سریع القم همچنین در بخش دیگری از اظهاراتش تاکید کرده بود: « یا یک راننده تاکسی که از 5 صبح تا 12 شب باید در این خیابانها بدود تا هزینه 3 بچه دانشجویش را درآورد، سر چهارراه از او میپرسند که نظر شما درباره برنامه هستهای و مذاکرات ژنو چیست؟ او چه دانشی دارد که یک واکنش منطقی به این سوال بدهد.» اما سریع القلم بعد از گذشت 4 سال حالا اذغان کرده است که مذاکرات برجام توسط ایران بر اساس دانش بینالمللی نبود؛ چرا که این مذاکرات دچار هیجان و احساس بود و باید مطالعات بیشتری صورت میپذیرفت.
در بخشی از یادداشت سریع القلم آمده است: دقت کم تئوریک دستگاه دیپلماسی با رهیافتی که نسبت به ایران طی دهه گذشته در آمریکا انباشته شده بود و سایه انداختن روش سازمان مللی (سخنرانی و تنظیم قطعنامه) بر فرآیند برجام، باعث شد تا انتظارات غیر واقعی و تحلیلهای احساسمحور در ذهن بسیاری شکل گیرد و نمایش برجام مهمتر از محتوای آن شود.وی در بخشی دیگر از این متن به صراحت بیان میکند که اصولاً در سیاست بینالملل، عنصری بهنام «اعتماد» وجود ندارد که ما بتوانیم آن را با عهد قرارداد بدست آوریم.سریع القلم اشارهای به منتقدین برجام نکرده است که تمامیبندهای توافق هستهای از سوی مسئولین کشور بدون هیچ ضمانت اجرایی از روی اعتمادی که به اجرای برجام از سوی آمریکا داشتند عملیاتی شد.سریع القلم در این یادداشت اعتراف کرد: « همانطور که از متن برجام قابل استناد است حل و فصل موضوع هستهای، فقط بعضی گشایشها را تسهیل میکند اما طیفی از اختلافات و تحریمها باقی میماند.»
شاید این بزرگترین اعتراف یکی از وابستگان دولت در سالهای اخیر باشد چرا که دولت یازدهم همواره تاکید داشت که همه مشکلات با اجرای برجام برطرف میشود تا جایی که یکی از مشاوران روحانی مشکل ازدواج جوانان را به اجرای برجام گرده زد.این در حالی است که رهبر انقلاب هم تاکید داشتند که یکی از ملزومات اجرای برجام برداشته شدن همه تحریمها باید باشد و این مورد جزء دستورات 9 گانه رهبر انقلاب به دولت و متصدیان برجام بود.
سریع القلم در جایی دیگر اذعان کرده است که دایره اصطکاکهای سیاست خارجی ایران در نظام بینالملل، شعاعی به مراتب وسیعتر از دایره موضوع هستهای است و چه بسا موضوع هستهای، انعکاس اختلافهای جدیتر است.وی هم چنین توضیح داده است که وقتی موضوع هستهای یک نهم است، قاعدتاً نباید آن را هشت نهم جلوه داد. تقابل موجود، گسترده و دامنهدار است.سریعالقلم مینویسد: مذاکرات برجام توسط ایران بر اساس دانش بینالمللی نبود؛ چرا که این مذاکرات دچار هیجان و احساس بود و باید مطالعات بیشتری صورت میپذیرفت. اگرچه سیاست خارجه ایران هرگز بر مبنای اختلاف افکنی و گسترش اختلافها نبوده و سعی مقامات کاهش تنشها بوده است و از طرف دیگر سایر دولتهای متخاصم به خاطر تن ندادن ایران به خواستههای آنها سر اختلاف با ایران را دارند؛ اما این موضوع در دهههای گذشته کاملاً مشخص کرده است که به خاطر این اختلافات مذاکرات میان ایران و چنین دولتهایی همواره به نتایجی نامطلوب برای ایران منتهی شده است.
