به گزارش پایگاه 598، روزنامه شهروند در بخشی از گزارش خود درباره آثار زلزله در ورزقان پس از
چند سال می نویسد: اسماعیل، شوهر عصمت خانم وقتی زلزله آمد، در یکی از
بیمارستان های تبریز بستری بود. می نشیند و سرش را به متکای قرمز رنگ گوشه
اتاق تکیه می دهدو میگوید:« ای کاش برای مردم کرمانشاه کانکس نبرند. همین
کانکسها ما را بدبخت کرد. مجبورمان کرد تا چهار سال در آن زندگی کنیم و
حالا هم کانکس ها با زندگی مان گره خورده.
بعد از 6 ماه دربه دری داخل چادر مجبور شدیم در کانکس هایی زندگی کنیم
که در تابستان از شدت گرما آتش می گرفتیم و در زمستان داخلش از سرما
میلرزیدیم. گفتند برای ساختن خانه به ما وام می دهند اما ما پولی ندیدیم.
سازمانی قرار شد ساخت و سازهای ما را بر عهده بگیرد. به ما دفترچه هایی
دادند که در آن سهمیه هر کسی معلوم بود؛ مال بعضی ها بیشتر و مال بعضی ها
کمتر. خلاصه اینکه بعضی ها زودتر خانه شان را ساختند و بعضیها هنوز بی
خانه مانده اند».
عصمت خانم ، چای را در استکانهای کوچک ریخته و می آورد. منتظر می
ماند تا شوهرش استکان چایش را تمام کند و در استکان او برای خودش چای
میریزد و می خورد. می خندد و می گوید:« ما اینجوری انگار یک احترامی به
شوهرمان می گذاریم». کیسه نایلون کنار در را باز می کند و چادرهای رنگی گل
گلی را از داخلش بیرون می آورد. چندتا پتو نيز آن طرف خانه گذاشته، می
گوید:« اگر کرمانشاه میروید، این ها را نيز با خودتان ببرید». هنوز خیال
میکند که ما خیریه هستیم و برای کمک به زلزلهزدهها آنجا رفتهایم. مردم
روستا هنوز از یاد نبردهاند که چه دعواها و درگیریهایی برای گرفتن وسایل و
کمک بیشتر در این روستا اتفاق افتادهاست.