای اخیر زیر سر کیهان است! بله درست خواندید
کیهان! نوع استدلال هم بدیع و درخور تامل است. کیهان با تیترهای اقتصادی
اخیر خود درباره تورم و قیمت بنزین، باعث القای حس بدبختی و فقر میان مردم و
در نتیجه ناراضیسازی، اعتراض و آشوب شده است! به روی مبارک هم نمیآورند
که تا دیروز میگفتند تیراژ کیهان 7هزار نسخه بیشتر نیست و اصلاً مگر کسی
کیهان هم میخواند. از نظر این جماعت، دستگاههای امنیتی سیا و موساد و
ام.آی6 با همراهی پادوهای منطقهای خود اساساً نمیتوانند تاثیری بر وقایع
ایران داشته باشند و نداشتهاند، اما یک روزنامه که حتی در رسانه ملی(؟!)
کشور هم سانسور میشود، عامل همه این قضایاست! وقتی فضای غالب رسانهای
کشور در سیطره چنین زردنامههایی است که افکار مالیخولیایی خود را بهجای
تحلیل به خورد مخاطب میدهند، اینکه مردم اقبال چندانی به مطبوعات ندارند
بیش از آنکه جای تاسف داشته باشد، جای شکر دارد!
دولت محترم نیز در این میان و البته مثل همیشه راه جالبی را در پیش گرفته
است. ماجرا به هرکس و هرچیزی ممکن است ربط داشته باشد -که البته مرتبط با
مخالفان دولت است!- اما هیچ ربطی به ما ندارد. خلاصه این تفکر و نگرش را
میتوان در یادداشت وزیر محترم راه و شهرسازی در شماره دیروز یکی از همان
روزنامههای کذایی دید که با صراحت بعد از 5 سال هنوز هم عامل مشکلات مردم
را دولت پیشین دانسته و با تلویح نزدیک به تصریح انگشت اتهام قضایای اخیر
را نیز به سوی همان گروه دراز میکند. راهکار پیشنهادی نیز جالب است؛ باید
به کانون آتش (همانهایی که دولت محترم مدعی است آتش زیر سر آنهاست) یورش
برده شود!
میتوان چشم بر روی واقعیات بست و همچنان به همین تحلیلهای دمدستی ادامه داد و این و آن را متهم کرد اما این نوع نگاه و تحلیل گرهای از کار فروبسته مردم و راهی به سوی سامان دادن معضلات نمیگشاید. اغتشاشات اخیر اگرچه هزینههای مادی و معنوی گوناگونی برای کشور و مردم به همراه داشت اما خالی از فایده و عبرت نیست و اگر هوشیاری، دلسوزی و اراده وجود داشته باشد، میتوان از همین خسارت و تهدید، درسهایی فرا گرفت و فرصت نیز ساخت.
مردم در این معرکه نیز مانند همیشه برادری خود را ثابت کردند و نشان دادند علیرغم همه مشکلات و نارساییها و گلایههای بحقی که دارند، همچنان در دفاع از نظام و کشور خود ثابتقدم و استوارند. این پایمردی نیز بیدلیل و از سر عادت و اجبار و امثال اینها نیست. آنان برای رفتار خود دلیل عقلی و قلبی محکمی دارند که نادیده انگاشتن آن از سوی دشمن خارجی و مغرضان کوتهفکر داخلی، چیزی از برندگی و قاطعیت آن نمیکاهد. آن دلیل محوری و بنیادین آن است که رهبر خود را در قول و فعل صادق و همپای خویش میبینند. این اعتماد که محصول یک عمر زندگی ساده و سلوک فردی و سیاسی مومنانه و رابطه صادقانه با آحاد ملت است، همچون رشته محکمی این ارتباط دوسویه را در کوران حوادث هزاررنگ و مردافکن حفظ و بلکه تحکیم کرده است.