باید متذکر شد در جایی که چهرهای چون سریع القلم نیز اذعان میکند اختلافها مسئله هستهای نبود چرا این صحبت منتقدان که موضوعات هستهای بهانه است همواره با جبههگیری دستگاه دیپلماسی مواجه میشد؟
سریع القلم به غفلت دستگاه دیپلماسی کشور در سیاست ورزی اشاره میکند و معتقد است که این یک غفلت تبلیغاتی دستگاه دیپلماسی بود که مسایل سیاست خارجی با غرب را، به موضوع هستهای تقلیل داد. شاقول انتظارات اشتباه تنظیم شد و انتظارات غیرواقعی در ذهن خاص و عام جا افتاد.شاید نمونه این اشتباهات را در وعدههایی بتوان پیدا کرد که آینده اقتصادی و رشد اقتصادی کشور را به برجام و سیاست خارجی گره زدند و از توجه به مسائل داخلی غفلت ورزیدند. وعدههای روزانه مسئولین و جشنهای مکرر برای به نتیجه رسیدن یک توافق، حاوی پیامیبرای مردم بود که انتظار آنها را از آینده اقتصادی کشور بالا میبرد.این چهره نزدیک به روحانی در نهایت برای شرایط بدعهدیهای غرب در اجرای برجام و همچنین کاهش توقعات مردم راه حلهایی ارائه میکند و اعلام میکند: «بهترین اهرم ایران در مقابل نظام بینالملل، غرب، شرق و همسایگان، «راضی بودن و امیدوار بودن مردم ایران از زندگی است»؛ مهمترین پایه امنیت ملی ایران، راضی بودن مردم است. مهمترین اصل در حکمرانی، نگاه حلالمسائلی به گرههای داخلی است.»
وی همچنین میگوید که آینده برجام در گرو فرمولی است که نیروهای سیاسی
داخلی پیرامون توانمندی اقتصاد ملی و جهتگیریهای سیاست خارجی با محوریت
یک منطق مشترک به اجماع برسند. نگاه امروز سریع القلم همان نگاهی است که
طیف وسیعی از افراد جامعه از کارشناسان اقتصادی تا عموم مردم مانندهمان
رانندگان تاکسی و لبوفروشها به آن اعتقاد داشتند. همین مردمیکه روزگاری
مورد توهین همین آقا قرار گرفته بودند. در مجموع اعتراف به ناکارآمدی برجام
از سوی چهرهای چون سریع القم میتواند نوید بخش تثبیت این گزاره باشد که
جریان علاقه مند به غرب برای آینده کشور برنامهای ندارد.
محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهیدبهشتی در جریان پانزدهمین کنفرانس بینالمللی مدیریت نکات مهمی را درخصوص آنچه پیشتر کارشناسان و متخصصان امر مبانی نظری دولت یازدهم و دوازدهم خوانده بودند، بیان کرده است. سریعالقلم بر تقدم توسعه یکسویه بر ارزشهای دیگر حتی دموکراسی و عدالت میگوید و بهنوعی پادگفتمان توسعه برونزا را معرفی و تشریح میکند، همچنین سریعالقلم در این نشست، نقد نسبتا تندی را هم به تیم مذاکرهکننده هستهای داشته و صریحا میگوید: «مذاکرات برجام توسط ایران براساس دانش بینالمللی نبود، چراکه این مذاکرات دچار هیجان و احساس بود و باید مطالعات بیشتری صورت میپذیرفت.»
واقعیت این است که این اولینبار نیست که محمود سریعالقلم نقدی رادیکال به تیم وزارت امور خارجه به سرپرستی محمدجواد ظریف میکند، آذر سال 95 و چندماه پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ایالات متحده، محمود سریعالقلم در یادداشتی درخصوص تحلیل آینده برجام مینویسد: «155 نفر در تیم آمریکا فعال بودند که شامل مورخ و روانشناس نیز بود. در یک فرآیند دهساله، با اعمال تدریجی تحریمهای اقتصادی، آمریکا خود را آماده کرد تا آنچه فوری تلقی میکرد به حل و فصل موضوع هستهای بپردازد؛ اما دقت کم تئوریک دستگاه دیپلماسی با رهیافتی که نسبت به ایران طی دهه گذشته در آمریکا انباشته شده بود و سایه انداختن روش سازمانمللی (سخنرانی و تنظیم قطعنامه) بر فرآیند برجام، باعث شد انتظارات غیرواقعی و تحلیلهای احساسمحور در ذهن بسیاری شکل گیرد و نمایش برجام مهمتر از محتوای آن شود.»