به سؤال اولیه بازگردیم. منشأ و علت – یا علل- این ماجرا چیست؟ پاسخ در این گزاره نهفته است که عدهای دو موضوع کلیدی را شوخی گرفتهاند و نتیجه این شوخی، تراژدی امروز است. ملت ایران سالهاست که از سه جبهه مورد تهاجم جدی دشمن قرارگرفته است؛ جبهه امنیتی-نظامی، اقتصادی و فرهنگی. اگر امروز در جبهه امنیتی-نظامی اقتدارمان از مرزها نیز عبور کرده و یاریرسان سایر مظلومان و مستضعفان منطقه نیز هستیم، به سبب آن است که فرماندهان این جبهه ماجرا را جدی گرفتند و آستین بالا زدند و جهاد کردند. آنها هم میتوانستند بگویند امکانتمان کم است و بودجه کافی و تجهیزات ما با دشمن قابل مقایسه نیست و هزینه جانی دارد و امثال این دلایل و بهانهها که هرچند خالی از واقعیت هم نیست اما آنان نشان دادند حتی با وجود نقایص و کاستیها، با حرکت و اراده و تلاش مضاعف میتوان به اهداف خیرهکننده رسید.
هرقدر جبهه نخست جدی گرفته شد، دو جبهه دیگر به روزمرگی و بطالت و خسران گذشت. در جبهه اقتصاد، نیروی داخلی را با واردات بیرویه هر چیزی از شیر مرغ گرفته تا سنگ پا و دستهبیل و سنگ قبر و جان آدمیزاد زمینگیر کردیم. هر که خواست کاری تولیدی کند، نه تنها ارگان و نهادی دستش را نگرفت بلکه در انداختن سنگ بزرگتر پیش پایش مسابقه گذاشتند و شیرفهمش کردند که مگر مغزت معیوب است که میخواهی کار تولیدی کنی؟ برو سرمایهات را در یکی از بانکها یا موسسات مالی بگذار و بخواب و روزشمار سودت را بگیر و زندگیات را بکن! بعد به همین مدیران سنگانداز و سرمایهسوز حقوق نجومی دادیم و آنها را سرمایه نظام خواندیم! و برای آنکه بیشتر بر زخم مردمی که با بیکاری شرمآفرین دست بهگریبانند نمک بپاشیم، در فیش حقوقی سرمایههای نظام! حق اوقات فراغت فرزندان منظور کردیم!
در جبهه فرهنگی هم که پیشانی و خط مقدم آن عرصه رسانه و جنگ برای نفوذ در مغزها و قلبها و تسخیر دژ افکار عمومی است، چنان عمل کردیم که شخصاً نمیدانم اگر نامش خیانت نیست، چه عبارتی برای آن باید بکار برد. عنان سبک زندگی و افکار عمومی کشور را به دست فضای مجازی سپردیم. هر که از سر دلسوزی هشدار و راهکار داد، برچسب خورد که این مخالف آزادی و گردش آزاد اطلاعات است. وقتی بیگ دیتای یک جامعه و ملت را مفت و آسان در اختیار بیگانه میگذاریم، مانند آن است که کسی کل نقشه جبهه خودی را با تمام جزئیات ریز و درشت آن را در خوشبینانهترین حالت در اختیار غریبهای که خط و ربط آن مشخص نیست، بگذارد. نقشهای که حتی فرماندهان میدانی خودی نیز به آن دسترسی ندارند و از داشتن آن محرومند. سخن و سند و تحلیل در این زمینه بسیار است و پرداختن به این موضوع بسیار مهم و کلیدی و ارتباط ارگانیک آن با آشوبهای اخیر فرصتی دیگر میطلبد و به همین پرسش بسنده میشود که آیا هنوز هم زمان پایان برخورد جناحی و بازی با امنیت ملی کشور در این حوزه فرا نرسیده است و هنوز هم عدهای میخواهند از این عرصه برای ساختن دوقطبیهای عوامفریب بهره ببرند و بر سر شاخه نشسته و بن ببرند؟!
ریشه این اعتراضات وقتی خشک و کشور در برابر آشوب و اغتشاش واکسینه میشود، که مسئولین محترم عینک سیاست آلوده به گرد و غبار منافع شخصی و حزبی را از چشمان مبارک برداشته و از شوخی انگاشتن جنگ اقتصادی و رسانهای دست بکشند.