این انتقادهای محمود سریعالقلم در زمان خود سر و صدای زیادی بهپا کرد، سخنانی که میتوان آنها را مکمل حرفهای امروزش دانست. اما نکته کلیدی این است که مجموعهنقدهای سریعالقلم به برجام اگر فقط علت فنی و محتوایی داشته باشد و ارتباطی با برخی چالشهای احتمالی عاطفی مشاور سابق جناب روحانی با دولت نداشته باشد، همگی در دوره پسااوباما بیان شده است یعنی دورهای که بهرغم تبلیغات سنگین در کارایی برجام تردیدهای جدی در این خصوص به وجود آمد و عملا با دستفرمان دولت جدید آمریکا ثابت شد پایبندی ایالات متحده به برجام تقریبا هیچ است و البته این مساله هم در افکارعمومی طرح شد که احتمالا توافق برجام بهگونهای تنظیم شده است که ایالات متحده چه در دوره اوباما و چه در دوره ترامپ با تکنیکهای متفاوت میتواند بهگونهای رفتار کند که هم در نظر نقض نشده باشد و هم در عمل بیاعتبار و فاقد کارآیی شود.
با این مفروضات طبیعیترین سوال از جناب سریعالقلم این است که شما که نسبت به برجام و نحوه مذاکرات و حتی توان تیم مذاکرهکننده ایرانی تا این حد دچار تردید بودید و البته نسبت به محتوای برجام نقدهای اساسی داشتید، چرا قبل از نقض فاحش برجام و تثبیت عدم کارایی آن چنین سخنی نگفتید؟
نگارنده عمیقا معتقد است اگر کمی به دیدگاههای جناب استاد نزدیک شویم، اساسا چنین سوالی را مطرح نمیکنیم و چنین پرسشی وارد نیست.
در بین پارادایمهای نظری علومانسانی، چارچوپ «پوزیتیویسم حاد» نزدیکترین چارچوب به مبانی دولت جناب روحانی است، مبانیای که در زمان حضور ایشان در مرکز تحقیقات مجمع و با مشاوره جناب سریعالقلم تئوریزه شد در زمان تبلیغات انتخابات طرح و در دولت یازدهم و دوازدهم به کار گرفته شد. در پارادایم پوزیتیویسم (تجربهگرایی مثبت و اتکا به استقراء)، تعریف از «توسعه»، به تجربه توسعه در جهان محدود است و تلقی و تعریف متفاوت از آنچه امروز در جهان «توسعه» تلقی و تعریف میشود، مورد اعتنا نیست.
این تلقی از نحوه توسعهیافتگی، با خود پیامدها و اولویتگذاریهایی دارد. از مهمترین پیامدهای آن این است که روابط خارجی با کشورهای غربی اولویت نخست ماست، چراکه آنها جهان توسعهیافتهاند و توسعه تنها از طریق ارتباط و تعامل مثبت با جهان توسعهیافته، حاصل میشود.
متناسب با همین چارچوب است که نسخه مذاکره حداکثری تجویز میشود و ادبیاتی چون «گره زدن آب خوردن با برجام» تولید و صادر میشود.
محمود سریعالقلم را نباید ملامت کرد چون در همین چارچوب یعنی پوزیتیویسم حاد است که فرد بدون اعتنا به پرسشهای نظری و بدون پاسخ به سوالاتی از جنس اینکه چرا قبل از مذاکره و قرارداد به آن حداقل بدبین نبودید، میتواند پس از روشن شدن آینده برجام بهراحتی به نقد برجام و تیم مذاکرهکننده بپردازد، یعنی چون این دیدگاه نظری بر سَبیل تجربهگرایی حاد میراند به خود حق میدهد به نظریه خود وفادار باشد مادامی که به لحاظ تجربه کل آن زیر سوال نرفته است و در این مسیر پذیرش هر هزینهای را هم توجیه میکند.
در نگاه پوزیتیویستی حاد فاصله «گره زدن آب خوردن مردم به برجام» تا «مگر دیوانهاند مذاکره کنند» بهراحتی همان آب خوردن درنوردیده میشود و اتفاقا توجیه و تفسیر علمی هم پیدا میکند.
در همین نگاه است که امکان طرح این پرسش هم وجود ندارد که اگر باقی نسخههای مبتنیبر پوزیتیویسم در ساحتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... هم مانند نسخه برجام هوا شود، تکلیف چیست و چه کسی پاسخگوست؟